آرشیف

2017-1-9

علم عبدالقدیر

نه ملی ، نه اسلامی ونه متحد ومترقی

 

 

 احزاب سیاسی در افغانستان غالبا با پسوند های اسلامی ، ملی ومتحد ومترقی ختم میشوند اما بایک موشکافی  ساده در میا بیم که این احزاب زیر سایه چپن قومیت  ویا شهپر های  حامیان بیرونی  نفس کشیده ازداشتن بر نامه ملی واصول اسلامی وروح ترقی کاملا محروم اند. مسلما احزاب سیاسی در جامعه وظیفۀ یک پل ارتباطی میان مردم وحکومت را دارند، که با مطرح کردن انتقادات وتدوین سیاست های مفید، از یکه تازیهای حکومت جلوگیری  وفر هنگ مردم سالاری وهم پذیری را رشد میدهند.اما اینکه نقش احزاب سیاسی  افغانستان در انتخابات ریاست جمهوری وپارلمانی چه بوده ونقش مشارکتی آنها در ساختار نظام سیاسی چه است تا هنوزبرای مردم نا مشخص نیست . احتمالا احزاب سیاسی در نخستین روز های تا سیس اهداف بزرگتری را نشانه گرفته باشند اما گذشت زمان وتحولات سیاسی کار را بجای کشانیده که فعلا هیچ حزب سیاسی در افغانستان خواستگاه ملی نداشته  بلکه بر بنیاد کشش ها ونیاز مؤسسین ساخته شده اند تا آنرا چنتۀ ای برای جمع آوری کمک های دونر ها ونهاد های مداخله گر در امور افغانستان ساخته باشند.شما شاهد هستید که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2044 تنی چند به عنوان رهبر حزب  خودرا کاندید کردند وبعدا در انتخابات پارلمانی سال 2005 هم تعداد کمی به نمایندگی از احزاب سیاسی خودرا کاندید در شورای ملی معرفی کردند که طبق آمار ها از دوازده فیصد تجاوز نمیکرد، این در حالی بود که در آن زمان بیش از هشتاد حزب سیاسی با دا شتن پسوند های ملی واسلامی ومترقی وغیره خودرا در وزارت عدلیه ثبت وراجستر کرده بودند.فکر بخاطر اینکه احزاب سیاسی نقشی  مؤثردر سیاست گزاری ها ندارند ومنسوب بودن افراد به  احزاب سیاسی برای کاندیان خالی از درد سر نیست خودرا مستقل معرفی کردند.از آنجا ئیکه احزاب سیاسی در یک فرا یند دموکراتیک شکل میگیرند باید در رشد وپویائی دموکراسی نقش  بر جسته باشد اما در کشور مانند افغانستان  اول حزب سیا سی به مفهوم واقعی آن بوجود نیامده دوم رسالت احزاب روشن نیست سوم جایگاه احزاب در پروسه انتخابات وبعد در تصمیم گیری ها  بر مبنی داد وستد  مالی استوار است بناءٌ احزاب غالبا دستمایه است برای امتیاز گیری افراد مشخص در زد وبند های سیاسی.

نقش احزاب سیاسی افغانستان درتوسعه ملی ومشارکت سیاسی  :احزاب زمانی میتوانند در ایجاد ورشد دموکراسی اثر گزار باشند که نقش تناسبی شان در قوۀ مقننه واجرائیه طبق قانون مشخص باشد اما در افغانستان فعلی شعار های زیر نام دموکراسی ومردم سالاری ،هم پذیری ودیگر اندیشی، پلورالیزم وحقوق بشر ونامگزاری احزاب با پسوند ملی واسلامی همه  غیر واقعی وبی پایه است، چون بزرگترین احزاب سیاسی بررشته ها وبافتهای قومی شکل گرفته که با جوهر اسلام هم خوانی نداشته وبا ملی بودن در تناقض است ، چندین حزب سیاسی زیر نام های دروغین اسلامی ثبت وراجستر اند وملی ولی باز هم قومی است. مثلاجزب جمعیت اسلامی افغانستان که در گذشته ها قسما افغانستان شمول بود حالا نامش تا جیکیزم وفارسی زبانان را در ذهن  تداعی میکند، تحریک طالبها وحزب اسلامی دیکتاتوری پشتونیزم را به نمایش میگذارد وپیروزی جنبش  ملی دوستم هم جکایتگر خشم ازبکیزم است چنانچه حضورحزب وحدت اسلامی ویا وحدت مردم افغانستان در صحنه سیاست  تجلی حاکمیت عقده مند  هزاره است.هر چند در شعار ادعا کنند که ما ملی می اندیشییم وتبعیض نداریم ولی باز هم  رهبران این کتله های قومی فراتر از قوم وفامیل خود نمی اندیشند. همه باور دارند که سیاسیون فعلی با صلاحیت افغانستان از چنبرۀ قومی وسمتی بیرون شده نمیتوانند به همین دلیل ما همه روزه شاهد ساختار ها وتشکلات بیشتری قومی هستیم  گذشته از جنبش های بنام سیاسی نهاد های مدنی نیز به سر طان قوم پرستی مبتلا اند وچه  بسا تیم های ورزشی بنام های قومی و حتی نام سران قوم وقبیله  مزین ومفتخر اند وگروپ ها وتیم های ورزشی  بنام قوم ونژاد نامگذاری میشود که به آزاد اندیشی وهم پذیری کاملا در تضاد است لذا حرکت های سیاسی در کشور ما کج وبیمار ومفلوج است احزاب بزرگ به اقوام بزرگ منسوب ومربوط اند واحزاب کوچک هم مربوط به کوچه  های شهر ودفاتر خارجی هاست که جهت حمله بر فرهنگ وارزش های عقیدتی ومدنی مردم افغانستان از بین شان سر باز گیری میشود .ومتباقی احزاب قومی وسمتی است.

.چه خوب است که یک قسمتی از نوشته ویا روایتی از نویسندۀ بر جستۀ کشور مان محترم خواجه بشیر احمد انصاری را از سایت رسالت در اینجا نقل کنم.او مینویسد:

(چند سال قبل مصاحبه سفیر اسبق مصر در جمهوری صومال آقای محمد حسن الزیات را با روزنامه الحیات چاپ لندن خواندم كه بسیار جالب بود. آقای سفیر گفته بود كه در یكی از جشنهای استقلال صومال با گروهی از روشنفكران آن دیار در مقدیشو پایتخت آن کشور ملاقاتی داشتم كه همه شان اعضای (حزب دحله و مرنیله) بودند. در آغاز از آنها پرسیدم که این دحله و مرنیله چیست؟! گفتند نام قبیله ای است كه ما به آن منسوب هستیم. روز دیگر رهبران آن (حزب) را نزد خود خواسته و با تعجب فراوان به ایشان گفتم كه در جوامع دموكراتیك این عیب است كه اسم قبیله ای را بالای حزب که یک نهاد پیشرفته سیاسی است بگذاریم، بروید اسم دیگری برای حزب تان جستجو نمائید. آنها گفتند كه برای ما دو هفته فرصت دهید تا با هم مشوره نمائیم. دیری نگذشته بود كه آمدند. پرسیدم: خوب، چه كردید؟ گفتند: ما بر اساس مشوره جناب شما حزب قبلی را منحل اعلام نموده و دست به تأسیس حزب دیگری زدیم. گفتم: اسم آنرا چه گذاشته اید؟ گفتند: (حزب دموكراتیك مستقل). از شنیدن این نام خون در بدنم جاری شد و برایم احساس سرور و رضائیت رخ داد. به آنها گفتم كه دموكراسی و استقلال می توانند اساس یک حزب پیشرفته و مدرن سیاسی باشند. سپس از خود آنها پرسیدم كه علت این نامگذاری چه بوده است، آیا در صومال حزبی بنام “حزب دموكراتیك” وجود دارد كه شما صفت مستقل را هم بر آن افزوده اید؟ میدانید كه آنها در پاسخ چه گفتند؟ آنها گفتند كه ما بخاطری اسم (حزب دموكراتیك مستقل) را برای حزب خویش بر گزیده ایم كه مخفف آن می شود (ح- د- م) یعنی: (حزب دحله و مرنیله). آقای حسن الزیات میگوید: آنها تنها کاری که توانستند انجام دهند ریختن بادۀ كهنه قبیله در قدح جدید حزب بود و بس. (روزنامه عربی الحیاه: چهارم اكتوبر سال ۱۹۹۲). آنچه در این حكایت دیده می شود حالت عریان، خنده آور، مستفیم و ساده مسئله است اما همین اندیشه در اوضاع و حالات دیگر بصورت بسیار زیركانه ای قالب بندی شده و به عنوان دموکراسی به خورد مردم داده می شود.)

در نهایت: بخاطر شکستانند این طلسم وتا بو لازم است فر مان انحلال  تمام احزاب سیاسی موجود طبق قانون صادر  ویا افراد واشخاصیکه طور سنتی بنام رهبر قوم وقبیله خود شناخته شده و میشوند از سمت رهبری کنار زده شوند در غیر آن جوانان بی پول برای سالها در گروه اندیشه قوم وقبیله وملاء ومترف اسیر خواهند بود. چون تمام شخصیت ها ئیکه از نام  احزاب فعلی به ثروت وقدرت رسیده اند هیچ نوع بر نامه بخاطر بهبود وضعیت اقتصادی امنیتی وعمرانی کششور نداشته  بلکه از نام ین احزاب در جهت رسیدن به پول ومنصب استفاده ابزاری میکنند در حالیکه هدف ا حزاب سیاسی باید رشد دموکراسی وسهم گیری در اداره وسیاست  وتوسعه مشارکت وساختن بر نامه های در جهت توسعه ورفاه ملی باشد اما در کشور ما چنین نیست. در قدم بعدی قانون بایست انتخابات باز نگری شود وتا نهادینه شدن فر هنگ مردم سالاری رئیس واعضای حکومت از طریق رائی  قابل انتقال مردم یعنی از طرف نمایندگان با صلاحیت مردم انتخاب شوند.  هر چند رائی واحد ، مستقیم وغیر قابل انتقال هم شفافتر وهم کمر مشروعیت را محکمتر می بندد اما در افغانستان فعلی افراد بطور مستقل رائی نمیدهند ورائی مردم در گروه اشاره رهبران اقوام وقبائل حاکم است.ونسبت نبودن ظرفیت وامکانات تخلف زیاد میشود.