تابوت مرا در دل سحرا بگزارید
شایق الله دلدار اندرابی
تامردم آذاده بیاید به جنازه
واحسرتا که زاده مشـــــــــــتان شهید شد
آن مرد با وقارو سخــــــــــندان شهید شد
نامش بود گرامــــــی به هردفترو دیوان
آن تاج افتخار هر افـــــــغان شهید شد
آن رهسپار قلـــــــــــعه جنک و مقاومت
خورشید روشن افــروز دوران شهید شد
دایم لبش به خــنده داشت قلــب با صفا
او جان فدا و مـــــردم ایــمان شهید شد
چشم پدر زهــــــجرو فراقـش ز دید مان
آن شیر مردو شمـــــــــع گلستان شهید شد
در حسرت فراق او خون میچکد زچشم
آه فرمانده غیور اندرابی مایان شهید شد
بیم داشت ز نامـــــش دشمنان در جهان
آن سایــــه بان اندراب بغلان شهـید شد
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.