آرشیف

2014-12-20

علم عبدالقدیر

پاسخ بر ایراد تفاوتهای حقوقی بین زن ومرد

 
 
ايراد ديگری که متوجه قوانین اسلام میشود مسئله حق الارث ویا میراث است که استحقاق مرد را دوچند زن پیش بینی کرده است . در آیات ذیل تمام مستحقین میراث با اندازۀ حق ایشان مشخص شده.اما ازان جائیکه تقسیم میراث به فور مول های پیچیدۀ ریاضی چون جزر وکسر وتقسیم  بر میگردد از تفصیل آن صرف نظر میکنم. صرف آنقدر یاد آور میشوم کسانیکه وارد جز ئیات شوند بدرستی میدانند که قرآن شریف به تمام علوم ومعارف بشری از جمله ریاضی من حیث یک مفهوم کلی به چه ظرافت ومنطق تماس گرفته است. وما صرف مفهوم آیه اول را به بحث میگیریم که به حقالارث مرد دوچند زن صراحت دارد.
آيه و ترجمه
يُوصِيكمُ اللَّهُ فى أَوْلَدِكمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظ الاُنثَيَينِ …..
قرآن کريم حق الارث پسر را دوچند حق دختر قرار داده است.اميد اين تفاوت حق با تفاوت مکلفيت ها ومسئوليت ها يکجا مورد بر رسی قرار گيرد. تکليف ها ومسئوليت های که اسلام بر دوش مردان گذاشته وزنان ازان فارغ البال اند که بعدا تشريح ميشود.
نكته ها :
 1-  -ارث يك حق طبيعى است 
شايد بسيارى تصور كنند كه بهتر اين است كه به هنگام فوت كسى ، اموال او جزو اموال عمومى گردد و در اختيار بيت المال قرار گيرد، ولى به دقت روشن مى شود كه اين كار كاملا دور از عدالت است ، زيرا مساءله ((وراثت )) يك امر كاملاطبيعى و منطقى است ، همان طور كه پدر و مادر قسمتى از صفات جسمى و روحى خود را طبق قانون وراثت طبيعى ، به نسلهاى بعد منتقل مى كنند، چرا اموال آنها را اين قانون مستثنا باشد و به نسل آينده منتقل نشود؟
به علاوه اموال مشروع هر كس نتيجه زحمات و كوششها و تلاشهاى اوست ، و در حقيقت نيروهاى متراكم شده او را نشان مى دهد، و به همين جهت ما، هر كس را مالك طبيعى دسترنج خودش مى شناسيم ، اين يك حكم فطرى است .
بنابراين به هنگام مرگ كه دست انسان از اموالش كوتاه مى گردد عادلانه ترين راه اين اين است كه اين اموال به كسانى تعلق گيرند كه نزديكترين افراد به او هستند و در وا��ع هستى آن اشخاص ادامه هستى آن شخص محسوب مى شود.
روى همين جهت ، بسيارى از مردم با اينكه سرمايه كافى براى زندگى خود تا پايان عمر دارند دست از تلاش و كوشش براى كار و توليد بيشتر، بر نمى دارد، و هدفشان تاءمين آينده فرزندانشان است ، يعنى قانون ارث مى تواند تحرك و جنبش بيشترى به چرخ ‌هاى اقتصادى يك كشور بدهد، و اگر اموال هر كس بعد از مرگ او به كلى از او بريده شود، و جزو اموال عمومى گردد، ممكن است قسمت مهمى از فعاليتهاى اقتصادى خاموش شود.
شاهد اين سخن جريانى است كه در فرانسه واقع شد، مى گويند: سالهای قبل نمايندگان پارلمان فرانسه قانون ارث را الغاء كردند، و به جاى آن تصويب نمودند كه آنچه از كسى باقى مى ماند به عنوان اموال عمومى ضبط گردد و به مصارف عموم برسد، بطورى كه هيچ يك از بستگان شخص سهمى نداشته باشند، ولى باگذشت مدتى اثرات نامطلوب اقتصادى اين قانون آشكار گرديد، و مشاهده شد كه در وضع صادرات و واردات كشور اثر عميقى گذارده و از تلاش اقتصادى به مقدار زيادى كاسته شده ، اين موضوع مقامات اقتصادى را دچار نگرانى كرد و عامل اصلى آن را همان ((الغاى قانون ارث )) دانستند و ناچار در آن تجديد نظر كردند .بنابراين نمى توان انكار كرد كه قانون ارث علاوه بر اينكه يك امر طبيعى و فطرى است در گسترش تلاشهاى اقتصادى نيز اثر عميق دارد.
3-  -چرا ارث مرد دو برابر زن مى باشد؟
با اينكه ظاهرا ارث مرد دو برابر زن است ، اما با دقت بيشتر روشن مى شود كه از يك نظر ارث زنان دو برابر مردان مى باشد! و اين بخاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن كرده است  توضيح اينكه اسلام وظايفى بر عهده مردان گذارده كه با توجه به آن نيمى از درآمد مردان عملا خرج زنان مى شود، در حالى كه بر عهده زنان چيزى گذارده نشده است ، مرد بايد هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى او، از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير لوازم بپردازد، و هزينه زندگى فرزندان خردسال نيز بر عهده اوست ، در حالى كه زنان از هرگونه پرداخت هزينه اى حتى براى خودشان معاف هستند، بنابراين يك زن مى تواند تمام ارث خود را پس انداز كند، در حالى كه مرد ناچار است آن را براى خود همسر و فرزندان خرج كند، و نتيجه آن عملا چنين مى شود كه نيمى از درآمد مرد براى زن خرج مى شود، و نيمى از خودش ، در حالى كه سهم زن همچنان به حال خود باقى مى ماند.
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد: فرض كنيد مجموع ثروتهاى موجود در دنيا معادل 30 ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجا در ميان زنان و مردان جهان (دختران و پسران ) تقسيم مى گردد، اكنون مجموع درآمد مردان را بامجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب كنيم ، مى بينيم از اين مبلغ 20 ميليارد سهم مردان ، و 10 ميليارد سهم زنان است ، اما مطابق معمول ، زنان ازدواج مى كنند و مصارف زندگى آنها طبق قوانين اسلامی بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان مى توانند 10 ميليارد خود را پس انداز كنند، و در بيست ميليارد سهم مردان ، عملا شريك خواهند بود، زيرا در مورد آنها و فرزندان آنها نيز مصرف مى شود.
بنابراين در واقع نيمى از سهم مردان كه 10 ميليارد مى شود صرف زنان خواهد شد، و با اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس انداز كرده بودند، مجموعا صاحب اختيار 20 ميليارد – دو سوم مجموع پول دنيا- خواهند بود، در حالى كه مردان بيش از 10 ميليارد عملا براى خود مصرف نمى كنند.
نتيجه اينكه سهم واقعى زنان ، از نظر مصرف و بهره بردارى دو برابر سهم واقعى مردان است ، و اين تفاوت به خاطر آن است كه معمولا قدرت آنها براى توليد ثروت كمتر است ، و اين يك نوع حمايت منطقى و عادلانه است كه اسلام از زنان به عمل آورده است و سهم حقيقى آنها را بيشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است .

 

 ايراد بر تعدد زوجات در اسلام.

 
    یکی از مسائل که مورد نقد وملاحظۀ غیر مسلمین بخصوص غربی  ها قرار گرفته همانا مسئلۀ تعدد زوجات در اسلام است. این مشکل وقتی پیچیده تر میشود  که بیسیاری قضاوت کنندگان درین خصوص معلومات اندکی دارند ویا اینکه  هیچ نمیدانند . وقتی از ایشان پر سیده شود قرآن شریف را با تر جمه وتفسیر معتبر یک ویا دو مر تبه مرور کرده اند ؟ جواب کاملا منفی ویا بر مبنائی شنیدن اوهام وخرافاتی است که به اسلام نسبت داده شده. چطور میشود به قرآن کتا بیکه من حیث پاسخگوئی تمام نیازهای جامعۀ بشری نازل شده نا خوانده در حد حدس وگمان  حکم کرد.
  وهم باید یاد آور شوم که اسلام خشکه مقدسی را نمی پذیرد منطق را مطابق شرائط عصر زمان به قضاوت میگیرد. عبدالله ابن عباس صحابه ومفسر قرآن میگوید{ شما قرآن را با عجله تفسیر نکنید یقینا زمانه آنرا تفسیرخواهد کرد} این به آن معنی است که تفسیر قرآن شریف باید مطابق واقعیت های عینی وعلمی زمانه صورت گیرد وبا عقل ،منطق وواقعیت های علمی ساز گار باشد نه برپایۀ اوهام افسانه وخیالات. مثلا یک وقت در افغانستان رائج بود مردم تفسیر حسینی وتفسیر یعقوب چرخی مطالعه میکردند وبر آن استناد مینمودند در حالیکه در شرائط فعلی کس وقت خودرا با خواندن این دو تفسیر که افسانه هارا دردل خود جا داده وبه اسلام هیچ ارتباط ندارد ضایع نمیکند. پس باید تفاسیرجدید ازعلمائی معتر ومعاصر را مطالعه نمود نه اینکه هرداستان را بنام ت��سیر بخوانیم. شاید عدۀ از خوانندگان محترم تعجب کنند که چطور تفسیر از مد میا فتد وقابل مطالعه نیست.این سوال به کسانیکه در دین آشنائی کم دارند پیش میآید .ورنه ساده است تفسیر بالدرایه که فشردۀ تف��ر، تحلیل ودانش مجتهد وعالم است همیشه بارشد وتکامل جامعه وانکشاف اندیش�� تغیر میکند یا با کشف واقعیت های بیشتر جهان هستی قر آن شریف نیز مصداق وتعبیر بیشتر پیدا میکند…..
 خوانندگان محترم باید این واقعیت را هم در نظر بگیرند که قر آن شریف در شرائط نازل شده که  مردم در بربریت ووحشت کامل به سر میبردند .پدران دختران را زنده به گور میکردند ووجود دختر را در محیط خانواده ننگ میدانستند. یک مرد میتوانست بدون حد وحصر زنان را به نکاح بگیرد ویا به مالکیت خود در آورد. دران وقت با زنان مانند یک متاع معامله میکردند. زنان را به ارث می بردند وصد ها ظلم واجحاف دیگر را برایشان روا میداشتند. تا اینکه آیات  {ولا ترثوا النساء کرها}نازل شد که زنان را به میراث نبرید وآیۀ مبارکۀ {حتی تنکح زوجا غیره} به زن آزادی انتخاب وعمل داد وه
حق انتخاب شوهر را به زنان واگذار ساخت. تنها به خاطر حیاتی بودن این مسئله حق مشوره با والدین را باز گذاشته که یک امر اخلاقی اجتماعی بوده به هیچصورت جهت الزام واجبار ندارد.اسلام مسئلۀ ازدواج را به شکل یک قانون منظم که پاسخ گوی نیاز های اجتماع وزمان باشد تنظیم نموده که طور فشرده به ترجمه وتفسیر آیات میپردازیم که به این ارتباط نازل شده است.
نقطۀ مهم این است که دربرخی موارد باید اسلام را از مسلمان فرق کرد چون هر فرد مدعی اسلام مسلمان نیست. ودر قرآن شریف هم تصریح شده است که بیسیاری کسانیکه دین را میدانند احکام آنرا با صدور فتوا به نفع اربابان قدرت میفروشند طوریکه خداوند ج میفرماید{ ان کثیرا من الاحبار والرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل ویصدون عن سبیل الله}یعنی بیسیاری از همین شیخ ها وزاهد ها ومتصدیان عبادتگاه ها مال مردم را میخورند ومردم راه از راه دین منحرف میسازند}وآیۀ{ ولا تشتروا بأیاتی ثمنا قلیلا}یعنی آیات قر آن کریم را در بدل پول که هیچ ارزش ندارد نفروشید منظورم این بود که سیمائی اسلام را نباید در مجسمۀ مفتیان جاهل وپیروان بی خبر زیر نام اسلام مانند لشکر جنگوی، سپاۀ صحابه، لشکر طیبه، تحریک طلبه دید. این القاب نان آور فرقه های متذکره بوده به هیچ صورت امتیاز معنوی ودینی نیست. وگاهی این گروه ها در زیر نام اسلام بر ضد اسلام کار میکنند .بازهم لازم میدانم توجۀ شمارا به یک شعر علامه اقبال لاهوری معطوف نمایم.

بـیـرون آ ازمسلمانان گـریـز انـدر مسلمانی        مسلمـانـان روادارنـد کـافر ما جـرائی ها

به ترجمه وتفسیر آیات قرآن کریم از تفسیر نمونه به شرح ذیل توجه فرمائید.
وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطوا فى الْيَتَمَى فَانكِحُوا مَا طاب لَكُم مِّنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلَث وَ رُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَت أَيْمَنُكُمْ ذَلِك أَدْنى أَلا تَعُولُوا(3)
 ترجمه :
3 –  – اگر مى ترسيد از اينكه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم ،) عدالت را رعايت نكنيد، (از ازدواج با آنان ، چشم پوشى كنيد و) با زنان پاك (ديگر) ازدواج نماييد، دو يا سه يا چهار همسر، و اگر مى ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد، اين كار، بهتر از ظلم و ستم جلوگيرى ميكند.
 شان نزول :
براى اين آيه شاءن نزول خاصى نقل شده و آن اينكه قبل از اسلام معمول بود كه بسيارى از مردم حجاز، دختران يتيم را به عنوان تكفل و سرپرستى به خانه خود مى بردند، و بعد با آنها ازدواج كرده و اموال آنها را هم تملك مى كردند، و چون همه كار دست آنها بود حتى مهريه آنها را كمتر از معمول قرار مى دادند، و هنگامى كه كمترين ناراحتى از آنها پيدا مى كردند به آسانى آنها را رها مى ساختند و در حقيقت حاضر نبودند حتى به شكل يك همسر معمولى با آنها رفتار نمايند.
در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به سرپرستان ايتام دستور داد در صورتى با دختران يتيم ازدواج كنند كه عدالت را بطور كامل درباره آنها رعايت نمايند و در غير اين صورت از آنها چشم پوشى كرده و همسران خود را از زنان ديگر انتخاب نمايند.

تفسير :

به دنبال دستورى كه در آيه سابق براى حفظ اموال يتيمان داده شد در اين آيه اشاره به يكى ديگر از حقوق آنها مى شود و آن اينكه : ((اگر مى ترسيد به هنگام
ازدواج با دختران يتيم رعايت حق و عدالت را درباره حقوق زوجيت و اموال آنان ننماييد از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و به سراغ زنان ديگر برويد)) (و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء.
سپس مى فرمايد: ((از آنها دو نفر يا سه نفر يا چهار نفر به همسرى خود انتخاب كنيد)) (مثنى و
به هر حال آيه فوق دليل صريحى است بر مسئله جواز تعدد زوجات منتها با شرايطى كه به زودى به آن اشاره خواهد شد.
سپس بلافاصله مى گويد: اين در صورت حفظ عدالت كامل است ((اما اگر نمى ��وانيد عدالت را رعايت كنيد به همان يك همسر اكتفا نماييد)) تا از ظلم و ستم بر ديگران بر كنار باشيد. (فان خفتم الا تعدلوا فواحدة}

  اكنون پيش از آن كه فلسفه حكم تعدد زوجات را در اسلام بدانيم لازم است اين موضوع بررسى شود كه منظور از عدالت كه جزء شرايط تعدد همسر ذكر شده است چيست ؟
   آيا اين عدالت مربوط به امور زندگى از قبيل هم خوابگى و وسايل زندگى و رفاه و آسايش است يا منظور عدالت در حريم قلب و عواطف انسانى نيز هست ؟ شك نيست كه عدالت در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است چه كسى مى تواند محبت خود را كه عواملش در بيرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد؟ به همين دليل رعايت اين نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آيه 129 همين سوره نساء مى فرمايد: ((و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو
  حرصتم ؛ شما هر قدر كوشش كنيد نمى توانيد در ميان همسران خود (از نظر تمايلات قلبى ) عدالت و مساوات برقرار سازيد)). بنابراين محبت هاى درونى مادامى كه موجب ترجيح بعضى از همسران بر بعضى ديگر از جنبه هاى عملى نشود ممنوع نيست ، آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت در جنبه هاى عملى و خارجى است .
اكنون برگرديم به فلسفه اين حكم اسلامى (تعدد زوجات }
تعدد زوجات يك ضرورت اجتماعى است
               آيه فوق مسئله تعدد زوجات را (با شرائط سنگينى و در حدود معينى ) مجاز شمرده است و در اينجا با ايرادها و حملات مخالفان آن روبرو مى شويم كه با مطالعات زودگذر، و تحت احساسات حساب نشده به مخالفت با اين قانون اسلامى برخاسته اند مخصوصا غربيها در اين زمينه بما بيشتر ايراد مى كنند كه اسلام به – مردان اجازه داده براى خود ((حرمسرا)) بسازند و بطور نا محدود همسر بگيرند.
در حالى كه نه اسلام اجازه تشكيل حرمسرا به آن معنى كه آنها مى پندارند داده ، و نه تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نا محدود قرار داده است .
توضيح اينكه : با مطالعه وضع محيطهاى مختلف قبل از اسلام ، به اين نتيجه مى رسيم كه تعدد زوجات بطور نامحدود امرى عادى بوده و حتى بعضى از مواقع بت پرستان به هنگام مسلمان شدن ، بيش از ده زن و يا كمتر داشته اند، بنابراين تعدد زوجات از پيشنهادها و ابتكارات اسلام نيست بلكه اسلام آن را در چهارچوبه ضرورتهاى زندگى انسانى محدود ساخته و براى آن قيود و شرائط سنگينى قائل شده است .
قوانين اسلام بر اساس نيازهاى واقعى بشر دور مى زند نه تبليغات ظاهرى و احساسات رهبرى نشده ، مسئله تعدد زوجات نيز از همين زاويه در اسلام مورد بررسى قرار گرفته ، زيرا هيچ كس نمى تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى بيش از زنان در خطر نابودى قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر قربانيان اصلى را آنها تشكيل مى دهند.
         و نيز نمى توان انكار كرد كه عمر زندگى جنسى مردان ، از زنان طولانى تر است زيرا زنان در سنين معينى آمادگى جنسى خود را از دست مى دهند در حالى كه در مردان چنين نيست .
            و نيز زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حمل ، عملا ممنوعيت جنسى دارند در حالى كه در مردان اين ممنوعيتها وجود ندارد. از همه گذشته زنانى هستند كه همسران خود را به علل گوناگونى از دست مى دهند و معمولا نمى توانند به عنوان همسر اول ، مورد توجه مردان قرار گيرند و اگر مساءله تعدد زوجات در كار نباشد آنها بايد براى هميشه بدون همسر باقى بمانند همانطور كه در مطبوعات مختلف مى خوانيم كه اين دسته از زنان بيوه با محدود شدن مساءله تعدد زوجات از نابسامانى زندگى خود شكايت دارند و جلوگيرى از تعدد را يك نوع احساسات ظالمانه درباره خود تلقى مى كنند.
با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اين گونه موارد كه تعادل ميان مرد و زن به عللى بهم مى خورد ناچاريم يكى از سه راه را انتخاب كنيم :
1 – 
– مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان اضافى تا پايان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواسته هاى درونى خود را سركوب كنند.
2 – 
– مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر مانده اند به شكل معشوقه برقرار سازند.
3 – 
 -كسانى كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر ((جسمى )) و ((مالى )) و ((اخلاقى )) مشكلى براى آنها ايجاد نمى شود و قدرت بر اجراء عدالت كامل در ميان همسران و فرزندان خود دارند به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر براى خود انتخاب كنندمسلما غير از اين سه راه ، راه ديگرى وجود ندارد.
                اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم بايد با فطرت و غرائز و نيازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخيزيم و عواطف و احساسات اينگونه زنان را ناديده بگيريم ، اين مبارزهاى است كه پيروزى در آن نيست و به فرض كه اين طرح عملى شود جنبه هاى غير انسانى آن بر هيچ كس مخفى نيست .
               به تعبير ديگر مساءله تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول ، مورد بررسى قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم نيز بايد مورد مطالعه قرار گيرد، و آنها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى كنند كسانى هستند كه يك مسئله سه زاويه اى را تنها از يك زاويه نگاه مى كنند زيرا مسئله تعدد همسر، هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اول و هم از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود و با توجه به مصلحت مجموع ، در اين باره قضاوت كنيم .
                و اگر راه دوم را انتخاب كنيم بايد فحشاء را به رسميت بشناسيم و تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى گيرند نه تاءمينى دارند و نه آينده اى ، و شخصيت آنها در حقيقت لگدمال شده است و اينها امورى نيست كه هيچ انسان عاقلى آنرا تجويز كند. هر چند جهان غرب بخاطر فرار از مشکل فوق مار کيت های را جهت آبرو فروشی انسانها گشوده اند واز فروش عزت وآبروی انسانها ما ليه ميگيرند..شايد عدۀ رفع غريزۀ جنسی را ضرورت اجتماعي تعبير نمایند .واما اگر بوی گفته شود شمارا درین مارکیت دیده ام چون نهایت شرم آور است با صد قسم برائت خودرا ثابت میسازد….
                 بنابراين تنها راه سوم باقى مى ماند كه هم بخواسته هاى فطرى و نيازهاى غريزى زنان پاسخ مثبت مى دهد و هم از عواقب شوم فحشاء و نابسامانى زندگى اين دسته از زنان بر كنار است و جامعه را از گرداب گناه بيرون مى برد. البته بايد توجه داشت كه جواز تعدد زوجات با اينكه در بعضى از موارد يك ضرورت اجتماعى است و از احكام مسلم اسلام محسوب مى شود اما تحصيل شرائط آن در امروز با گذشته تفاوت بسيار پيدا كرده است ، زيرا زندگى در سابق يك شكل ساده و بسيط داشت و لذا رعايت كامل مساوات بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمى آمد ولى در عصر و زمان ما بايد كسانى كه مى خواهند از اين قانون استفاده كنند مراقب عدالت همه جانبه باشند و اگر قدرت بر اين كار دارند چنين اقدامى بنمايند. اساسا اقدام به اين كار نبايد از روى هوى و هوس باشد.
                 جالب توجه اينكه همان كسانى كه با تعدد همسر مخالفند (مانند غربيها) در طول تاريخ خود، به حوادثى برخورده اند كه نيازشان را به اين مساءله كاملا آشكار ساخته است ، مثلا بعد از جنگ جهانى دوم احتياج و نياز شديدى در ممالك جنگزده ، و مخصوصا كشور آلمان ، به اين موضوع احساس شد و جمعى از متفكران آنها را وادار ساخت كه براى چاره جوئى و حل مشكل در مساءله ممنوعيت تعدد همسر، تجديد نظر كنند، و حتى برنامه تعدد زوجات اسلام را از دانشگاه ((الازهر)) خواستند و تحت مطالعه قرار دادند، ولى در برابر حملات سخت كليسا مجبور به متوقف ساختن اين برنامه شدند، و نتيجه آن همان فحشاء وحشتناك و بيبند و بارى جنسى وسيعى بود كه سراسر كشورهاى جنگ زده را فرا گرفت .
                 از همه اينها گذشته تمايل پارهاى از مردان را به تعدد همسر نمى توان انكار كرد، اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد قابل ملاحظه نيست اما گاه مى شود كه بر اثر عقيم بودن زن ، و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقى مى كند، و يا گاهى بر اثر تمايلات شديد جنسى و عدم توانائى همسر اول براى انجام اين خواسته غريزى ، مرد، خود را ناچار به ازدواج دوم مى بيند، حتى اگر از طريق مشروع انجام نشود از طرق نامشروع ، اقدام مى كند در اينگونه موارد نيز نمى توان منطقى بودن خواسته مرد را انكار كرد، و لذا حتى در كشورهائى كه تعدد همسر قانونا ممنوع است ، عملا در بسيارى از موارد ارتباط با زنان متعدد رواج كامل دارد، و يك مرد در آن واحد با زنان متعددى ارتباط نامشروع دارد.
             مورخ مشهور فرانسوى گوستاولوبون قانون تعدد زوجات اسلام را كه به صورت محدود و مشروط است يكى از مزاياى اين آئين مى شمارد و بهنگام مقايسه آن را روابط آزاد و نامشروع مردان ، با چند زن ، در اروپا چنين مى نويسد:
 ((                               در غرب هم با وجود اينكه آب و هوا و وضع طبيعت هيچكدام ايجاب چنين رسمى (تعدد زوجات ) نمى كند با اين حال وحدت همسر چيزى است كه ما آن را فقط در كتابهاى قانون مى بينيم ! و الا گمان نمى كنم كه بشود انكار كرد كه در معاشرت واقعى ما اثرى از اين رسم نيست ! راستى من متحيرم و نمى دانم كه تعدد زوجات مشروع و محدود شرق ، از تعدد زوجات سالوسانه غرب چه چيز كم دارد؟ بلكه من مى گويم كه اولى از هر حيث از دومى بهتر و شايسته تر است . البته نمى توان انكار كرد كه بعضى از مسلمان نماها بدون رعايت روح اسلامى اين قانون ، از آن سوء استفاده كرده و براى خود حرم سراهاى ننگينى بر پا نموده و به حقوق زنان و همسران خود تجاوز كرده اند، ولى اين عيب از قانون نيست و اعمال آنها را نبايد به حساب دستورهاى اسلام گذاشت ، كدام قانون خوبى است كه افراد سودجو از آن ، بهره بردارى نامشروع نكرده اند؟
سؤ ال :
               در اينجا بعضى سؤ ال مى كنند كه ممكن است شرائط و كيفياتى كه در بالا گفته شد براى زن يا زنانى پيدا شود آيا در اين صورت مى توان به او اجازه داد كه دو شوهر براى خود انتخاب كنند؟
پاسخ:
جواب اين سؤ ال چندان مشكل نيست .
            اولا (بر خلاف آنچه در ميان عوام معروف است ) ميل جنسى در مردان به مراتب بيش از زنان است و از جمله ناراحتيهائى كه در كتب علمى مربوط به مسائل جنسى درباره غالب زنان ذكر مى كنند مسئله ((سرد مزاجى )) است در حالى كه در مردان ، موضوع بر عكس است ، و حتى در ميان جانداران ديگر نيز همواره ديده مى شود كه تظاهرات جنسى ، معمولا از جنس نر شروع مى شود.
               ثانيا تعدد همسر در مورد مردان هيچ گونه مشكل اجتماعى و حقوقى ايجاد نمى كند در حالى كه درباره زنان اگر فرضا دو همسر انتخاب كنند، مشكلات فراوانى به وجود خواهد آمد كه ساده ترين آنها مساءله مجهول بودن نسب فرزند است كه معلوم نيست مربوط به كدام يك از دو همسر مى باشد و مسلما چنين فرزندى مورد حمايت هيچ يك از مردان قرار نخواهد گرفت و حتى بعضى از دانشمندان معتقدند: فرزندى كه پدر او مجهول باشد كمتر مورد علاقه مادر قرار خواهد گرفت ، و با اين ترتيب چنين فرزندانى از نظر عاطفى در محروميت مطلق قرار مى گيرند، و از نظر حقوقى نيز وضعشان كاملا مبهم است .

 

پاسخ به ایراد ها در مورد مقام وجايگاۀ زن در اسلام

 
ازا نجائيکه عدۀ  دین اسلام رابه تبعیض علیۀ زنان متهم میسازند لذا لازم دانستم تا همزمان با فرا رسیدن هشتم مارچ روز جهانی زن احکام استثنایئ اسلام را درمورد زنان در چند مقالۀ دوامدار به رشته تحریر در آورم.
اولا باید یاد آور شوم که اسلام به هیچ صورت بین زن ومرد از لحاظ انسانیت وشرافت وکرامت إنسانی امتیاز وتفاوت را قائل نشده.بلکه تفاوت های را درسطح  آفرینش فزیکی وسلیقه واستعدا به طور اکثریت یاد آور شده است نه به طور مطلق . چون برخی زنان نسبت به مردان هم قوی تر وهم با استعداد تر اند لذا نمیتوان مردان را بطور قطع با استعداد تر گفت.بلکه تعداد مردان با استعداد بیشتر از زنان است. واینکه زن {حوا} از پهلوی چپ مرد{آدم} آفریده شده تر جمه وتفسیر درست نیست.که درمقالۀ دیگر به استناد نصوص قرآن کریم درین مورد تماس خواهم گرفت.
ثانیا اسلام را نباید از چهرۀ اسلام  منبعث از خرافات ورسوم قبائل وعنعنۀ قومی افغانستان شناخت زیرا در اکثر موارد اسلام در افغانستان زادۀ اصو�� نه بلکه تابع عادات ورسوم است. ومن چند مثال را درین جا یاد آور میشوم. مثال اول در افغانستان اگر کسی نام خانم ویا دختر ملا، ارباب وخان قبیله را بزبان آورد عیب بزرگ پنداشته میشود در حالیکه همه پیامبران وخصوصا پیامبر اسلام زنان ودختران خود را بنام های شان صدا میکرد ومردم عام هم نام ایشان را میگرفتند وحکمت نام گذاری هم همین است. مثال دیگراینکه درصدراسلام زنان ومردان یکجا در مسجد نماز میخواند ند اما در افغانستان زنان را به رفتن مسجد اجازه نمیدهند. نه تنها قشرعام که علمای دین هم به زنان اجازۀ رفتن به مساجد را نمی دهند ومیگویند وقت فتنه است فتنۀ که در مسجد وحین ادائی نماز هم حضور دارد چقدر مضحک ومسخره توجیح میکنند.
 این حرف ها مربوط به اسلام نیست بلکه مربوط به مالکان وصاحبان نا فهم دین است  مانند طالبان وامثال شان که چهرۀ زشت از اسلام به نمایش گذاشتند . نمونۀ دیگر چادر برقع که به هیچ صورت مربوط به دین واسلام نیست بلکه خرافۀ قومی وقبیله ئی است که با برچسپ دین به وی قدسیت داده اند..وامثال گوناگون از این قبیل مز خرفات که در کشورما بنام اصول اسلام معرفی شده اند.در حالیکه هیچ ارتباط به دین واسلام ندارند. مولانا عبدالرحمن جامی درین مورد چنین سروده است.
ای به ســـــرا پــردۀ یثــرب بخــواب                   خیـــزکـه شــد مشــرق ومغـــرب خـراب
دین تـــــرا د ر پـــــی آ را یــش انـد                    در پــــــی آ رایــــش و پــــیـرایــش انـــد
بـس کـــه ببســتند بـر او برگ وسا ز                  گـرتـــو بـــه بیــنیـش نـشـــنا سـیش بـــا ز
 رسالت داران دین درکشورهای بی بضاعت که عمدتا در خدمت صاحبان زر ،زور وتزویر بوده اند دین را چنان به خواست اربان زمان زینت داده اند که با همین چهره شناخت آن به پیامبر خدا هم مشکل خواهد بود. بی مورد نخواهد بود که درین جا سرودۀ علامه اقبال لاهوری شاعر ودانشمند بزگ قرن بیست را درین جا به شرح ذیل نقل کنم که سروده است…
مـــرا بـــر صــوفی و مــلا سلامـــــی                     کـــه پـیغــام خـــدا گفــتــند مـــا را
ولــی تـأ ویــل شـان در حیرت انداخت                     خـــدا و جبــرائیل و مصطفــــی را
حال بر میگردیم به اصل مطلب یعنی جایگاه ومقام زن از دیگاه اسلام  وقــر آن .طوریکه قبلا اشاره شد از دیدگاه دین هیچنوع تفاوت دربین جنس زن ومرد از لحاظ انسانیت وشرافت وجود ندارد .تفاوت های را که دوستان از آدرس اسلام شنیده اند بر میگردد  به تفاوت های فزیکی وتوانائی های جسمی که بر توان مندی های معنوی نیز اثر گذاشته وصلاحیت های کاری را درعرصۀ امور تشریعی متفاوت ساخته.ودر جهان معاصر نیز چنین معمول است که کارهای ثقیل را مردان اجرا میکنند نه زنان..ودرین جا به ترجمه وتفسیر این آیۀ قرآنکریم که مورد ملاحظۀ بعضی ها است میپردازیم.که از تفسیر نمونه کمک گرفته شده . امید خوانندگان محترم ازان استفادۀ مفید ومؤثر بنمایند.

الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلى النِّساءِ بِمَا فَضلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَلِهِمْ فـَالصلِحَت قَنِتَتٌ حَفِظتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظ اللَّهُ وَ الَّتى تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهـْجـُرُوهُنَّ فى الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطعْنَكمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كبِيراً(34)

  ترجمه :

 

34 – مردان ، سرپرست و خدمتگزار زنانند، بخاطر برتريهايى كه (از نظر نظام اجتماع ) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايى كه از امـوالشـان (در مـورد زنـان ) مـى كـنـند، و زنان صالح آنها هستند كه متواضعند، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده ، مى كنند. و (امـا) آن دسـته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيدو (اگر مـؤ ثـر واقـع نـشـد،) در بـسـتر از آنها دورى نماييد! و (اگر آنهم مؤ ثر نشد و هيچ راهى بـراى وادار كـردن آنـهـا بـه انـجـام وظـايـفـشـان جـز شـدت عـمـل ، براى وادار كردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند به آنها تعدى نكنيد و (بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست .)

 تفسير :

 

سرپرستى در نظام خانواده
خـانـواده يـك واحـد كـوچـك اجـتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عـهـده بـگـيـرنـد مـفـهـومـى نـدارد و در نتيجه مرد يا زن ، يكى بايد ((رئيس )) خانواده و ديـگـرى ((مـعـاون )) و تـحـت نـظـارت او بـاشد، قرآن در اينجا تصريح مى كند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود. ((مردان سرپرست و نگهبان
 
زنان هستند)) (الرجال قوامون على النساء).
البته مقصود از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤ وليتها و مشورتهاى لازم است .
ايـن مـسـاءله در دنـيـاى امـروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هياءتى (حتى يك هيئت دو نـفرى ) ماءمور انجام كارى شود حتما بايد يكى از آن دو ((رئيس )) و ديگرى ((معاون يا عضو)) باشد وگرنه هرج و مرج در كار آنها پيدا مى شود – سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است .
و ايـن مـوقـعـيـت بـه خاطر وجود خصوصياتى در مرد است مانند ترجيح قدرت تفكر او بر نيروى عاطفه و احساسات (به عكس زن كه از نيروى سرشار عواطف بيشترى بهره مند است ) و ديـگرى داشتن بنيه و نيروى جسمى بيشتر كه با اولى بتواند بينديشد و نقشه طرح كند و با دومى بتواند از حريم خانواده خود دفاع نمايد.
بـه عـلاوه تـعـهـد او در بـرابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه هاى زندگى ، و پـرداخـت مـهـر و تـاءمـيـن زنـدگى آبرومندانه همسر و فرزند، اين حق را به او مى دهد كه وظيفه سرپرستى به عهده او باشد.
البـتـه مـمـكـن است زنانى در جهات فوق بر شوهران خود امتياز داشته باشند ولى شايد كرارا گفته ايم كه قوانين به تك تك افراد و نفرات نظر ندارد بلكه نوع و كلى را در نظر مى گيرد، و شكى نيست كه از نظر كلى ، مردان نسبت به زنان براى اين كار آمادگى بـيـشترى دارند، اگر چه زنان نيز وظايفى مى توانند به عهده بگيرند كه اهميت آن مورد ترديد نيست .
جـمـله بـعـد اشـاره بـه هـمـيـن حـقـيـقـت اسـت زيـرا در قـسـمـت اول مى فرمايد: ((اين سرپرستى به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش ، روى مـصـلحـت نـوع بـشـر مـيـان آنـهـا قـرار داده )) (بـمـا فضل الله بعضهم على بعض ).
در قسمت ديگر مى فرمايد: ((و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه
مـردان در مـورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند)) (و بما انفقوا من اموالهم ).
ولى نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت كـه سـپـردن ايـن وظـيـفـه بـه مـردان نـه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، همانطور كه شخصيت انسانى يك معاون از يك رئيس ممكن است در جنبه هاى مختلفى بيشتر باشد اما رئيس براى سرپرستى كارى كه به او محول شده از معاون خود شايسته تر است .
سـپـس اضـافـه مـى كند كه زنان در برابر وظايفى كه در خانواده بر عهده دارند به دو دسته اند:
دسـتـه اول : ((صـالحان و درستكاران ، و آنها كسانى هستند كه خاضع و متعهد در برابر نـظـام خـانـواده مـى بـاشـنـد و نـه تـنـها در حضور شوهر بلكه در غياب او، حفظ الغيب مى كنند)) (فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله ).
يعنى مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيت شوهر و اسـرار خـانـواده در غـيـاب او نـمـى شـونـد، و در بـرابـر حـقـوقـى كـه خداوند براى آنها قـايل شده و با جمله ((بما حفظ الله )) به آن اشاره گرديده وظايف و مسؤ وليتهاى خود را به خوبى انجام مى دهند.
بـديـهـى است مردان موظفند در برابر اين گونه زنان نهايت احترام و حق شناسى را انجام دهند.
زنان متخلف 
دسته دوم : زنانى هستند كه از وظايف خود سرپيچى مى كنند و نشانه هاى ناسازگارى در آنـهـا ديـده مـى شـود، مـردان در برابر اين گونه زنان وظايف و مسؤ وليتهايى دارند كه بايد مرحله به مرحله انجام گر��د. و در هر صورت مراقب
بـاشـنـد كه از حريم عدالت ، تجاوز نكنند، اين وظايف به ترتيب زير در آيه بيان شده است :
مرحله اول در مورد زنانى است كه نشانه هاى سركشى و عداوت و دشمنى در آنها آشكار مى گـردد كـه قـرآن در جـمـله فـوق از آنـهـا چـنـيـن تعبير مى كند: ((زنانى را كه از طغيان و سـركـشـى آنها مى ترسيد موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد)) (و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن ).
و بـه ايـن تـرتـيـب آنـهـا كـه پـا از حـريـم نـظـام خـانـوادگـى فـراتـر مـى گـذارنـد قـبـل از هـر چـيـز بـايد به وسيله اندرزهاى دوستانه و بيان نتايج سوء اين گونه كارها آنان را به راه آورد و متوجه مسؤ وليت خود نمود.
سـپـس مـى فـرمـايد: ((در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى كنيد)) (و اهجروهن فى المضاجع ).
و بـا ايـن عـكـس العـمـل و بـى اعـتـنـايى و به اصطلاح قهر كردن ، عدم رضايت خود را از رفتار آنها آشكار سازيد شايد همين ((واكنش خفيف )) در روح آنان مؤ ثر گردد.
در صـورتـى كـه سركشى و پشت پا زدن به وظايف و مسؤ وليتها از حد بگذرد و همچنان در راه قـانون شكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تاءثير كند، و نه جـدا شـدن در بـسـتـر و كـم اعـتـنـايـى نـفـعـى بـبـخـشـد و راهـى جـز ((شـدت عمل )) باقى نماند ((آنها را تنبيه كنيد)) (و اضربوهن ).
در اينجا اجازه داده شده كه از طريق ((تنبيه بدنى )) آنها را به انجام وظايف خويش وادار كنند.
اشكال :
مـمـكـن اسـت ايـراد كـنـنـد كـه چـگـونـه اسـلام بـه مـردان اجـازه داده كـه در مـورد زنـان متوسل به تنبيه بدنى شوند؟!
پاسخ :
جواب اين ايراد با توجه به معنى آيه و رواياتى كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن در كـتـب فـقـهـى آمـده اسـت و هـمـچـنين با توضيحاتى كه روانشناسان امروز مى دهند چندان پيچيده نيست زيرا:
اولا: آيه ، مساءله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديـگـرى دربـاره آنـان مفيد واقع نشود، و اتفاقا اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انـجـام وظـيـفـه ، مؤ ثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى شوند، نه تنها از طريق ضرب بـلكـه گـاهـى در مـوارد خـاصـى مـجـازاتـهـايـى شـديـدتـر از آن نـيـز قايل مى شوند كه تا سرحد اعدام پيش مى رود.
ثـانيا: ((تنبيه بدنى )) در اينجا – همانطور كه در كتب فقهى نيز آمده است – بايد ملايم و خـفـيـف بـاشـد بطورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودى بدن .
ثانيا: پژوهشگران امور روانشناسی عصر امروز معتقدند كه جمعى از زنان داراى حالتى بنام تفسير ((مازوشيسم )) (آزارطـلبـى ) هـسـتـنـد و گـاه كه اين حالت در آنها تشديد مى شود تنها راه آرامش آنان تـنـبـيـه مـختصر بدنى است ، بنابر اين ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در موارد آنان جنبه آرام بخشى دارد و يك نوع درمان روانى است .
مـسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤ ثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مـرد حـق نـدارد بـهـانـه گـيـرى كـرده ، در صـدد آزار زن بـرآيـد، لذا بـه دنبال
ايـن جـمـله مـى فـرمـايـد: ((اگـر آنـها اطاعت كنند به آنها تعدى نكنيد)) (فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا).
و اگـر گـفـتـه شود كه نظير اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است پديد آيد، آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد؟
در پـاسـخ مى گوييم آرى مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظايف مجازات مـى گـردنـد حـتـى مـجازات بدنى ، منتها چون اين كار غالبا از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان متخلف را از طرق مختلف و حتى از طريق تعزير (مجازات بدنى ) به وظايف خود آشنا سازد..
و در پـايـان مـجـددا بـه مـردان هـشـدار مـى دهـد كـه از مـوقـعيت سرپرستى خود در خانواده سـوءاسـتـفـاده نـكـنـنـد و بـه قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتها است بينديشند ((زيرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است )) (ان الله كان عليا كبيرا).
آيه 35
آيه و ترجمه
وَ إِنْ خـِفـْتـُمْ شـِقـَاقَ بـَيـْنـهـِمـَا فَابْعَثُوا حَكَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصلَحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنهُمَا إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً(35)

  ترجمه :

 

35 – و اگـر از جـدايـى و شـكـاف ميان آنها بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر، و داورى از خـانـواده زن انـتـخـاب كـنـيـد (تـا بـه كار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند خداوند كمك به توافق آنها مى كند، زيرا خداوند دانا و آگاه است (و از نيات همه با خبر است .

 تفسير :

 

محكمه صلح خانوادگى
در اين آيه اشاره به مساءله بروز اختلاف و نزاع ميان دو همسر كرده ، مى گويد: ((اگر نـشـانـه هـاى شـكـاف و جـدائى در مـيـان دو هـمـسـر پـيـدا شـد بـراى بـررسـى عـلل و جـهـات نـاسـازگـارى و فـراهـم نمودن مقدمات صلح و سازش يك نفر داور و حكم از فـامـيـل مـرد و يـك داور و حـكم از فاميل زن انتخاب كنيد)) (و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله ).
و از آنجا كه قضاوت نبايد يك طرفه باشد مى افزايد: ((و يك داور و حكم از خانواده زن انتخاب كنيد)) (و حكما من اهلها).
سـپـس مـى فـرمـايـد: ((اگر اين دو حكم با حسن نيت و دلسوزى وارد كار شوند و هدفشان اصـلاح ميان دو همسر بوده باشد، خداوند كمك مى كند و به وسيله آنان ميان دو همسر الفت مى دهد)) (ا