X

آرشیف

یــــــــــــــــــــاد پدر

 

پدری که نمیتوانم را در چشمانش زیاد دیدم ولی از زبانش هرگز نشنیدم.  پدری که پول تداوی مریضی خویش را توشۀ سفرمن به سوی تحصیل کرد وخود باآن مریضی داعی اجل را لبیک گفت: الحاج آستانه قل حداد.

 

خیالاتم همه یاد پدر کرد
پدرامشب بخواب من گذرکرد

برایم گفت،عزیز ومهربانم
دوست داشتم ترا بهترزجانم

حزینم،زانکه من ترکت نمودم
به آن سوی جهان تو غنودم

ندیدم روزهای شادی ات را
زچنگال هیول ،آزادی ات را

بگفتم ای پدر ! دلشاد هستم
رهیدم از قفس ،آزاد هستم

ولی افسوس خورم برهمت تو
نتوانستم کنم من خدمت تو

بیادم هست عرق های جبینت
نگاه های دو چشمان غمینت

یاد دارم قد راستت با وقار
منحنی شد زیر بارروز گار

زچشمانت می خواندم نا توانی
مگر نشنیدمش من از زبانی

بگفتم این سخن هوشیار گشتم
زخواب پرزرنج بیدار گشتم

به بالشتم بدیدم اشک تقطیر
زچشمانم شده درخواب سرازیر

درودم باد بروحت ای پدر جان
مگرهم غیرازین است دین وایمان؟

مسعود حداد
19 دسامبر 2013

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.