آرشیف

2015-1-14

محمد نسیم سرحدی

عـــــدم موفقيت دولـــــت در غـــــــــور

 
درباره چگونگي فعاليت ها وكاركردهاي  نظام دولت وحاكميت حكومت امروزي درغور همه تا اندازهء آگاهي داريم وهرفرد غور تاحد توان مي داند وآگاه است كه ضعف دولت دركجاست؟ اينكه چرا نوجوانان ، جوانان ، شخصيت هاي فرهنگي درغوروخارج ازغور، علماء دين ، اهل كسبه ، گروه ها وتيپ هاي كارگر خاموش اند وصدايي ازحنجره شان نمي خيزد وسكوت را اختياركردند، بدان معنا نيست كه غافل وبي خبراند .
عدم موفقيت درغور ممكن عوامل گوناگون داشته باشد، تعدادي از عوامل اساسي كه به نظربنده درين راستا وجود دارد تا حد توان شماره وار ذكر مي كنم :
1- يكي ازعوامل كه باعث عدم موفقت دولت شده وبايد به درجه اولويت قرار داد، همانا عدم تغيير روساء  ومديران درادارات دولتي است، كه ازين امرهيچ فردي آگاهي چشم پوشي كرده نمي تواند.
همه مي دانند كه سالهاست كه اكثريت رييس ها، ولسوال ها، مديرهاي معارف ومسؤولين بعضي از ارگان هاي كليدي ديگرعوض نشده ؛ از زاويه ديد ما  اين بزرگترين ضعف است، عامل ناتواني است،  پاشيده گي است، پوسيده گي است، بي خبري است، غفلت است ودشوارترين رنجي است كه هيچ مردي ياراي قدم زدن وقلم زدن را درين صحرا ندارد وازطرز بيان آن همه وهمه احساس عجز مي كنند.
همه افراد غور ازكودكان گرفته تا نوجوانان ، جوانان، وسال خورده گان مي دانند كه قرار گرفتن رياست به دست يك شخص بصورت مستدام زمينه رشوت را مهيا مي سازد. همه مي فهمند ومي بينند كه موجوديت دايمي مدير دريك اداره سبب آوردن اطرافيان وخويشانش دراداره مي شود،اين را تجربه نشان داده وتاريخ گواه است.
2-  دومين عامل كه باعث ضعف نظام دردولت مي شود وبايد به آن توجه جدي صورت بگيرد، پاشيده گي نظام در رياست معارف است . نظام معارف درغور، ازالف تا يا سراسر پوسيده وناكارامد است ؛ نه رييس از اداره وپرسونل خود خبراست ونه مديرهاي معارف ازمكتب ها . اكثريت مكتب هايي متوسطه وليسه، معلم هايي دارند كه ازصنوف پايين فارغ شده اند و صنف هاي بلند را تدريس مي كنند، كه اين بزرگترين خطا درسيستم ونظام معارف است وغفلت معارف دربرابر مردم ماست، دشمني باماست ، باطفل ماست، به آينده ماست وبالآخره با خاك و وطن ماست ، كه اين غفلت روان تمام  افراد آگاه ، علم پرور، روشنفكر وعالم اين مرزوبوم را مي آزارد وغفلت درين امرازنظرما  مردود  ومتروك است ومسؤولين وپرسونل اين ارگان هرگزقابل بخشش نيستند.
سالهاست كه فرياد مي زنيم كه معارف دربرابر مردم ما، بيشتر ازخدمت  خيانت مي كند واين را هرلحظه يي كه خواسته باشيم  ثبوت مي كنبم . بارها به مسؤولين غافل اين ارگان گفتيم كه به مردم درس نخوانده كه روي مكتب را نديده اند، علاقه يي به مكتب ندارند، ارزش علم را نمي دانند، زحمت نمي كشند، امتحان نمي دهند ، سند فراغت صنف دوازدهم را ندهيد. اما؛اين نظام ويروسي معارف به سخنان مردم گوش نداده وهنوزهم به  راه خود ادامه مي دهد.
روزي ازيكي ازافراد معارف سوال كردم ، چرا مي خواهيد شهادت نامه را به يك شخص درس نخوانده بدهيد؟ جواب داد  اين شخص هم از وطن ماست، بگذار بگيره . پرسيدم  بعد ازگرفتن چي مي كنه ؟ گفت: ميره يك معلم پليم يا پوليس موليسي ميشه . ببين انديشه اين كوردلان را . اگرمعلم شود به همين مكتب ها  مي شود وطفل همين وطن را  درس مي دهد به بغداد كه نمي رود. اگرپوليس شود بازهم به شهرو وطن خود ماست. با اين همه مفكوره هايي پيش پا افتاده، آباد شدن وطن دشوار است بخدا ؛ روي اين ملحوظ ازمقامات بالا مي خواهيم به سخن هاي ما گوش داده ودرين رابطه تصميم جدي تري بگيرند.
3- سومين عامل، سست عنصري دربخش نظامي ( پوليس، امنيت، نظم عامه…) به چشم مي خورد واين هم ناشي مي شود ازشخصي كه در رأس قراد دارد. چون اگر رييس بد نباشد، به فساد آلوده نباشد، ازاخلاق خوب برخوردار باشد، به مقدسات مردم احترام داشته باشد، كاذب نباشد… هرگزساير اعضاء بد شده نمي تواند.
بايد گفت اعضاي قوه سه گانه دولت بايد بدانند  كه كسي را كه  در رأس قوه اجراييه وحكومت قرار دارد، اگر گفتار وكردارش را عوض نكنند و درين رابطه غافل باشند وبه اصطلاح ستون پنجم را از ادارات دولتي يكطرفه نكنند ، هرگزبه آنچه خواسته باشند نمي رسند، نه خدمت مي توانند ونه اصلاحات به وجود آورده مي توانند بلكه؛ بخاطرتنبلي يك نفرتمام شان از ديده ها افتاده ومنفور مي شوند. با قرارگرفتن چنين شخصي در رأس قوه اجراييه ، رسيدن به هدف وموفقيت قوه سه گانه ( اجراييه ، قضاييه ومقننه )  به قول سنايي غزنوي خواب است وخيال است ومحال است وجنون.
آنچه بيشتر درد را افزايش مي دهد اين است كه جناب كه دررأس قوه اجراييه قرار دارد ومركزثقل حكومت را تشكيل مي دهد ، به فرهنگ غوري ها آشنايي ندارد، به غوركلان نشده، مثل ديگران داغ برادرجوانش را نديده، درزمان جهاد ومقاومت مجاهدين به غوروحتا به افغانستان نبوده، گرفتاركيبل ملاقطب الدين نشده، ازخانواده هاي كه جوان هاي شان دربرابرقطرخون ازوطن دفاع كردند وبا پيرهن خون آلود به زيرخاك به سرمي برند غافل مانده ، مديريت نكرده، ازمعلمي آمده و به چوكي حكومت نشسته . طوري شده كه گويا همان مرغ افسانه يي هما را پرواز داده باشند  وبه سرجناب نشسته باشد وبه قدرت رسيده باشد… هرقدر كه موشگافي كنيم، نقطهء وصل بين جناب ومردم به چشم نمي خورد. مي گويند آنچه بگندد نمكش مي زنند / واي ازآن روز كه گندد نمك . حالا نمك گنديده شده.
تمام پاشيده گي هايي كه در دوگزينه ي قبلي ذكركردم وبه گزينه بعدي ياد آوري مي كنم ، 100% رابطه مستقيم به غفلت والي دارد، هيچ فردي ديگري مقصرنيست. نمي دانم چرا با دانستن اين همه غوري ها سكوت مي كنند؟ ديگه سكوت درد كسي را دوا نمي كند واميد وارم هيچ فرد غوري خود را به نافهمي وبي خبري نزند زيرا خداوند بزرگ درسوره اسراييل آيه 72 مي فرمايد : من كان في هذي الاعمي فهوفي الآخرت الاعمي .  با آنچه گفته آمديم ،  سكوت وبي پرواي دربرابرجناب خطاست، خطاست، خطاست…
4-  عامل ديگرعدم موفقيت درغور را بي توجهي دولت به گروه جوان وفرهنگي تشكيل مي دهد. نيروي جوان كه ستون فقرات جامعه را تشكيل مي دهد، انرژي دارند، تحرك دارند، نويسنده اند، عالم اند، دسترسي به تكنولوژي معاصر دارند، استعداد سخنراني دارند، توان دفاع ازخاك را دارند، درتحولات جامعه سهم بازر دارند ومهم تر ازهمه پروردهء آغوش گرم مادران واميد پدران آن مرزوبوم اند، دولت هيچ نوع توجهي به آنها نمي كند. سخن شان شنيده نمي شود، آثاري كه مي نويسند تقديرنمي شود،مقاله شان خوانده نمي شود وبرعكس تهديد مي شوند، ترغيب مي شوند، توهين وتحقيرمي شوند، تكفيرمي شوند وبه هزارها چرند وپرند ديگر متهم مي شوند.
با اين همه بي توجهي ، غفلت وتنبلي اين نظام پوسيده دربرابرنسل جوان اين منطقه ، دولت وحكومت چگونه آرايش وپيرايش شود ؟ اين هم محال است.
روي همرفته تمام كساني كه در رأس قرار دارند و نقطهء فصلي دروسط چوكي دولتي وآن ها حتا به ذره بين هم ديده نمي شود ، مخاطب قرار داده مي گوييم كه آگاه باشند وبا زيره كي عمل كنند وبدانند كه غور سرزمين مشترك همهء غوري هاست وامتيازات ،فخر، درد ورنج وهمه همه مربوط همه كساني است كه درموقعيت جغرافيايي وسياسي به نام غور، زندگي مي كنند. به جناب كه مادرزاد رييس است و جناب كه به مصلحت والي ومدير شده ونقش شاه شجاع را بازي مي كند،  به صراحت مي گوييم  كه اين موقعيت جغرافيايي تنها ازتونيست ، ازپدرتو نيست، مربوط خانواده تونيست، دادان رياست به تو كارخداوند نيست ، كارپيغمبرنيست، به تقديرتو نوشته نشده ، اين را بدان كه همه مي دانند موجوديت مستدام تو درآنجا نتيجه دروغبافي ها، قروت بردن ها ، چپن بردن ها، وچرب زباني هايي تواست. كمي بشرم، دربرابرمردم احساس مسؤوليت كن، حد اقل كمي خوده تكان بده، كمي كاركن، فعاليت انجام بده، ازنفس كمترپيروي كن ، مگرنمي داني خداوند بزرگ مي فرمايد: قد افلح من ذكها وقد خاب من دسها . اين نفس كشندي وخوابيدن وخوردن تو مورد پسند جامعه نيست، اين غفلتت را نه دين مي پذيرد ونه اخلاق؛ نه وجدان قبول مي كند ونه هم شرافت وكرامت انساني،همين!
 
ليليه مركزي كابل، 24/7/1390