آرشیف

2015-1-22

عبدالبصیر واثق

چشم دید مـــن از وضعیت معارف ولسوالی شهرک

 

درطی دوازده سال گذشته کم وبیش تغییراتی در سطوح مختلف جامعه به وجود آمده است، آموزش وپرورش،زندگی اجتماعی واقتصادی میزان آگاهی مردم نسبتا به گذشته ها چشم گیر است اما در ولسوالی شهرک ولایت غور چگونه است؟ من که سفرکاری به این ولسوالی داشتم اوضاع را اینگونه یافتم:
افراد مسلح غیر مسوول وبی بندباری آنها وبی توجهی مردم به آموزش وپرورش ازسیمای این دیار هویداست.صرف نظر ازموضوعات دیگر میخواهم چشم دید خودرا از آمرلیسه شهرک به شما حکایت کنم:
مصطفی جوانیست حدودأ 28 ساله که سال پار از طریق رقابت آزاد به حیث آمر لیسه شهرک تعیین شده است. زمانیکه با وی روبرو شدم با من احوال پرسی نمود و گوشه ی نشست بعداز چند دقیقه دوباره احوال پرسی نمود.من هم کمی متعجب شدم ، سپس سکوت اختیار نمود و به فکر عمیقی فرورفت از وی پرسیدم :شما آمر لیسه هستید؟بعداز مکثی بالبخند گفت : بلی . خواستم ازوضیعت این مکتب جویا شوم اینکه چه تعداد شاگرد امسال ازین لیسه به امتحان کانکور شرکت مینماید؟ مصطفی به دیوار خیره شد 
بعداز دو دقیقه 
رو به من کرد و گفت: در اول سال 29 نفر به حاضری داشتیم.دوباره پرسیدم که این لیسه چند دور فارغ داده است؟ طبق معمول سکوت اختیار نمود بعداز دودقیقه گفت:این مکتب هنوز در چوکات متوسطه است. با تعجب پرسیدم :یعنی چه مگر شما ازاین لیسه فارغ نشدید؟ این با ر آهی سردی کشید روبه من کرد درحالیکه خیلی با احتیاط سخن میگفت از مقرریش اینگونه حکایت نمود:
سال پار زمانیکه به حیث آمر این لیسه مقرر شدم در همان لحظات نخستین معرفیم با واکنش تند مردم و مسوولین معارف این ولسوالی روبرو شدم ،وقتیکه آمر معارف مرا به استادان این لیسه معرفی کرد از بازویم گرفت مرا به طرف اداره کشاند با عصبانیت گفت این هم چوکی تو.
این آغاز کار من بود تحمل کردم با خود میگفتم من این مکتب را اصلاح میکنم. سراز فردای آنروز نیم ساعت پیش از رسمیات می آمدم شاگردان را تنظیم میکردم واستادان را وادار میکردم که به سر صنف بروند.دیری دوام نکرد که این فشار بیش ازحد معارف ولسوالی ،استادانی که هرکدام مربوط به یک جناح بودند، با عث شدند که تکلیف روانی پیدا کنم این تکلیف با گذشت هرروز بیشتر میشد، تا اندازه پیش رفت که کار نیم ساعت پیش را فراموش میکردم . سپس جهت معالجه به ولایت هرات رفتم بعداز یک ماه زیر تداوی نسبتا خوب شدم و دوباره به سر وظیفه آمدم حالا هم همه چیزرا نمیتوانم بخاطر داشته باشم . من که به دقت به سخنان پراکنده ی مصطفی گوش میدادم خیلی متأثر شدم و این سوال در ذهنم خطور کرد، مصطفی جان حالا اگر مردم مخالفت میکنند خیلی مهم نیست استادان چرا مخالف شما هستند؟ مصطفی گفت اینها بنام معلم هستند اما درحقیقت هرکدام جاسوس یک قوم است.حتی بعضی آنها به خواندن ونوشتن خط فارسی مشکل دارند اینها به فکر درس وتعلیم نیستند . به هر حال سخن کوتا اینکه درد مصطفی بیش ازآن چیزی است که من نوشتم و اوحکایات زیادی از این وظیفه داشت .

سپاس 
عبدالبصیر واثق
19-9-1392