آرشیف

2014-6-14

شاه محمود محمود

قبر های سلاطین و شاهان غوری افغانستان

 

مقدمه :
 در قلب افغانستان در دوطرف دره زیبای هریرود ولایت تارخی غور موقعیت دارد که در نيمه هاي قرن ششم هجري يكي از امپراطوری های  مستقل و قدرتمندي میان دولت های  غزنويان و خوارزمشاهيان و در همجواری خلافت عباسي، تآسیس گردید . این امپراطوری با خط مشی جداگانه  مسیر تاریخ افغانستان را درخشش بخشید و تأ تیرات بس ژرف و ماندگاری را در تاریخ افغانستان و در تاريخ تمدن اسلام ودرسرزمين هند به جا گذاشته است.  
این دودمان با قدرت یافتن سلطان سیف الدین غوری در غزنی ۱۱۴۷ م و یا ۱۱۴۸ م = ۵۴۳ هـ ق آغاز امپرطوری غوری ها رقم خورد و تا سال ۱۲۱۵ م = ۶۱۲ هـ ق با فراز و نشیب ادامه یافت .
پژوهش و تحقیق در مورد قبور و گنبد های شاهان و سلاطین افغانستان به خصوص غوری ها کار است که قبلا دانشمندان به آن نپرداخته اند  اما بصورت ضمنی در مباحث و آثار شان  انعکاس یافته است .  برای من نگارش این بخش نشاندهنده انست که ما از  سرگذشت درد ناک و غم آلود شاهان باخبر ساخته تا دولتمردان امروزی آز انها پند گرفته  و کاری نکنند که قبر های آڼها را هم کسی نتوانند ببینند . امروز با دیدن قبر سلطان غیاث الدین و یا شهاب الدین غوری برایم ؛ تمام کارکرد ها و زحمات و سلحشوری آنها تداعی میګردد . ضمنا خوشبختم که آنها در سرزمین دفن اند که برای استحکام و آبادی آن کوشیدند .در ادامه شما را به نشانی قبرها برخی از سلاطین رهنمونی نموده و ارزو مندم تا در تکمیل و یافته های جدید مقابر بزرگان همکاری نماید .

  1. ـ  قبر سلطان قطب الدین غوری

ملک الجبال قطب الدین محمد امیرغور وفیروزکوه مقتول (۵۴۱هـ ق=۱۱۴۶ م ) موصوف وقتی ازبرادران خود رنجیده خاطر شده به غزنین نزدبهرامشاه پناهنده گردید این شهزاده که به ملک الجبال معروف بود جوان زیبا ونهایت با مروت بود ، مردم به دور او جمع شدند ، بهرامشاه بنابرتلقین بد اندیشان از او رو گردانید؛ تا او را زهرخوراند و بکشت . قطب الدین بنابر اظهار لین پول در طبقات سلاطین اسلام پدر زن غوری بهرامشاه بود . (۱) جسد او را در غزنی دفن نمودند اما بعدا برادرش علاوالدین غوری بعداز فتح غزنه میت او را تابوت نموده به فیروز کوه انتقال داد.
ـ قبر سلطان سیف الدین غوری: ۲
. سلطان سيف الدين سورى، پادشاه بزرگ بود و اول كسى كه ازين دودمان بر وى اسم سلطان اطلاق كردند او بود، چون خبر حادثه برادر بزرگ او ملك الجبال بدو رسانيدند، روى بانتقام سلطان بهرامشاه آورد، و از ممالك غور لشكر بسيار مستعد گردانيد، و روى بغزنين نهاد (و بهرامشاه را بشكست) و غزنين [را] بگرفت، و بهرامشاه از پيش او منهزم شد و بطرف هندوستان رفت، و سلطان سورى بتخت غزنين بنشست، و ممالك غور را به برادر خود، سلطان بهاء الدين كه پدر غياث الدين، و معز الدين بود بسپرد و چون غزنين در ضبط آورد، جمله امراء حشم (لشکر) و معارف غزنين و اطراف او را انقياد نمودند، و او در حق آن طوايف انعام وافر نمود، (۲)
سیف الدین سوری بنابر اعتماد بر غزنویان ؛ افراد خود را مرخص نمود. اما در خفا ؛غزنویان بهرامشاه که به لاهور رفته بود ؛ دعوت نمود بنابران با عودت موصوف به غزنه سیف الدین غوری نتوانست مقاومت نماید و با وزیر خویش اسیر غزنویان ګردیدند . اما هنگامیکه بدر شهر غزنين رسيد دو اشتر بياوردند (بر) يكى سلطان سورى (را) برنشاندند، و يكى وزير او را سيد مجد الدين (موسوى) را گرد شهر غزنين تشهير كردند، و از بالاى خانه خاكستر و خا شاك و نجاست در سر مبارك ايشان (ميريختند) تا بسر پل طاق غزنين رسيدند ، سلطان سورى و وزير (او) سيد مجد الدين موسوى هر دو را صلب كردند و از پل بياويختند (و چنين ظلمى و فضيحتى) بران پادشاه خوبروى ستوده سيرت عادل و شجاع بكردند، (۳)
بعداز وفات؛ این دو نفر در غزنه مدفون شدند تا اینکه علاوالدین غوری غزنه را اشغال و اجساد برداران را به فیروزکوه انتقال دادند
ـ قبر سلطان علاوالدین غوری: ۳
سلطان علاوالدین بن عزالدین از ( ۵۴۴ – ۵۵۱ هجری ) برخی مؤرخین اساس حاکمیت غوری‌هارا ، در سال ۱۱۴۸ م توسط سلطان علاوالدین غوری گذاشته شد. به گونه‌ای که او، در همین سال بهرام‌شاه غزنوی را از قدرت برانداخت و شهر غزنه را که مرک فرمانروایی‌ اش بود، اشغال نمود.
او مرد ماجراجو و حریص بود با وجودیکه در پیمان با سنجر متعهد بود با مخالفین او همدست شد و علیه سنجر لشکر کشید تا اینکه اسیر شد و با مهارت و توانایی ادبی خویش توانست از بند رها شود . فیروزکوه در هنګامیکه اسارت علاوالدین بدست ملک ناصرالدین مادینی اشغال ګردیده بود . اخیرالذکر به خزانه وحرم علاوالدین دستبرد زد و همکاران و همدستان ناصرالدین فبروز کوه را چور و چپاول نموده بود . اما با حضور دوباره علاوالدین غوری ؛ فیروزکوه را دوباره بدست آورد . اما بتایرخ ۱۴ محرم ۵۵۶ هـ ق = ۱۱۶۰ م وفات نمود و در سنگه غور دفن ګردید.
ـ قبر سلطان غیاث الدین محمد سام غوری: ۴
بعد از وفات سلطان علاوالدین حسین غوری ( محرم ۵۵۶ هـ ق) و با قدرت رسیدن پسرش سلطان سیف الدین محمد، در اولین روزهای سلطنت اش هردو پسر عم خود شهاب الدین و غیاث الدین غوری را که توسط علاو الدین غوری در بند بودند ؛ از زندان آزاد ساخت. غیاث الدین را نزد خو درفیروز کوه نگهداشت و شهاب الدین را نزد عم اش ملک فخرالدین مسعود به بامیان فرستاد. دقیق ازهمین تاریخ است که ازین دو برادر در تواریخ اسم برده شده است.شهاب الدین و غیاث الدین به اثر لطف پسر عم شان وارد میدان سیاست میگردند. غیاث الدین که در فیروزکوه بود، در تعدادی از سفر های نظامی و جنگی سلطان سیف الدین محمد همرکاب او بوده است. از جمله در محاربه علیه غز ها که در جریان همین جنگ سلطان جوان سیف الدین محمد در نتیجه یک توطیه انتقام جویانه ای از قبل برنامه ریزی شده، توسط یکی از سپه سالارانش به اسم ابوالعباس شیش کشته میشود.
بعد از کشته شدن سلطان سیف الدین محمد، قدرت سیاسی و سلطنت غور به غیاث الدین بن بها والدین غوری یعنی برادر بزرگ شهاب الدین تعلق میگیرد. « غیاث الدین در جنگ غزان با سیف الدین کاکازاده خویش همراه بود. چون سیف الدین بدست سپه سالار خود کشته شد و همان سپه سالار (شیش) لشکر غوروغرجستان بیاورد و با غیاث الدین بعیت کردند.
بعدا غیاث الدین با حضور شهاب الدین غوری به حیث سرجاندار سپه سالار شیش را از پا درانداخت و قدرت خویش را تحکیم نمود موصوف سرزمین وسیعی از فارس و اسیای مرکزی و هند را تا دهلی تحت قدرت خویش دراورد . آنچه که بیشتر او را نزد مردم محترم داشت همانا احترام وی از دانشمندان وعلما است روی این منظور مسجد جامع هرات و مدرسه آنرا برای امام فخر رازی اعمار و یا تجدید تعمیر نمود و در جوار آن برای مقبره خویش ایوانی را برگزید
چنانچه در کتبیه که درکمربند یکی از رواقهای این مسجد به خط کوفی است ، اسم سلطان چنین خوانده میشود :
..السطان المعظم شهنشا الاعظم مالک الرقاب الامم مولی ملوک العرب و العجم سلطان ارضی الله حافظ بلادالله معین خلیفة الله غیاث الدنیا و الدین معز السلام و المسلمین نظام العالم ابو الفتع محمد بن سام قسیم امیر المو منین انار الله برهانه.
بنابر تمایل و دلبستگی که سلطان با ین مسجد بزرگ داشت در زمان حیات خود گنبد بسیار بزرگ با شکوهی متصل آن برای قبر خود ساخته است. چنانکه بعد از مرگ که در ۲۷ جمادی الاول (۵۹۹ هـ ق= ۱۲۰۲م) در هرات در گذشت در همان جا دفن گردید (۴)
دیده میشود که سلطان با دلبستگی به این مسجد داشت در زمان حیات خود گنبد بسیار با شکوهی متصل این مسجد برای خود ساخته است و این گنبد در زمان ملوک کرت به گنبد ملکان مشهور شد . (۵)
در طول ۸۰۰ سال این مسجد و قبر سلطان با حوادث مختلف روبرو شد حملات و ویرانی های چنگیز وتیمور داشته های آنرا از بین برد . خوشبختانه امروز این مسجد و قبر سلطان پآ برجا است انجمن فرهنگی جهانداران غوری با مشی فرهنگی خویش دروازه و قبر را باز و روپوش زیبایی برای قبر سلطان اماده و پهن نمودند و لوحه زیبایی بر دروازه آن نصب نمود ودر ۱۳۸۹ ازطرف بنياد فرهنگي جهانداران غوري مقبره سلطان غياث الدين از قالين فرش در جوار آن كتابخانه تاسيس گرديد ٬ که متاسفانه اجازه استفاده از آن تا حال بدست نیامده است و دست های در خفا مانع چنین آمال ګردیده اند
: ۵ ـ  قبر سلطان شهاب الدین ( معزالدین) محمد سام غوری
شهاب الدین غوری که در بعضی کتب و منابع به اسم معزالدین(بعد از فتح غزنی به این لقب مشهور گردید) و گاهی هم محمد غوری معرفی شده، به مجدرکه خبد یافت که برادرش سلطان غیاث الدین غوری، به قدرت رسید ؛ با کسب اجازه از عم خودملک فخرالدین امیر بامیان، آنجا را ترک و خود را با عجله نزد برادرش میرساند.
شهاب الدین در اغاز نقش سرجاندار، سپهسالار وقوماندن قوای نظامی، در تحکیم قدرت سیاسی و توسعه سلطنت غیاث الدین محمد سام غوری ۵۵۸۵۹۹ هـ ق، نقش عمده داشت .
فتوحات هند زاده نبوغ وشجاعت محمد غوری بود . تنها قرامطه ها بیشتر مورد اخلال تحکیم دولت غوری بود . بعداز سرکوب شورشیان طایفه کوهکران و مشرف شدن ریس و عده ئی زیادی از آنها به دین اسلام ، سلطان شهاب الدین غوری عزم برگشت نموده ، شانزدهم ماه رجب المرجب سال ۶۰۲ هـ ق ، هند را بمقصد غزنی ترک میگوید . دوم ماه شعبان به ساحل نیلاب میرسد . در محلی به اسم " دمیک " یا دهمیک با سپاه فاتح اش بیخبر از توطئه دشمن ، اتراق مینماید . تعداد بیست نفر از مردمان طایفه کهوکران که اقارب شان در جنگها بدست لشکریان سلطان شهاب الدین کشته شده بودند ، با هم تعهد نمودند تا سلطان شهاب الدین را بقتل برسانند . طبق برنامه ای مطروحه ، شب سوم شعبان ۶۰۳ هـ ق بر خمیهء اقامتگاه سلطان حمله نموده ، او را با ضربات ۲۲ کارد به شهادت رساندند . همه مولفان و محققان در مورد چگونگی وقوع حادثه ، محل آن ، سال و ماه شهادت سلطان شهاب الدین نظر واحد دارند . (۶) در اندک منابع روز وماه وقوع حادثه کمتر با اختلاف قید گردیده است . چنانچه شاملویی در تاریخ ایران ؛ بعد از سرکوب نمودن قیام شورشیان کوکران و قبایل کوه جود ، در راه بازگشت بطرف غزنه ، بدست فدائی ملا حده (مربوط فرقه اسماعیله ) در منزل دمیک واقع در ضلع جهیلم کنونی پنجاب ، روز چهارم رجب سال ۶۰۲هـ ق به قتل رسید. (۷) در حالیکه چهارم رجب که یک ماه قبل از وقوع دقیق حادثه یعنی سوم شعبان است ، دقیق نیست . سلطان بعد ختم غایله ، بتاریخ شانزدهم رجب پنجاب هند را بقصد غزنی ترک میکند . موضوع دوم شعریکه در ارتباط با شهادت او سروده شده و در طبقات ناصری موجود است ، نیز عدم صحت بودن چهارم رجب را تائید میکند ، و آن قطعه چنین است
شــــــهادت مَلک بحر وبر معزالدین
کز ابتدائی جهان، شه چو او نیامد یک
سیوم زغره شعبان بسال ششصدو دو
فتاد در رهِ غزنین بمنزل دمیک
با استناد به این شعر ، طبقات ناصری … و دهها اثر دیکر ، همان سوم شعبان دقیق است.(۸)
با دقت میتوان دید که شهادت سلطان شهاب الدين بدست يک نفر کهکرى صورت گرفت جوزجانى در همين مورد مى نگارد که وى بدست فدائى ملاحده در منزل ده يک به شهادت مى رسد(۹) مؤلف کتاب (( سلطان شهاب الدين غورى)) شهادت موصوف را بواسطه ضربات کارد به تعداد ٢٢ ضربه بدست مخالفين اش از قبيله کهوکران ميداند. (۱۰)
در حاشیه تاریخ فرشته به نقل از نسخه خطی تاج المأثر آمده است که: قومی ناپاک دست به کارد بردند و سوی خوابگاه شاه جهان ٬ چون ابر و باد ٬دوان دوانوروان گشتند و برفور سلاح داری و دوفراش نوبتی را شهید کردند وهم ازگردراه خرگاه شاه درآمدند ویک دو تن از آن سه چهار تن خونخوار سوی شاه جهان دار شتافتند وسبک پنج شش زخم گران برشهریار هفت اقلیم روان کردند .(۱۱)
بعداز کشته شدن سلطان شهاب الدین غوری ، جنازه اش غرض تکفین و تدفین جانب غزنی انتقال میگردد. جنازه سلطان را وزیرش خواجه موید المُلک بن خواجه محمد سجستانی برداشته و با قشون سلطنتی متوجه غزنی میشود . و با وجود ناملایمات و حمله بر خزانه سلطان وزیر موصوف موفق میشود که بتاریخ ۲۲ ماه شعبان محفهء سلطان را به غزنه آورند و در حضیره ایکه برای دختر خود ساخته بود ، بخاک سپردند . (۱۲)
به این ترتیب ، سلطان شهاب الدین محمد سام بن بهاوالدین سام که در سال (۵۳۹ هـ ق ) در ولایت سنگهء غور دیده گشوده بود ، بعد از سپری نمودن حدود ده سال زندان ، دوازده سال سپهسالاری ، سی دو سال نائب الحکومگی و چهار سال سلطنت ، شب سوم شعبان ۶۰۲ هـ ق بعمر۶۲ سالگی به شهادت رسید .
با تأسف با تمام سعی و تلاش که نمودم موفق به تصویر از مقبره سلطان از غزنی؛ نتوانستم تصویر مقبره سلطان را بدست آوردم چون در آن جا طالبان حاکم اند و تصویر برداری ممنوع است و دوستانم که در شهر غزنی وظیفه دارند بدون موباییل و کمره به منازل خوییش میروند
بنابر نوشته آقای جلالی در کتاب غزنه وغزنویان میتوان فهمید که ظاهر شاه پادشاه اسبق به تاریخ ۱۹ ثور سال ۱۳۳۳ هـ ش هدایت دادند تا صندوق مرقد سلطان را در فابریکه حجاری ونجاری کابل از سنگ گرانبهای کشور تهیه و ذریعه نماینده ریاست مستقل مطبوعات و مدیر روزنامه سنایی از کابل به دهک انتقال دادند و در حضور علما ومشایخ و مردم دهک آنرا بالای ثبر سلطان تعبیه نمودند .
این سنگ مصقل سبزرنگ معدن گرانبها که با مهارت فنی به عرض و طول متناسب تراش با حواشی برامدگی و میان آن فرورفتگی زیبا زینت یافته است به وزن صد سیر کابل ذریعه لاری تا مزار سلطان انتقال داده شد و نوشته دیل برروی آن نقر گردید :
الملک لله سلطان شهاب الدین غوری غازی شهید :
شــــــهادت مَلک بحر وبر معزالدین
کز ابتدائی جهان، شه چو او نیامد یک
سیوم زغره شعبان بسال ششصدو دو
فتاد در رهِ غزنین بمنزل دهک (۱۳)
اما نکته دیگر را به خاطر داشت محل شهادت سلطان در ضلع جهیلم واقعه پنجاب ٬ که در طول ۸۰۰ سال از طرف مردم مورد احترام بوده است و آهسته آهسته آنجا را به شکل قبر درآوردند . تا اینکه امروز دولت پاکستان با سؤ استفاده سیاسی مرقد مجلل بران اعمار نمودند . یکی از نویسندگان بنام صفیه حلیم مینویسد که به ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی اسلام آباد در کنار سرک قدیمه شیرشاهی لوحه است که نگاشته شده است « مقبره شهاب الدین غوری » در سال ۲۰۰۲ میلادی پدر اتوم پاکستان داکتر قدیر خان مقبره زیبایی بالای محل شهادت سلطان اعمار نمود . نویسنده در سال ۲۰۰۸ شخصا به دیدن آن مقبر رفته و انرا از نزدیک مشاهده کرده است او در نوشته خویش علاوه میکند محل شهادت سلطان ۱۵ کیلومتر دورتر از سرک عمومی موقعیت دارد محل مذکور که شامل یک سلسله تپه های است بنام ( غورون کی پهاژ ) در دهمیک هنوز شهرت خویش را حفظ تنوده است در گوشه دیګر سایبانی وجود دارد که قبر سه نفر از نگهبانان سلطان است که در همان شب کشته شدند . این محل فعلا با یک موزیم وکتابخانه کوچک مورد زیارت مردم قرار دارد .(۱۴)
نکته دیگری که باید یادآور شد موجودیت مسجد سلطان شهاب الدین در رامک غزنی است در حدود ۴ کیلومتر دور تر به طرف شمال غرب مرکز دهک بر محراب مسجد می خوانیم که : بنا هزا المسجد المبارک فی دوله السلطان المعظم معزالدین والدین ابوالمظفر محمد بن سام خلیفه الله امیرالومنین بتاریخ منتصف من شهرالله المبارک اربع و تسعون و خمسمایه . ( ۵۹۴ هـ ق (۱۵)
این مسجد نشاندهنده مرکزیت و شگوفایی و پر نفوس بودن رامک و دهک را میرساند
۶ـ قبر سلطان غیاث الدین محمود بن سلطان غیاث الدین محمد سام غوری
بعد از وفات سلطان غیاث الدین ابوالفتح پسرش محمود فکر مینمود که کاکایش شهاب الدین دولت فیروز کوه را به وی خواهد سپرد اما چنان نشد . برخلاف تصور وی سلطان علاوالدین که در لشکر کشی های خراسان و قاین او را همراهی نموده بود بعد از سلطان غیاث الدین به تخت فیروزکوه نشانده شد . اما مقارن آن سلطان شهاب الدین شهید گردید و سلطان غیاث الدین محمود به غور امد و علاوالدین به غرجستان رفت تا اینکه اسیر و در قلعه اشیار غرجستان محبوس شد .
بعداز اشغال فیروزکوه بزرگان غور از محمود پذیرایی نمودند . اما در سال ۱۲۰۸ م = ۶۰۵ هـ ق مشکلات با خوارزمشاهیان سبب شد برادر سلطان محمد خوارزمشاه بنام تاج الدین علیشاه به غور پناهنده شود اما بنابر قرار داد که میان خوارزمشاهیان و سلطان شهاب الدین صورت پذیرفته بود که به دشمنان یکدیگر پناه نمیدهند بنا علیشاه دستگیر و در کوشک فیروزکوه محبوس میشود .
همراهان علیشاه این عمل سلطان را نادیده نگرفته و تصمیم قتل او را گرفتند تا اینکه در شب سه شنبه هفتم ماه صفر سال ۶۰۷ هـ ق = ۱۲۱۰ م راهی به خوابگاه سلطان یافتند و اورا در بستر شهید نمودند .(۱۶)
با در نظر داشت بذل وبخشش سلطان غیاث الدین محمود ؛ مردم از وی اطاعت نمود و پس از مرگ جسد اورا را با احترام و تجلیل به هرات آوردند و در گازرگاه دفن نمودند
ـ قبر علاوالدین محمد بن شجاع الدین علی غوری « ۵۹۹ ـ ۶۱۲ هـ ق»  ۷
موصوف بعد از مرگ سلطان غیاث الدین محمود ۴ سال در غور حکومت نمود . موصوف بنابر فرمان تاج الدین یلدوز با چتر سلطان شهاب الدین غوری که بالای قبرش بود به غور امد و نام سلطان برخود نهاد و خطبه وسکه به نام خود خواند اما سلطان محمد خوارزمشاه عهد نامه نیشاپور از وی ستده بود که هرگز بر بروی او تیغ نکشد به نزد او فرستاد و علاو الدین محمد شهر فیروز کوه را به عاملان خوارزمشاه داده و خودش را به خوارزم تبعید نمودند و بعداز چندی وفات نمود و بنابر وصیت خودش در جوار شیخ بایزید بسطامی در بسطام در جای که خود برای مدفن خویش مهیا نموده بود او را به خاک سپردند . (۱۷)
با استناد قاموس ایرانیکا : در جنوب ايوان ورودي ، در نزديک مدرسة شاهرخيه و در شرقيترين بخش مجموعه ، مزاري وجود دارد ٬ که به علاءالدين محمد آخرين شاهزاده غوري ، منسوب است و تاريخ احداث آن را در حدود ۶۱۲ هـ ق دانسته اند (۱۸)
زیرنویسها :
 ۱ـ لین پول ـ استانلی ٬ طبقات سلاطین اسلام ٬ ترجمه عباس آشتیانی ٬ تهران ٬ ۱۳۱۲ هـ ش ٬ ص ۲۶۲
 ۲ـ جوزجانی ـ مهناج السراج ٬ طبقات ناصرى، ج1، تحشیه وتعلیق و تصحیح پوهاند عبدالحی حبیبی ٬ کابل ٬ ۱۳۴۲ ٬ ص ۳۹۳
 ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۳۹۵ ۳
 ۴ـ جوزجانی ، اثر قبل الذکر، ص ۲۶۱
 ـ اعتمادی ـ سرورگویا ٬ آبدات نفیسه هرات ٬ کابل ٬۱۳۴۳ ص ۱۸ ۵
 ۶ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۰۴ . هندوشاه ـ محمد قاسم ٬ تاریخ فرشته ٬ تحشیه وتعلیق داکتر محمد رضا نصیری٬ ج اول ٬ تهران ٬ ۱۳۸۷ ٬ ص ۲۱۵
 ۷ـ شاملویی ـ حبیب الله ٬ تاریخ ایران از ماد تا پهلوی ٬ تهران ٬ ۱۳۴۷ ٬ ص ۳۵۹
 ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ص ۳۹۵ و رک : هندوشاه ٬ اثر قبل الذکر ٬ ص ۲۱۵ ۸
 ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۰۴ ۹
 ـ ثابت ـ محمد ابراهیم ٬ سلطان شهاب الدین غوری ٬ کابل ٬ ۱۳۴۴ ٬ ص ۸۹ ـ ۹۰ ۱۰
 ـ هندوشاه ٬ تاریخ فرشته ٬ تعلیق داکتر نصیری ٬ ج اول ٬ ص ۲۱۴ ۱۱
 ـ هندوشاه ٬ ایضا ٬ ص ۲۱۶ ۱۲
. ـ جلالی ـ غلام جیلانی ٬ غزنه و غزنویان ٬ کابل ۱۳۸۸ ٬ ص ۲۱۸ ـ ۲۱۹ ۱۳
 ۱۴ـ حلیم ـ صفیه ٬د شهاب الدين غوري شناخته؟٬ سایت صفیه حلیم ٬
 ـ جلالی ـ‌ اثر قبل الذکر ـ ص ۲۲۱ ۱۵
. ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۳۷۷ ۱۶
. ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۳۸۳ ۱۷
. ـ ایرانیکا ٬ قاموس ٬ ذیل نام بسطامی ۱۸