X

آرشیف

نگاه های معناداری دیروز
من در طول عمرم شیفته گانی داشته ام؛ از هم‌کلاسی کلاس ششم مدرسه ابتدایی، که با چشمان قهوه ایش مرا با هوش و ذکاوت معصومانه در دور و بر کلاس و مدرسه تعقیب می‌کرد؛ تا دکاندار جوان و مودب کنار ایستگاه (باغ رئیس)، که هر روز بارانی مرا به کنج دکان گرم و مملو از شیرینی و لبنیات، روبروی دریچه ای کوچک رو به بیرون دعوت می‌کرد تا آنجا برای آمدن اتوبوس(بس شخصی و کوچک) به راحتی انتظار بکشم; و آن استادان مکتب لیسه(بانوان باوقار و متین دبیرستان) که با نگاه های عاطفی, با گرمی و صمیمیت از من همچون خودم استقبال می‌کردند، به من گوش فرامی‌دادند و مرا از زمره شاگردان، دوشیزگان برجسته و شخصیت های طراز اول دبیرستان چون: ویسنا، نجیبه، محجوبه، و حنیفه دانسته و از من توقع بیشتری نسبت به دیگر همکلاسانم داشتند …..
وقتی شامل دانشگاه( فاکولته فارمسی پوهنتون کابل) شدم؛ گرایش هم‌کلاسان ی جدید و پخته ترم به من چندین درجه بیشتر از دوره ای ابتدایی و دبیرستان شد که در نتیجه، اضطراب نیز زیادتر و عمیقتر می‌گردید ، ولیکن هرگز از هیچ یک شان واهمه نداشتم چون اکثر شان از خصایص و فضائل اخلاقی برخوردار بودند و بیشتر، صاف و روشن، برایم از احساس نیک شان می‌گفتند و برخی با نگاه سکوت آمیز شان به من محبت هدیه می‌دادند.
در آن زمان، دنیا پاکتر بود؛ رسانه، دنیای مجازی و تکنولوژی، محتوای ارادت و محبت را به هم نریخته بود؛ نوجوانان و اکثر مردم حتی شهرنشینان از هر شوق و احترام و احساس معصومانه، تصویر خطرناکی نمی‌ساختند.
در آن وقتها، عشق ورزی به یک فرد، ستایش از خوبیها بود که با نگاه شان از خصیصه های فردی( رفتار و منش، طرز سلیقه و آداب تربیت شخص) لذت می‌بردند. برای آنها عشق، بزرگ‌تر از احساسات شهوانی بود که فرد دلخواه شان را با چشم تمجید می‌دیدند و هر خنده و سخن و رفتارش را جذاب دانسته و او را دوست می‌داشتند.
حالا دیگر آن زمان گذشت؛ و اکنون هرگاهی که من آهسته تر از ساعت، به گذشته فکر می‌کنم، یاد آن زمان و آدمها را گرامی می‌دارم و از قلب خود به هر یک از آنها پیام می‌دهم که ای نگاه ها و محبت های معنی دار دیروز! ما چه معصومانه دوست می‌داشتیم، چه مغرورانه در لفافی از حیا پیچیده بودیم. ما نوجوانان باسواد و روشن ضمیر شکایتی از بی‌قراری دنیا نمی‌کردیم؛ قصد ما از عشق، ستایش خوبیها بود و بدون بغض و نفرت، کسی را دوست می‌داشتیم. ای دوستان گذشته، ای عاشقان پاکدل و فرزانه! در آن وقت عشق برای ما سفر به روشنی ها بود؛ ولی از افکار گستاخانه می‌ترسیدیم و هر کسی را برای خودبودنش دوست می‌داشتیم.
و هر گاهی که آنهمه یادها و چهره ها و نامها ، آرام و بی‌صدا مرا لحظه ای از پای در می‌آورند، با دستانم حلقه ای از گل خاطرات ساخته و به اطراف خیال هریک شان می‌آویزم و زمان نوجوانی و آن فضای دوستی را در ذهنم ساکت نگه می‌دارم، درست چون ایام بلوغ فکری و فیزیکی یک دخترِ ِ هُشیار دانشکده.
شهلا لطیفی
فبروری ۲۰۲۳(میلادی)
X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.