X

آرشیف

سفر به روستای بیدک پس ارچه

 

روایت که می نویسم حاصل پیاده گردی های من به کوهستانهای ولسوالی چارسده است 

راه من از باغ کنداخ بطرف شما ل  در امتداد مجرای دره (کاسه گک است ) هردو طرف دره بلا انقطاع در زیر درختان چامغز وزرد آلو وتوت پوشیده است ،بهار وتابستان گذشته وموسم خزان است ،دوطرف دره کوه ها سر به فلک کشیده هرچه بالا تر میرویم شیب دره تند تر ومجرای دره تنگ تر وراه با ریک ودشوار گذر میشود ،درین دره دوچشمه ی خروشان دیدم که منبع آب اراضی باغ کنداخ است یکی چشمه ی بنام (نوروزان)است ویکی چشمه ی بنام( کاسه گک )واین کاسه گک در انتهای بالایی دره است وازان به بعد آب وچشمه ی ندیدم واین چشمه سه مجرا دارد واز ریگزار میجوشد ،چند خانه دران احوالی دیدم که آسیاب آبی درکنار ه راه است ،کوره را رو به بالا ادامه می یابد تا به پله ویا (زغند بیدک )رسیدم این زغند را از سنگ وچوب بسته اند وچند پیچ تند دارد که رهگذران می گذرند در کنار زغند چاهی دیدم تنگ وتاریک ومردمان محل از نسل به نسل روایت دارند که زمانی شاه نشینی در (کشک حبش کنداخ )بوده که تافعلا در کناره ی شمالی رود مرغاب ویرانه هایش بجااست وازان جا یازده شتر بار زر تا اینجا رسیده وازینکه راهی وجود نداشته است این چاه را حفر نموده اند وآن زر را اینجا دفن نموده اند وازان به بعد نسل به نسل این چاه را کاویده اندواثری ازان زر نیافته اند .

روز بعدکه من از بیدک بر گشتم دیدم که یک حفره دیگر در کنار راه به امید یافتن گنج حفر شده بود .

من وهمراهم با تن چندعابر دیگر که باشنده گان روستای بیدک بودند به راه ادامه دادیم وراه از دامنه دودره ادامه داشت زیر پای ما دره عمیق است وپرتگاهای مخوف وجای رسیدیم که به آن (پل صراط )میگفتند ،ودرست دره دونیم شده وراه ذریعه دوچوب با هم وصل است و تا عمق دره پرتگاه است ،بعد از یک گردش سواد روستای  بیدک نمودار شد ،خانه های سنگی وگلی در آفتاب رخ دره بنایافته حدود پنجاه خانوار از قوم زای رضا اند ،تاجیک اند وفا رسی تکلم می نمایند فقط مصروف مالداری اند از زمین زراعتی ودرخت وآب  روان وسبزه اثری وجود ندارد ،منبع آب شان چشمه ی کوچکی بود که اطراف اش را دیوار نموده بودند پرسیدم گفتند که شبانه نوبت آب از انسانهاوروزانه نوبت آب از مواشی است ودیدم که با ریسمان ودلو ازان چاه آب میکشیدند وبه آخور میریختند وگوسفندان باولع تمام آب می نوشیدند وتا نیمه های شب زنان را دیدم که در کنار ذخیره منتظر نوبت آب بودند ،روستائیان در بهاران کوچ می کنند وبه بند( پنجک )میروند آنجا کشت للم میکارند وگوسفندان را می چرانند .

در قسمت بالایی روستا درختی تنومند وکهن سالی دیدم ،بنام (ارچه ی لنگاور)سر بر آسمان افراشته حدود هشتادمترارتفاع دارد ،بمن روایت نمودند که یک درخت دیگری در کنار این ارچه بوده وکسی آن رابریده وزحمت ومصیبت به فامیلش افتاده وازان بعدکس رازهره نیست تا این ارچه را قطع نماید ،پای ارچه ایستادم واز هیبت آن برخود لرزیدم ،درارتفاعات دره درختان ارچه زیاد است که منبع سوخت وپوشش خانه ها ازان استفاده می نمایند 

درین روستا پیر زنی دیدم که از یک اعلف کوهی بنام (سرش  ) (دبه ) برای روغن وشیره میسازد وهر دبه هزار افغانی بفروش میرسد ورسم است که هر نوعروس یک دبه روغن زرد باخود به خانه شوهر میبرد .زنان روستا فرش های دست باف از پشم حیوانات میسازند وفرشی دیدم بسیار زیبا با نقش ونگار  بی مانند وطرح آ ن نقش را (کاکل زرگر )میگفتند .

درغرب روستا راهی دیدم که با تناب ازان بالا میرفتند ودر صورت سقوط هیچ چانس حیات وجود ندارد  ومطابق روایت اهالی چندین نفر درین راه سقوط نموده وجانشان رااز دست داده اند .

درین روستا آدم با سواد یکنفر دیدم که میگفت قاری است وبزرگی قریه مردمهر بانی بود بنام (حمزه)خوش مشرب وشیرین کلام ومودب یافتمش .

دوزن با سواد چارکتاب خوان دیدم که معلم صنف محلی بودند واین صنف محلی زنانه بود ومکان اش در یک خانه ی ویرانه که هر لحظ امکان سقوط خانه وجود داشت ،شاگردان صنف سواد کافی نداشتند ویک زن خانه دار را در جمع شاگردان دیدم .

صنف دیگری محلی دیدم که تنی چند شاگردان کم سن وسالی داشت وهنوز الفبا را نمیدانستند وهم چنان شنیدم که درین روستای کوچک یک مکتب ابتداییه ویک مدرسه هم وجود دارد واز فحوا دانستم که فقط هدف ایجاد این صنف ها گرفتن معاش معلمین است .

درین دره تا باشی به دنیای خارج هیچ وسیله ی ارتباط وجود ندارد .

شب دران روستا ماندم وازصبح آن که آفتاب دیر می تابد ازان روستا با پای پیاده راه آمده را پیش گرفتم وبه چشمه ی کاسه گک رسیدم دست روی با آب خنک چشمه صفا دادم وسلانه سلانه خودم را به باغ کنداخ رساندم .

روزها گذشت وهرچه فکر نمودم تا شرح این سفر را به چه زبانی وبا چه کلماتی به نویسم وهیچ فرصت میسر نمیشد وامروز در گوشه دنجی از شهر کابل نشستم واین روایت را نوشتم تا از حافظ ی من وحافظ ی روزگار محود نگردد 

والسلام مع الاکرام 

 

وکیل 

تپه ی سلام 

کابل 

قوس۱۴۰۳

 

سفر به روستای بیدک پس ارچه، ولسوالی چارسده ولایت غور

سفر به روستای بیدک پس ارچه، ولسوالی چارسده ولایت غور

سفر به روستای بیدک پس ارچه، ولسوالی چارسده ولایت غور

سفر به روستای بیدک پس ارچه، ولسوالی چارسده ولایت غور

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.