X
یاد از جوانی ها

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند
بلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند
همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند
بلبلی در سینه می‎نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل‎فشانی می‎کند
ما به داغ عشقبازی‎ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک‎پرانی می‎کند
نای ما خاموش ولی این زهره‎ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می‎کند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می‎کند
سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می‎کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می‎کند
بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می‎رسد با من خزانی می‎کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می‎کند با ما نهانی می‎کند
می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی می کند ‎
نوت شعر نشعر  شده از شاعر مرحوم شهریار  شاعر فخنده ایران  انتخاب نموده ام

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید