آرشیف

2015-1-8

نور محمد نور

عـلـــویـــات و فـلـکـیـــــــــات

بنام یزدان توانا بخشنده ومهربان

موضوعات که جمع آوری شده فقط بخاطر گسترش بخشیدن فکر واندیشیدن درباره وجود انسان که پروردگار عالم انسان را نسبت با دیگرموجودات ازقبیل کائنات ،نباتات ،جامدات ،طبیعت ،آسمانها ،وغیره مشابهت دارد که این همه نشان دهنده آن است که زیبا فکر کنیم وخودرا بشناسیم که چگونه خلق شده ایم وچگونه دروادی طبیعت باید زندگی کرد. 
پس بدین مثال معلوم شد که گوش به جای افلاک و چشم به جای آتش و بینی و ذایقه به جای هوا و آب و دست به جای خاک است. 
اکنون بدان که به جای عدد یک انسان است و به جای عدد ده حیوان و به جای عدد صد نبات و به جای عدد هزار معادن. چنانکه عدد یک از دیگر عددها کمتر است انسان نسبت با سایر حیوانات کمتر است و همچنانکه ده از صد کمتر است حیوان از نبات کمتر است و همچنانکه صد از هزار کمتر است نبات ازمعادن کمتر است. پس معلوم شد که عالم بزرگ مطابق عالم کوچک است و بحقیقت این عالم کوچک نسخۀ عالم بزرگ است چنانکه تقریر کرده شد و همچنین فکر به جای عدد یک و حفظ به جای عدد ده و نطق به جای عدد صد و کتابت به جای عدد هزار است؛ بجهت آنکه چون چیزی را در فکر وجود پیدا شد آن وجود را چندان بقائی نباشد و چون به حفظ رسد آن چیز را وجود و بقا ده چندان شود و چون به نطق رسد صد چندان شود و چون به کتابت رسد وجود آن هزار چندان شود که در فکر بود. 
و همچنین قوت نطق به جای جبرئیل است و کار جبرئیل وحی گزاردن است و نطق نیز از عالم باطن خبر میدهد و قوت کتابت به جای عزرائیل است و کار عزرائیل آنست که روح از تن جدا کندو قوّت کتابت نیز معنی را از لفظ جدا میکند و بی صوت و لفظ آن معنی را به دیگری میرساند و حفظ به جای میکائیل است که ارزاق را محافظت میکند و حفظ نیز آنچه بدو میرسد محافظت میکند وفکر به جای اسرافیل است و کار اسرافیل آنست که صور خواهد دمید تا اموات از قبور سربرآرند و فکر نیز در مقدمات تصرف کند و نتیجه برانگیزد و این مقدار در این مقام کافی باشد از مطابق کردن عالمین با یکدیگر. 
اکنون بدان که اگر در عالم بزرگ ملایکه نباشند افلاک و انجم و عناصر را تأثیر و تصرف نباشد و بیکار باشند؛ و آن چهار نفس نیز اگر نباشد از آن انواع حیوانات و نباتات پیدا نشود و اگر پیدا شود چون مرده بی خبر باشند همچنین در عالم کوچک نیز اگر چشم و گوش و بینی و دهن نباشدو دست، این حواس نیز که سامعه و باصره و ذایقه و شامّه و لامسهاند فارغ و بی خبر باشند و هیچ کاری از ایشان نیاید. پس بقای حواس بدان قوّتها است و بقای قوّتها به نفس انسانی، و همچنین بقای عالم بزرگ به واسطۀ نفوس و عقول است و بقای نفوس و عقول به واسطۀ ذات حق است و همچنان اگر به اجزا و اعضا و حواس و قوّتهای جسمانی نظر کنیم در تن شخص کثرت بسیار واقع باشد و حال آنکه یک تن بُوَد. همچنین نیز چون در عالم بزرگ نظر کنیم کثرت بسیار باشد به واسطۀ افلاک و عناصر و موالید و مفردات و مرکبات، اما چون نظر به ذات حق کنیم همه رادرتصرف امر و قدرت یک ذات ببینیم، اینجا معنی وحدت روی نماید 
تفصیل انسان دررابطه باعلویات همانند رابطه بیرونی است ماه وخورشید درآسمان قراردارد که به وسیله آن هردوجهان روشن است ودراین آسمان کالبد بدن یعنی در سردوچشم وجود دارند که همانند ماه وخورشید روشن هستند واشیاءخوب وخراب رامی توانند از یک دیگرتشخیص دهند وستارگان درآسمان قرار دارند که به وسیله آنها انسان ها رارهنمائی می شوند امادر این اقلیم بدن مغزوجود دارند که درآن فرمولهایی از فکر وتدبیرقرار داردکه راه های عملی برای انسان به دست می آید گویا هزاران نظریه که راه ها هدایت را هموارمی کنند وستارگان آسمان مغزانسان وجود دارد وهمچنان که ستارگان اثرات مادی دردنیا از خود به جای می گذارند اگر انسان غمگین باشد بدن پژمرده واگر مسروراست بدن تروتازه وقوت عمل افزایش می یابد حتی که حالات وطبعیت اوعوض می شود اگر وسعی تر فکر بکنم که بالا تراز آسمان ها درعالم غیب بهشت قرار دارد که درآن نام ونشانی از غم واندو وجود ندارد درهمان عالم غیب جهنم نیزوجوددارد که درآنجا اثرازخوشحالی نیست همچنین آثارمصائب غم وتشویش ها درباطن انسان همانند جهنم که نفس انسانی شکار رنج ومشقت می باشد وآثار فرح وخوشحالی وبشاشت همانند بهشت است که بامشغول شدن به نفس انسانی سرمست واز دنیا ومافیهابی فکر می شود هدف اینکه همچنان که بهشت مجموعه ی ارزشهااست همچنین باطن انسان نیز مجموعی آفات است همانطوریکه درآسمان ها ،مافوق همه چیزعرش خداوند(ج)است که مستقیمآ جلوگاه خالق یکتاست برای انسان نیزتعین کرده است که از اشیایی باارزش که درانسان وجود دارد قلب لطیف ، انسان است که تجلی گاه ربانی ،یعنی عرش فلکیات بدن است وهمچنان که درآسمان ، فرشتگان خدمات مخفی انجام می دهند وهیچ نوع گناهی از آنهاسرنمی زند وتدبیراموربدست آنها است همچنین درآسمان انسانی یعنی در(مغز)حواس خمسه وجود دارد که خدمات مخفی بدن راهمانند ملائیکه انجام می دهند وتدبیربدن به دست آنها است ودرمقابل دستوراتی که از قلب به آنهادارد می شود هیچ نوع کوتاهی ونافرمانی از آنها سرنمی زند بلکه برای انجام آنهااشاره قلب کافی است مثلآ وقتی قلب اراده دیدن چیزی را بکند نیاز به دستور چشم نیست به محض اینکه چشم متوجه اشاره وخواسته قلب شد شروع به دیدن می نمایند وذره ای نافرمانی نمی تواند بکند گوش ها به محض اشاره قلبی مشغول شنیدن می شود وهمچنین تمام حواس خمسه را درنظر بگیرید. سپس همچنان که درزیرآسمان الی شیاطین وجود دارند که از دستور الهی سرپیچی می کنند خودشان گمراه وبه دنبال گمراه نمودن تمام جهانیان هستند وگناهان را بصورت مزینی تقدیم ومی خواهند برای همگان امری قابل قبول جلوه دهنده همچنین ار اقلیم بدن انسان نیزدرزیرآسمان مغزدرماغ نفس ظلمانی انسان همانند شیاطین است وهواهوس وساوس ابزارآلات کاری اوهستند که او بنابرطبعیت فطری خود نه ازاصلاحات قلب پیروی می کند ونه از دستورات از فرمانبرداری می کند بلکه اوهمیشه مشغول لذت ها فانی اوبه دنبال تخریب تمام اقلیم بدن است واسراف ومعاصی را باصورت های لذیذی جلوه گرنموده وانسان را برلذت های زودگزروتزئیات صورت های فانی فریفه می گرداندتابه آنهامهنمک شودبدون شک مقداری لذت های عارضی را دست می آوری ولی سرانجام آن ندامت وپیشیمانی است وعواقب آن را زمانی مشاهده خواهد نمود که هرگز امکان تدارک وجبران برای او نخواهدبودبه هر حال درکائینات عالم انسانی همچنان که بهشت ودوزخ است نمونه های از ملائیکه وشیاطین نیزوجوددارند بلکه ازفرش خاکی گرفتند تاعرش پاک هرنوع مخلوق بااحوالات مختلف خواه ازجمله عضریات باشند یامجردات حیوانات باشند یاجمادات سفلیات باشند یاعلویات ارضیات باشند یاازفلکیات حسیات باشند یاحقایق نمونه ای ازهمه آنهادرانسان وجوددارد گویاانسان نمونه جامعی از تمام مخلوقات ویابه عبارتی خلاصه کائینات است.اگر بادقت بیشتری به این مشت خاک (انسان)تامل کنیم نمونه ها زیادی ا زمخلوقات وکملات خداوند(ج)را که دراوبه ودیعه گذاشته شده میبینیم همچنانیکه اومجموعه انوع واحوال مخلوقات است مظهرکامل تجلیات الهی نیز گویا 

ازچندین کتاب جمع آوری شده