X

آرشیف

عشقنامة سیامک و سرزمین جمیله

«سرزمین جمیله»، اقلیم برینی است، گسترده در دیروز، امروز و فردای غـور که سیامک هروی، با شیفتگی و شهامت در آن توسن رانده و در تکاپویی مردافکنش، طی چهارصدو شانزدة رویة سهمگین، عشقنامة حماسی خود را به پای این خطة دور دست و کمترشناخته، گریسته است.
قلم تیزتک سیامک، رخنة بدیعی در حصار های ممنوع العبور غور یافته و به «سرزمین جمیله» که در آن همه زمانه ها در «حال»، می گنجند به سمت زیبایی و دانایی راه برده است تا بر خیره سری جهل و تن پرستی جمعی فرصت طلب و زورگو، نهیب بزند و بر پندار و کردارشان، خط بطلان بکشد.
وی، طبیعت این سرزمین را مشتاقانه، می ستاید و هم با اندوه، گواهی می دهد که در این بهشت زمین، آزادگی، زیبایی و دانایی، بوسیلة نودولتان بدمست، تاراج می گردد و تاریخ و هنر و فرهنگ بومی در برابر ناچیز ترین انعام بیگانگان، مثله و تبعید می شود و نفی عزت نفس، نقض نامردانة حریم خانواده و جفای نادیده بر زنان و کودکان از کرده های هرروزة گروه راهگیر و لاابالی در این سرزمین آسمانی است.
سیامک، صریحاً بر ساختار های مشخص و رسمی انگشت می گذارد و همسویی سران ادارة منحط محل را با تفنگداران و چپاولگران مافیایی افشا می کند تا تنهایی و مظلومیت انسان در «سرزمین جمیله»، مفهوم گردد و غول تراژدی با تمام قامت، نمایانده شود.
با وجود ابعاد عظیم بیداد؛ هیاهوی تفنگ و فساد و تلاطم های خانه برانداز دیگر، آدمیت در «سرزمین جمیله»، بی رمق نیست. جوانمردی، رأفت، امید و دلبستگی به ارزش های ابدی انسانی در لایه های زیرین این چکامه، هنوز هم بگونة طبیعی نفس می کشند. آری. هویت برازنده و غالب ساکنان این سرزمین را سیامک با پایداری مدنیت بلندآوازة شان، باز می شناسد و به مناعت طبع، شجاعت و نجابت آنان که همچون تجسمی از جغرافیای سرکش این دیار رفیع، نمایان است، دل می بندد. لذا در آن سوی گرد و غبار فاجعه، به سوارانی اصیل، دل بسته است که با تحمل همه زجر ها، میدان را خالی نگذاشته اند و در دل ها و ذهن های بیدار، هنوز هم حکم می رانند. 
در «سرزمین جمیله»، سیطرة خشونت، هرزگی،… و شرارت بر جوانمردی، خرد … و آزادگی فاجعه می آفریند که راوی، این دو سویة متباین و ناشمرده را در ژرفای اشارات و تمهیداتش، نهایتاً به دو صفِ شناخته، یعنی «زشتی» و «زیبایی» فرو کاسته است. 
اما، وی در این بن بست مهیب، درنمی ماند و در پاسداری از شأن انسانی در برابر هوس ها و تقلاهای طماعان، حصار بدیعی از «زیبایی» در اوج رأسیات جبال عالم، پی می افکند. او بی رجزخوانی و شعار پراکنی معمول، آماده می شود تا در نزدیکترین فرداها در پای این بارة درخشان، از پوسیدن تیغ ها و یاوه شدن تیر های کوته پرواز گمراهان، به رهروان نستوه امید، اطمینان دهد و حقا که هیچ عقل و قلب منصف را نیز با این باور نادر، اما متقن و برحق وی، یارای چون و چرا نخواهد بود.
پیش از بستن این رومان ارجمند، به گوشه یی از مناظر بدیع آن، چشم بدوزیم:

 

«سپیده، دمید»
«خیل سار از شاخه ی سپیدار پرید»
«و»
«خورشید» 
            سلام داد». 
                    
 (سرزمین جمیله، ص 284)

 

لندن ـ جوزای 1393

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.