X

آرشیف

عیدی

عیدی در اتاق مزین با رنگ ها
قوت روحش را گم کرده بود
گروگان روح اش ظلمت بخیلی بود
بی مرتجا 
که میخواست
پرپرش کند در میان پنجه های اطفال ثروتمندی از خود راضی و بی اعتنا
ناگهان از کناره ی در
گام محکمی را دید که به سویش با استواری قدم می نهاد
پرسیدش تو کیستی که چنین فروزانم کردی
گام زرین از مسرت خندید که منم
شاخه ی کرم از نیت تو
میروم تا دل های اطفال غریب را بی افروزم  با خوشنودی و صلاح

شهلا لطیفی

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.