آرشیف

2015-1-14

محمد نسیم سرحدی

سکوت را مـــــــــــرگ مــــــــــــی شمارم

 
یادم هست، شش ماه قبل روزی از روزها درشهرگردآلود ودلگیرچغچران قدم می زدم، باری متوجه شدم که همه مردم زیرلب چیزی را زمزمه می کنند، کوشیدم بدانم موضوع چه است، روی این ملحوظ به جستجوپرداختم بعد ازچند دقیقهء شنیدم که می گویند والی غورتبدیل شده، والی که جدید تعیین شده ازمردم غوراست.
هرطرف شوروغوغای برپا بود،‌واقعا با شنیدن این حرف بسیارخوشحال شدم وهمه ما برای آمدن جناب والی صاحب دقیقه شماری می کردیم ، تا اینکه روزی جناب آمدو کرسی مقام ولایت را اشغال کرد و طبق معمول همه روسای دوایر دولتی وسران غور به طورگروهی وانفرادی ازگوشه وکناراین ولایت با دسته های گل وچپن های مود روز وبعضی هدیه های دیگر به تبریکی می آمدند ومی رفتند ، فضاء طوری بود که به دل هرفرد بااحساس چنگ می زد وهمه ما به امید ساختن یک غورتاریخی وزیبا باچهره هایی گشاده وضمیرهایی پاک انتظاری می کشیدیم، جمله ها وسخن هایی دل انگیزوخوشایند ودلنشین ازهرطرف به گوش ها طنین می انداخت ،‌یکی می گفت: غورکه تا هنوزآباد نشده علتش این بوده که والی ازین محیط نبوده، بیگانه کی خدمت می کند‍؛‌ دیگری می گفت والی جدید آنقدرثروت مند است که برای بازسازی غور اصلا به کمک خارجی ها نیازندارد،  سخن هایی مختلف ازافراد متفاوت شنیده می شد،‌مکتبی ها به امید ساختن نظام معارف بود، تعدادی هم انتظار امنیت را می کشید، بعضی ها به فکرساختن شهربود، عدهء هم به امیدنظام عادل بود، بسی یتیمان به فکررسیدن به حق بود، گروهی ازمظلومان به گوشهء ازشهرخواب مرگ ظلم را می دیدند، ودسته هم به امیداینکه  بی بندوباری،‌منطقه گرایی، قوم گرایی ودورنگی پامال خواهد شد و جای آنها را عدالت، وحدت،‌ اتفاق، همدلی، همکاری، اخوت وبرادری خواهد گرفته وهمه به محور «‌انماالمومنون اخوتا » گردش خواهیم کرد، لحظه شماری می کردند.
دقیق به یاد دارم  روزی ازآن روزها به یک دکان نشسته بودیم که مرد قدکوتاه وسیاه چهره با شوروشوق خاصی می گفت: والی صاحب دوماه قبل انتخاب شده بود،‌ خودش وقت نیامد، آن هم برای اینکه با دست آوردی وارد شهرچغچران شود.
مردمذکور به رشته کلامش ادامه داده گفت : والی صاحب امر نه پایه آنتن تلفون، 100 مترسرک برای قیرریزی، 500 تن پولیس جهت تامین امنیت، بند برق آبی وچند تای دیگرکه بخاطرندارم گرفته ،  که این جمله برایم بزرگترین مایه خوشی بود، که حتا خودم نیزاین گپ را به چندین شخص دیگرگفتم ، واقعا درآن روزها چیزهایی می دیدی ومی شنیدی که گویا غوریان به همان امپراطوری وتمدن بزرگ گذشته خود گام مانده اند، گاهی به یاد منارقطب دهلی می افتادیم، لحظه یی هم درمورد منارجام ومسجد جامع هرات سخن می راندیم وازین قبیل صدها طرح ریزی ها وخیال پردازی هایی دیگر.
اما بدبختانه درین اواخر غبارمایوسی وناامیدی پیش چشم مردم را گرفت وآهسته آهسته شعاع اش به چغچران وهمه ولسوالی هایی غور پهن شد،‌وهمه امید وشادی هایی مردم رفته رفته به محور صفرتقرب کرد وبالآخره ازصفرهم پایین تر رسید، تا آنجایی که بی نظمی ها وبی بندوباری ها به اوج کمال خود رسید که نتیجه اش را چند روزقبل دیدیم، کشته شدن غلام یحیی وزخمی شدن تعداد دیگردرمرکز غور نشان می دهد که مدیریت واداره جناب به حدی ضعیف ونا کارآمد است که نمی دانیم به کدام معیار بسنجیم ،به نظربنده فعلا هم سروقت است میشه تا حد توان جلوگیری کرد، اگر به همین منوال ادامه پیدا کند وضعیت وخیم ترو وحشیانه تر خواهد شد .
میخواهم صدایم را ازهمین طریق که یگانه سلاح محصل است به گوش جناب برسانم که جناب!
 مردم به آن حد هم ساده نیستند  که درباره خودت، تفکرت ، کارکرد هایت قضاوت نکنند و یا نتوانند، بدان آنچه شده وآنچه می شود وآنچه خواهد شد، تک تک افراد این مرزوبوم به گوشت وپوست وخون رگ واستخوان خود احساس می کنند ومی اندیشند وقضاوت خواهند  کردوباردیگرتکرارمی کنم که نه تنها غوری ها، بلکه همه مردم افغانستان وجهان قضاوت خواهند کرد،این پاشیده گی وبی بندوباری دراداره ومدیریت شما چیزی نیست که تاریخ گم کند، از انتظا ر آن پایه هایی آنتن، آن پولیس هایی توانا، آن بندبرق آبی، آن جاده قیرریزی شده، آن تامین امنیت،‌آن وحدت ملی، آن وعده هایی خدمت بسی چشم ها را آب گرفته وبسی دل ها را درد.
زیرعنوان سکوت را مرگ می شمارم، می خواهم واضیح،صریح ومانند آفتاب روشن سخن برانم، ‌نه پت وپنهان ونه هم مبهم ومجهول.
من به عنوان یک محصل اصلا نمی دانم جهت حرکت جناب کدام طرف است ، چه می کند؟ چگونه می اندیشد؟ هدفش چست؟ درقبال مردم احساس مسوولیت می کند؟ نمی کند؟ می خواهم بدانم علم اش کجاست، عملش کجاست، مسیرعملش کجاست، جناب شریعتی می گوید«‌ بزرگی وکوچکی عمل ارزش ندارد، جهت عمل است که است که ارزش دارد» بنده به نظام وسیستم اداری و صلاحیت جناب نه جهت مشخص می بینم ونه کوچکی وبزرگی عمل.
خواهش بنده ازمردم غور این است که حداقل به جناب والی چیزی بگویند ، صدای خود را بلند کنند، برای خود وآینده هایی خود طرح ریزی کنند، نه آسمان به زمین می خورد ونه هم آفتاب ازغرب طلوع می کند، این حق مسلم ماست وماباید به آن برسیم همه می دانیم که حق داده نمی شود، گرفته می شود، چانس طلایی دیگراینکه همه چیزدراختیارما هست ، تليفون داریم، تلویزیون داریم ، رادیو داریم، به روزنامه ها وماهنامه ها دسترسی داریم به رسانه هایی دیگری که درخارج وداخل است ارتباط گرفته می توانیم، با موجودیت این همه « سکوت را مرگ می شمارم» وباید حرکت کنیم وبسیج شویم باردیگر اززبان شریعتی سخن می گویم که می گوید «‌ اگرپیاده هم می شود سفرکن ، به ماندن پوسیده می شوی»
بناء از برای ساختن یک غورآزاد وآباد اگرپیاده هم می شود حرکت کنیم درغیرآن پوسیده وگندیده خواهیم شد.
تصورکه بنده دارم این است که تعدادی کاملا خود را قید می دانند ، تعدادی هم کم توجهی می کنند، آزادزندگی نمی کنند، آزادنمی اندیشند، آزاد سخن نمی رانند، وباید بدانیم که این راه حل نیست،‌ این شیوه درد ما را دوا نمی کند،مسیرمارا طی نمی کند،  این عمل خلاف نظریه همه دانشمندان بزرگ بوده وهست، گاندی می گوید«‌ اگرنتوانیم آزاد زندگی کنیم، بهتراست مرگ را به آغوش بازاستقبال کنیم»
ودرنتیجه باید گفت بنده را عقیده برآنست که  علل بی بندوباری ، بی نظمی ، تشنج ، عدم بازسازی وهمش وهمش همین سکوت مردم است، اگرمردم بخواهند دربرابرنظام پاشیده بایک عزم راسخ واستوار اقدام کنند آنچه بخواهند انجام می دهند، مادام ژوفرین می گوید  « تمام صدمات این جهان به استثناء مرگ ، ناشی ازعدم ثبات وعزم راسخ است ».
 
ليليه مركزي كابل
25/4/1390