آرشیف

2014-12-6

عبد الرحمن افضلی

مروري بر هجرت پيامبر اكرم صلي الله عليه وسلم

كلمه " هجرت " در لغت به معنا ي دوري وتر ك كردن جا ي سكونت ميبا شد ، هجرت خصو صاٌ اگر به منظوري فرا هم آوردن شرا يط بهتر براي ترويج د ين ، حفظ د ين ويا دوري از محيط گنا ه با شد ، مورد سفارش اسلا م است ودر غير ان هجرت گفته نميشود . هجرت به نيت بستگي دا رد ، يعني انسا ن وقت ميخو اهد هجرت كند ، اگر نيتش فقط رضائ خدا ج ورسولش با شد ،آن خدا ورسولش را مي يا بد ، يعني به اين معني كه مورد لطف پرورگار ورسول آن قرا ر ميگرد .اين امر در نما ز، روزه، وز كات، نيز چنين است ، در ين جا ه نبا يد اهميت جدا گا نه كه اين حد يث به هجرت دا ده است ، نا ديده گرفته شود ، گر چه هجرت بمعني خا ص آن به پايا ن رسيده است زيرا رسو ل اكرم ص مي فر ما يد " لا هجرت بعدا لفتح" نيست هجرت بعد از فتح مكه . بخاري كتاب جهادومسلم . امّا هجرت به معني عمو مي آ ن تا روز قيا مت ادآمه دارد ، چون هجرت برا در ي عيا ني جها د است ، با هم متولد شد ن وبا هم زند گي خوا هند كرد ، خود پيامبراكرم ص خبر ميد هد كه جهاد تا روز قيا مت د وا م خو اهد يا فت ، طبراني المعجم الاوسط . ايشا ن د ر ين خصوص چنين مي فر ما يند "الجها د ما ض الي يو م القيمة " از همين خاطر احا د يث د يگري همين معني را با الفا ط متفاوتي باز گو ميكند . بخاري كتا ب جهاد ابوداود. آ ري ! هر د عوت گر وانسا ن مؤمن كه پد ر، ماد ر، د يار ويارانش جدا شد ه وبخا طر رسا ندن حق وحقيقت به يك انسان نيا ز مند ، وطنش را ترك مي كند ود يا ربه د يا رميگر د د ، همواره در هجرت است، وثواب اين هم حتمآ خواهد گرفت واز طرف ديگر هم از ثواب مشخص ومعيني كه به هجرت انجا م يا فت در راه خد ج ارزاني خوا هد گرد يد ، مشخصآ بحث نميشود ، احتما ل دارد كه اين عد م تعين به خا طر اشا ره به اين با شد كه ثواب اين گو نه اعما ل در آخرت بطور غافلگير كنند ه داده خواهد شد اين عمل را انگو نه كه هست مي نويسند ومكا فا تش را هم خداوند ج مقدر خو اهد فرمو د در قرآنكريم پيامبر اسلا م در روا يا ت به اهميت چنين هجرتهائ كه نمو نه ان به ارزش در هجرت پيا مبر ص از مكه به مد ينه تبلور يا فته ، اشاره شد ه است ، خداوند ج در آيه {100} سوره نسا ء مي فر ما يد . وَ مَنُ يَّخُرْ‌جُ مِنُ بَيُتِهِ مَهَا جِرٌا اِلَا اللّةِ وَرَ سْوُ لِهِ ثْمَّ يْدُ رِ كَه ا لْموُ تَ فَوَ قَعَ اَ جُرَهْ عَلَي ا للّه :تر جمه: هر كس بعنوان مها جر به سوي خد اوند ورسو لش هجرت كند وپس مرگش فرا رسد پا دا ش او بر خد است . ودر ايه ديگري مي فر ما يد .(( وَ ا لَذِ يُنَ آمَنْوُ وَ هَاجَرْوُ ا وَ جَاهَدُ وْ ا فِيُ سَبِيُلِ اللّهِ وَا لَّذِ يُنَ آ وَوُ وَنَصَرْوُ ا اْلئِكَ هْمْ الُمْوُمِنْوُنَ حَقٌّا لَهْمُ وَ مَغُفِرَةٌ وَ رِزُقٌ كَرِ يُمٌ )) تر جمه: آنها كه ايمان آور د ن وهجرت نمو د ندودر را ه خد ا ج جها د كرد ند وانهائ كه پناه دا د ن ويا ري نمو دند، انا ن مومنا ن حقيقي هستند وبراي آنها آمرزش {ورحمت خداج } وروزي شا ئسته است . در ين قسمت از آيه مؤمنا ن بد و قسم تقسيم شده قسم اول يعني مومنا ن كه در مكه ايما ن آورد ه بودن وپس ازا ن به مد ينه منوره هجرت كرده اند ، قسم دوم يعني مومنان كه در مد ينه منوره به پيا مبرايما ن آورد ه وبه يا ري وحما يت مها جرين بر خا ستند ، انها را آوليا وحا ميان ومتعهدان در برا بر يكد يگر معر في ميكند . جلب توجه اين است كه براي انها چهار صفت بيا ن شد ه است . 1- ايما ن 2- هجرت 3- جها دي ما لي واقتصا دي ( يعني صرف نظر كرد ن ازاموا ل خو د در مكه ويا صرف نظر كردن از اموال خو د در غزوه بد ر وما نند آن ) 4- جها د با خون وجان خود در راه خدا ج هجر ت بين دنيا ي قد يم وجهان جد يد حد فا صل شد ه وعهد جا هليت را از ا سلا م جدا كرده ؛ وطوري مزاياي طبقا تي وقبيلْه را ا زبين برد كه بطوري خوا هيم گفت ، وقتي حضرت محمد ص وا رد قبا ميشود شخصي ما نند ي عمر فاروق كه يكي ازبزر گان مكه بود وار تفا ع قامتش بدومتر مير سيد وصدايش چون رعد انعكاس در فضا پيدا ميكرد ومردم ميگفتند كه حتي ابليس از او وحشت دارد ، سنگ وخاك ميكشيد تا اينكه مسجد بنا نما يد وحضرت محمد ص وابوبكر خا كها ئي را كه عمر بن خطاب مي آورد براي سا ختمان مسجد گل فراهم ميكرد ند . در صورتيكه قبل از اسلا م آوردن عمر هر گاه ثروت عر بستا ن را به او ميد ا د ند حا ضر نبود كه يك سنگ را از نقطه به نقطه ديگر انتقا ل دهد ويا اينكه مشت خا ك بر دارد .مها جرت حضرت محمد ص در تا ريخ اسلا م يك واقعئيست بسيار مهم زيرا جامعه اسلاني بعد ازمها جرت بصورت واقعي مبدل به {امت} شد واختلاف نژا دي وطبقا تي وبخصوص مزايا ي اشرف وروسائ قبا يل وهم چنين مزيت واستثني بقبايل مختلف از بين رفت ، وتما م مسلمين از حيث تفوق ومزايا متساوي گر د يد ند . در اواسط يااواخر چها رمين سال نبوت پيامبر اسلام ص اند ك اند ك تعرض به مسلمين اغاز شد وروز به روز ما ه به ما ه شد ت ان افزوده شد تا اينكه در اواسط سال پنجم گرائيد وچنا ن شد كه ا نا ن را ازين عذاب جانكا ه رهائ بخشيد ، در موقعيت تنگ وتيره بود كه سوره "كهف" در پاسخ پرسشهائيكه مشركين طرح ميكرد ند بر پيا مبر ص نا زل شد در عين حال شا مل داستا ن بود كه دران اشاراتي رسا واز سوي خد اوند ج براي بند ه گان مومن وجود دا شت . 1 – ماجراي " اصحاب كهف" به مسله هجرت از مرا كز كفر وستم در زماني كه بيم از د ست رفتن ايمان هست ونيز به مسئله توكل بر خدا وند ج رهنمو ن ميشود .(( وَاِذْ اَعُتَ‍زَ لْتَمُوْ هُمْ وَ مَا يَعْبُد ُوْ نَ اِلَّا اللّهَ فَآ وْا اِلَِي الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمُ رَ بّْكْمُ مِّنُ رّ َحُمَتِهِ وَيَهَيّ لَكُمْ مِّن ُ اَمْرِكُمُ مِِِرْ فَقٌا )) تر جمه : وچون از انا ن وآنچه جز خدا ج مي پرستند ، كنا ره جسته ايد پس به غار پنا ه جو ئيد تا پرورد گار تا ن ازرحمت خويش بر شما بگسترا ند ، ودر كار تا نگشا يش فراهم سا زد . 
2 – ما جراي خضر وموسي ع ، بيا نگر آن است كه شرايط همواره چنا نچه در ظا هر به نظر مي آيد به نتيجه نمي رسد وچه بسا كا ملآ بر خلا ف انچه ظاهر است .نتيجه ميد هد در اين ما جرا اشا را تي لطف به چشم مير سد ، كه اين ستيز كنو ني كه برضد مسلما نا ن در جريا ن است نتيجه معكوس خواهد دا شت واگر مشركين ستم گرايمان نيا ورند ، بزودي در برابرهمين مسلما نا ن مستضعف زانوي شكست برزمين مي نهند . 3 — دا ستا ن{ ذالقر نين } اين دا ستا ن بيا نگر ان است كه زمين از آ ن خدا ست ، وانرا به هر يك از بنده گا نش كه بخو اهد مي سپارد ورستگا ري در سا يه ايما ن بد ست مي ايد نه در سا يه كفر ،ونيز خداوند ج گا ه گا ه بند گاني را بر مي انگيزد كه مرد م مستضعف را از چنگا ل ستم يا جوج ومآ جوج زما ن شا ن نجات بخشد . وبند گان نيك كردارند كه شا ئستئه ارث بر د ند در همين اوان سوره{زمر} نيزنزول يا فت كه به مسئله هجرت رهنمو ن شد و اعلا م ميكرد كه زمين پرورد گا ر تنگ وكو چك نيست ! (( قُلُ يَا عِبَا دِ الَّذِ يْن آمَنُوُ ااُتَّقُوْ ا رََبَّكُمْ لِلْذِ يْنََ اَحْسَنُوُ ا فِي هذِهِ الدّ ُ نْيَا حَسَنَةٌ وَ ا َرْ ضُ اللّهِ وَاسِعَةٌ اِنَّمَا يُوَفِي الصّبِرُوْ نَ اَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَا بِ )) تر جمه : بگو اي بند گان من كه ايمان آور ده ايد از پرورگار تا ن پروا ند اريد ، انا ن را كه د ر اين دنيا نيكي كرده اند پا داش نيكو ست وزمين خداوند ج فراخ است ، هما نا پادا ش شكيبا يا ن بي حسا ب وفراوان عطا شود . اصحاب كه آهنگ مها جرت به مد ينه منو ره ميكردند ، در مورد مها جرت خود از پيامبر ص اجا زه ميگرفتند پيا مبر ص انها را اجازه ميد اد بجز ابوبكر رض كه اجا زه رفتن از پيامبر ص خو است ولي حضرت ص به اواجازه نداد ه وفرمو د (يا ابابكر ، شتاب مكن ، من هم اميد وارم اجا زه رفتن بيا بم ) ابو بكر رض اميد وار گشت كه به همراه پيا ميامبر ص مها جرت خواهد نمود بد ين جهت بخاطر آما د گي هجرت دو مركب را آماده سا خت اوموا ظبت ميكرد ودر انتظار مسا فرت مبارك بود . عا ئشه رضي الله عنها نقل كرده است كه پيامبر ص در اوقا ت معيني به خاطر ابوبكر رض ميآ مد يا صبح ويا در اول شب ، مگر روزي كه خداوند ج به او اجازه مها جرت وخروج از مكه واز ميان قومش را داد ،كه در هنگا م ظهر در خانه ابوبكر آمد وهنگا ميكه ابوبكر اورا د يد گفت . پيامبرص در اين سا عت نيامده مگر اينكه اتفاق رخ دا ده است . وقت وارد خانه شد ابوبكراز جاي نشستن خود بخاطر ي پيامبر خود را عقب كشيده ، پيا مبرص نشست نزد ابوبكر كسي جزابوبكر من واسماء دختر ايشان خطاب به ابو بكركه هركسي را اين جاست بيرون بفرست ابوبكر گفت با همراه پيمبرفرمود با همراه ، عائشه مي افزايد تا آن روز كسي را ند يده بودم كه از شا دي گر يان كند دران روز ديد م پدر م از خو شحالي گريه ميكرد . مومن راستين مر بي خود را بسيار دوست ميدارد ، اشكهاي چشما نش گوائ انچه كه در دلش نهفته است ميد هد . سپس ميگو يد اي پيامبرخدا ج من دو مركب آما ده كرده بودم يكي ازاين دومركب را انتخاب كنيد ، پيامبر ص فرمود قمت آ ن رامي پردازم بهترين لوازم سفر براي خود آما ده كرده اند . وبراي سفرتو شه آما ده نموده اند .ودر ظرف قرار داد ند ، وبراي بستن ان چيزي را نيا فتند اسما ء كمر بند خود راآورد وبا آن ظرف را بست ، وهمين علت حضرت اورا" ذات النطا قين " صا حب دو كمر بند ملقب نمو د ند .دا نائي مرتبه ايست ميان افراط وتفريط ودليري مرتبه ايست ميان تر س وتهور دليري پيا مبر ص در پايداريش به راستي ودرستي ان چيزيكه آورده است آشكار ميشود . بنا برين دليل وي نه ترس كه عقب نشيني كند و نه تهوراست كه عا قلانه عمل نكند پيامبر ص براي ملا قا ت بعدي با ابوبكر تا ريكي شب را معين كرد ودر حاليكه ميد انست كه قريش در موردي وي چه نيرنگي بكار گرفته است خود روانه شد وبه علي ك گفت كه در بستر ان در خانه بخوابد پس پيامبر ص از دري اصلي خا نه يا دريچه فر عي ان هنگا ميكه مشر كان د ر خواب بو د ند بيرون رفت وبه سوي خا نه ابوبكر روانه شد انچه كه براي سفر آ ماده كرده بو دند بر دو مركب بار نمو دند وهردو از خا نه بيرون رفتند ومر كب ها را نزد اسماء گذا شتن ومواظب آن ها با شد تا وقت فرا رسد ، پيا مبر ص با يار خود ابوبكر به جنوب مكه بسوي غار ثور كه دران موقعيت قرار دارد روانه شد ند اين عمل پيامبر ص درايت وحكمت شان را نشان ميد هد چون حضرت ميد انست كه چه مد تي در غا ر ثور ؛ با قي بما ند تا سر انجا م قريش از تعقيب وجستجو ي وي نا اميد شوند اين طور هم شد پيا مبر ص ويار خود به غار ثور رفتند وبه عا مره بن فهيره خادم ابوبكر د ستو رداد دتا گوسفندان را با دنبال ردي پاي انان به حركت در آورد تا ردي پاي شان نما نده وقريش در عقب انها گمراه شوند . پيا مبر ص همچنا ن به عبد الله پسر ابوبكر دستور داد كه شب به مشركا ن بگذ را ند ،سپس هنگام صبح اخبار توطئه ها ي آ نان را براي پيامبر ص بيا ورد، مشركان تا نزد يك صبح خانه پيا مبر را زيرنظر گرفتند وپس وارد خانه شدن ، وديد ند كه علي در خانه اوست . وانها بسيار خشمگين شد ن وفهميد ن كه پيامبر ص مها جرت كرده است ، آنا ن بسوي خانه ابوبكر رضي الله عنه روانه شد ند ا سماء در رابروي آنها باز كرد ، آنا ن در موردابوبكررض از او پرسيد ند وي جواب داد كه او مها جرت كرده است ، ابو جهل كه اين خبر را شنيد يك سلي بروي اسما ء زد كه براثر ان گوشواره اش افتا د . بعد از اطلا ع از مها جرت پيامبر ص مشر كان در مكه وحومه ان جا رزدند كه هر كس سر محمد را بيا ورد قريش صد شتر به او خوهد دا د ، بد ين خا طر جوا نان وبي خردان قريش به جستجو پيا مبر (ص) ويار او ابو بكر در درّ ه هاي مكه به يثرب منتهي ميگر د يد پر دا ختند . نا گفته نما ند كه پيا مبر {ص) با انتخاب غار ثور براي پنهان شد ن بهترين دور اند يشي را كرده بود زيرا كه جنوب مكه بر سر راه يمن قرار دا شت وقريش به فكر آن جاه نيفتا ده بو د ند براي قريش كه دستگيري پيامبر وقتل آن از اهميت حيا تي دا شت از هيچ وسيله براي اين كار فرو گذار ي نكردند يكي ازين وسا يل استفا ده از مردان رد يا ب عرب بود كه در ميان اعراب افراد كار كشته اي در اين زمينه وجو د دا شتند . ايشا ن بقدر متجرب بو د ند كه رد پاي زن را از مرد هم تشخيص ميد ادند قريش با هوش ترين ردياب ها راكه مها رت خاص دا شتند اجر كرده واز خانه ابو بكر شروع به رد يا بي نمو دند وعلرغم اقدامات عا مره بن فهير ه كه گو سفندان خود رد پاي پيا مبر ويا رانش را از بين برده ولي رد يابا ن كو شش تلاش زيا د نمود ند ورد پاي هردو را تا غار ثور رد يابي نمودند سپس رد گفت رد پاي محمد(ص) در اين جاه قطع شد ه است مشر كان با شك وتر ديد به غار نزديك شدن ابو بكر صديق كه هيا هوي وصدا پاي مشر كان را شنيد بسيار اندو هگين شد ويقين دا شت كه انان پيامبر را خو اهند كشت بد ين جهت چشما نش پر از اشك شد ومضطرب ونگران شد . پيا مبرگفت با ابو بكر چرا گر يان ميكني ابوبكر گفت اي پيامبر (ص) اگر مشركين كسي از آنان به زير پاي خود نگاه كنند ما را خو هند د يد .پيامبر (ص) گفت اي ابوبكر در مورد دو نفر كه خداوند {ج} سومين شان چه گمان ميكني .ابوبكر گفت اي پيامبر خدا {ج} من بخاطرخود گريه نميكنم اگر من كشته شوم يكنفر هستم امّا اگر شما كشته شويد امت اسلام نا بود خواهد شد سپس پيامبرفرمود اي ابوبكراندو هگين مباش كه خدا {ج} با ما ست . اما م احمد حنبل در كتاب خود مسند روايت كرده است كه بفر مان عنكبوتي با فته خودرا بر غار بافت وكبوتري همانجاه تخم گذا شت وبدين شكل خداوند مشركان را كه نزديك بود وارد غار شوند ار آ ن منصرف كرد .درين مورد بو صيري گفته است گمان برده اند كه كبوتر وعنكبوت بر بهترين مردم به پرواز در نيامد ه وتار تنيده است ، فضل وعنا يت خداوند {ج} اورا از پوشيدن سپرهاي متعد د وصعودبر تپه بي نياز كرده است.{{ اِلّاَ تَنْصُرُوْ هُ فَقَدْ نَصَرَهُ ا للّهُ اِذْ اَخْرَجَهُ ا لّذِيْنَ كَفَرُوْ ا ثَا نِيَ اُثْنَيْنِ اِذْ هُماَ فِيْ الْغَا رِ اِذْ يَقْوْ لُ الِصَا حِبِهِ لاَ تَحْزَ نْ اِ نَّ اللّهَ مَعَنَا فَاَ نْزَ لَ اللّة سَكِيْنَتَهُ عَلَيهِ وَاَ يّدَهُ بِجُنُوْ دِ لَمْ تَرَوْهاَ وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَذِيْنَ كَفَرُوْ ا ا َ لسّفلي وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا : تر جمه اگر پيا مبر را ياري نكنيد خدا وند {ج} اورا يا ري ميكند همانگونه كه قبلا خد ا اورا ياري كرد بدان گاه كه كافران اورااز مكه بيرن كرده در حا ليكه از دو نفر بيشتر نبودند او دومين نفر بود وتنها يك نفر بهمراه دا شت كه رفيق دلسوزش ابوبكر هنگاميكه اندو در غار ثور جا ي گزيدند وانجا ه سه روز ما نده گار شدن ابوبكر تر سيد كه از سوي قر يشيان بجان شيان مي رها ند وبعزت وشوكت مير ساند در ين وقت بود كه خداوند {ج} ارامش خود را همراه او سا خت وابوبكر ازين الطاف آرام گر فت 
سپس عبد الله بن ابوبكر برحسب فر مان پيمبر اخبار قريش را براي پيامبر ميرسا نيد تا اينكه سه شب درغار گذشت ومشركان ازجستجو وتعقيب شان سست شدن و يقين پيدا كردن كه به مد ينه رسيده است . پيامبر عبد الله بن ابوبكر را نزد ار قط فرستا د او شخصي مشركي بود وكسي بود كه تما مي در ه وراه هاي منطقه را ميشنا خت وابو بكر قرار ملا قات را با وي در محل سيف البحر گذا شت وي در همان جا با پيامبر و ابوبكر ملا قات كرد . دا نا ي وحكمت اين است كه انسان هر چيز را در جاي مخصوص ان قرا ر دهد تا در سر منزل اصلي خود بر سد .

با احترام 
عبدالرحمن "افضلي" مر كز ولا يت غور
تا ريخ 30/ حوت سال 1391