آرشیف

2014-11-14

ضیا باری بهاری

معامله با طالبان در حقیقت بازی با سرنوشت مردم افغانستان

در این اواخر یکی از خبرهای مهم و داغ رسانه های خبری و صفحات انترنیت، موضوع مذاکره با طالبان را تشکیل میدهد، هفته گذشته وقتی که سایت خبری بی بی سی را مرور می نمودم نظرم به سرخط  مقالۀ خورد که چنین عنوان شده بود: طالبان: «برای تفاهم با جامعه جهانی آماده گشایش دفتر در قطر هستیم» به اساس گزارش بی بی سی طالبان طی اعلامیه ای بصورت علنی اعلام نموده اند که حاضر هستند با امریکا مذاکره نمایند و واضح ساخته اند که یک طرف مذاکره کننده «امارت اسلامی طالبان» و طرف مقابل دولت امریکا می باشد، اما در این اعلامیه از دولت اسلامی افغانستان اصلأ نامی نبرده اند. این اولین بار است که طالبان بصورت علنی اظهار می دارند که می خواهند با دولت امریکا مذاکره نمایند، هرچند مذاکراتی پنهانی بارها بین آنها صورت گرفته است. با آن که باور نداشتم، طالبان سلاح های شان را به زمین می گذارند و به مصالحه روی می آورند، بهر حالت از دیدن این خبر خیلی خوش شدم که شاید گروه های از طالبان بالاخره از جنگ و خشونت خسته شده باشند و می خواهند از طریق مذاکره و مفاهمه به صلح روی آورند و مردم ستمدیده و مستضعف افغانستان از این پس می توانند به زندگی عادی و صلح آمیز خویش ادامه دهند؛ اما وقتی که به اخبار مرتبط به این موضوع عمیق تر شدم، دیده می شود که باز یک سناریوی دیگر در خارج از مرزهای این کشور در حال شکل گیری است.
 به اساس گزارش سایت خبری بی بی سی گفته می شود شماری از افراد وابسته به گروه طالبان وارد قطر شدند، یک مقام افغانی که نخواسته است نامش افشا شود به بی بی سی گفته است که هدف از ورود این افراد بخاطر گشایش دفتر نمایندگی طالبان در دوحه است، منبع می افزاید که هنوز هویت این افراد افشا نشده است، منابع نزدیک به طالبان گفته اند که برخی از چهره های نزدیک به ملا عمر در میان این افراد است. همچنین در یک گزارش دیگر آمده است که امریکا سال گذشته برای آغاز گفتگو با طالبان طرح ابتدایی ریخته بود که بر اساس آن باید پنچ نفر از زندانیان طالبان از زندان گوانتامو رها شده و به قطر منتقل می شده اند. این رخداد ها در حالی رسانه یی می شوند که قبل از آن آقای جوبایدن معاون رییس جمهور امریکا با نشر پیامی اظهار نموده بود که طالبان دشمنان امریکا نیستند و به تعقیب آن ملا عمر رهبر طالبان از فهرست سیاه تروریستان حذف و مورد عفو قرار می گیرد. در این موارد پرسشی های مطرح می گردد که اگر طالبان دشمنان امریکا نبودند، پس روی چه منظور از مدت ده سال به این طرف به بهانه مبارزه علیه تروریسم خون های هزاران نفر از مردم بی گناه افغانستان و فرزندان مردمان جامعه جهانی به شمول امریکایی ها در این کشور ریخته می شود؟ در حالی که دولتمردان قصر سفید خوب آگاه بودند که رهبران سازمان القاعده در پاکستان هستند. اگر ترفندی در میان نباشد پس چرا این پنچ نفر طالب در زندان های گوانتامو و بگرام و دیگر جای ها نگهداری شده و حال به حیث فرشته های صلح به قطر فرستاده می شوند؟ چرا محل مذاکرات را در کابل و یا قندهار تعین نمی کنند که در دوحه؟ آیا طالبان شهروندان افغانستان نیستند؟ این سوالاتی است که ذهن هر خواننده را بخود مشغول می دارد. به هرحال، موضوع مذاکره با طالبان خبر نو نیست ازچندین سال به این طرف تلاش های از طرف دولت اسلامی افغانستان و جامعه جهانی در این راستا صورت گرفته است که تا هنوز به هیچ نتیجه مثبتی دست نیافته اند. یکی از موضوعات اساسی نشست بن که به بن دوم معروف است موضوع مصالحه با طالبان بود، لویه جرگه اخیر نیز به خاطر مذاکره و مصالحه با طالبان راه اندازی شده بود، ایجاد شورای عالی صلح افغانستان که طالبان آنرا به رسمیت نمی شناسند به همین منظور ایجاد گردیده است، سفرهای مشترک بعضی از اطرافیان آقای کرزی و «برادران ناراضی» به لندن و دیگر شهرهای اروپایی در سال های اخیر به همین خاطر براه انداخته شده است.
 البته با وجود این همه تلاش های مخفی و علنی که زیر نام مذاکره با طالبان صورت می گیرد تا هنوز دیده نشده است که طالبی از یک آدرس معین با نام و نشان وارد میدان مذاکره شده باشد. خوب کسانی شاید بنام طالب از زندان های گوانتامو و بگرام رها شده و مقام های را در دولت آقای کرزی احراز نموده باشند، اما متأسفانه تا هنوز هیچ گروهی از طالبان را سراغ نداریم که با هویت طالبی حملات انتحاری طالبان را محکوم نموده و با برنامه مشخص ضد تروریسم و دهشت افگنی به دولت پیوسته باشد. در حالی که دولت همیشه از مصالحه با طالبان حرف می زند، طالبان از راه حملات انتحاری و قتل های زنجیره ای پاسخ می دهند. آقای کرزی طالبان را برادر خطاب می کند، رهبر طالبان ملا عمر با طرح تشکیل اتحاد جدید از جنگ و دشمنی علیه دولت او سخن می راند.
چنانچه  که دیده می شود در این اواخر حملات انتحاری در مناطق مختلف کشور بیشتر از هر زمانی تشدید یافته است و دراثر اعمال غیر انسانی طالبان و دیگر تروریستان اجیر همه روزه ده ها انسان بی گناه به کام مرگ کشانده می شوند. مردم در کوچه و بازار در مسجد و مدرسه در کارگاه و مزرعه خلاصه درهیچ مکانی احساس آرامش نداشته و همیشه بخاطر حفظ جان و مال خویش و زندگی فرزندان شان با تشویش و نگرانی در یک فضای وحشت و ترور بسر می برند، دولت با وجود مصرف ملیاردها دالر و با پشتبانی قوی نیروهای بزرگ فراملتی تا هنوز نتوانسته امنیت را تأمین نموده و از زندگی شهروندان این کشور طوری که لازم است دفاع نماید. افزون برآن فساد اداری، فحشا، اعتیاد به مواد مخدره، ظلم و ستم بعضی از قوماندان ها و افراد مسلحی قدرتمند دولتی در شهرها و روستا ها همه روزه بیداد می کند و بیم آن می رود که این کشور یک بار دیگر به چنگ همسایه ها بی افتد.
 متأسفانه با وجود این همه اعمال خشن و دید دشمنانۀ طالبان نسبت به دولت اسلامی افغانستان و مردم این کشور حرکات و فعالیت های مرموزی زیر نام مذاکره با طالبان در بیرون از مرزهای این کشور پیش برده می شود.
خوب این که در پشت پرده چه می گذرد از نظرها پنهان است؛ اما یک چیز روشن و هویدا است که این زد و بند ها همه تسلسلی از فعالیت های آشکار و پنهانی است که در جریان سال های متمادی پیوسته به گذشته در قفای دولت اسلامی افغانستان (البته به استثنای چند طالب نکتایی پوش) بدون آگاهی مردم افغانستان در لندن، ریاض، انقره، اسلام آباد، واشنگتن، قطر و دیگر جای ها با طالبان و دیگر گروه های بنیادگرای افراطی معامله صورت می گیرد.
بدون شک، فراعنه نفت برای دست یابی به منابع سرشاری انرژی منطقه و تحقق بخشیدن طرح ها و برنامه های استراتژیکی خویش از هر وسیله که شده باشد، استفاده می نمایند و به همین منظور پروژه طالبانی ساختن منطقه آسیایی مرکزی و خاور میانه را سال ها قبل حتا پیش از بوجود آمدن جنبش نام نهاد طالبان روی دست گرفته بودند که آغازش در افغانستان و عراق و دنباله آن را در شورش های خونین به اصطلاح بهار عربی که فرجامش هنوز معلوم نیست، مشاهده می کنیم. انقلابات بهارعربی که من از آنها بنام شورش های خونین خزان عرب نام می برم موضوع بحث جداگانه بوده که در آینده به آن پرداخته خواهد شد، اما در این قسمت مقاله ام می خواهم یک نظر گذرا به گذشته بی اندازیم تا شمه یی از رویداد های سال های نود میلادی را یک لحظه به خاطر بیاوریم.
 پژوهشگران مسایل افغانستان خوب بخاطر دارند که در سال های نود میلادی وقتی که پیر استعمار مطمین شد که دیگر به کمک مجاهدین نمی تواند به اهداف استراتژیکی فراعنه نفت درآسیای مرکزی و قفقاز نایل آید، همان بود که در یک اتحاد نا مقدس فراملتی و در تبانی با شیخ های خلیج نشین، ماشین نظامی طالبان را اختراع نموده و طلبه ها را در افغانستان به قدرت رساندند و افغانستان به مرکز فعالیت های ترورستی سازمان القاعده و دیگر گروه های بنیادگرای «اسلامی» تبدیل گردید که قبلأ در سال های هشتاد میلادی در لباس مجاهدین راه خود را به این کشور باز نموده بودند. بدینوسیله به بهانه تجمع گروه های ترورستی و وجود رهبر سازمان القاعده در این کشور زمینه های حضور نظامی امریکا در منطقه از پیش فراهم ساخته شد که بعدأ در نتیجه حادثه فروپاشی دوقلوهای نیویارک  (11سپتامبر 2001) امریکا به افغانستان لشکر کشی نمود و طالب ها موقتأ به عقب رانده شدند. اما دیری نگذشت که باز چرخ تاریخ به عقب گشت و طالبان دو باره از مخفیگاه ها و زیر زمینی های شان در مناطق قبایلی اطراف «دیورند» سر برآورده و از وادی خیبر گرفته تا سلسله کوه های بابا و کرانه های آمو دوش با دوش رزم آوران اجنبی در میان کشتزارهای زهرآگین خشخاش بزم خون برپا نموده اند.
از گفته های بالا چنین نتیجه گیری کرده می توانیم که امریکا به کمک شیخ های عرب شاید بعضی از اطرافیان ملا عمر را زیر نام طالبان میانه رو جز دولت اسلامی افغانستان بسازد و با بخش دیگر،  کمافی السابق جنگ علیه تروریسم را ادامه خواهد داد تا بدینوسیله وجود پایگاه های نظامی و حضور قوت های نظامی اش را در افغانستان و منطقه توجیه نموده و گسترش دهد. چنانچه به اساس گزارش بی بی سی، وزیر دفاع امریکا پائیز گذشته گفته بود: "منطقه آسیا نقطه کانونی استراتژی نظامی آینده امریکا خواهد بود." همچنین طالبان طی اعلامیه ای اظهار نموده اند که: « تفاهم و مذاکرات آنها با جهان به معنی ختم جهاد نیست» آیا با این وضعیت میتوان به صلح امیدوار بود؟

 "وقتی که توپ ها سخن می گویند الهه ها خاموش اند"