آرشیف

2015-1-7

مفتی ابوالفیض بشری غوری

طلاق بزور باطل است و به این فتوآء، استوارم

بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال
فتوای که شما دربارۀ اینکه طلاق بزور درست نمیشودصادر کرده،درسایت جام غور انداخته بودید ،بسیاری از بزرگان ودانشمندان استقبال کرده اند،مگر بعضی علمآء اعتراض نموده وبعض علمآء ودانشمندان دیگر از فتوای شما دفاع کرده اند،  شاید خوانده ویا کاپی اش را داشته باشید، وعلمآی که اعتراض کرده اند گذشته ،از اقوال فقهآء مهمتر ازآن روایات حواله داده اند، دراین مورد اگر کدام جواب داشته باشید امید که مفصل وقناعت بخش ارائه نموده وچه بهتر که درسایت جام وسایت هرات باستان انداخته که مسلمانان به حل این مشکل بهره گیرند. والسلام
مستفتیون: (استاد غلام محمد نقشبندی مولوی عبد العلی لبیب پسابندی مولوی حسام الدین سعیدی مولوی محمد امین شفقت) 20حمل 1392
الجواب
درمذهب امام شافعی وامام مالک وامام احمد حنبل (رحمهم الله) که این هاراباهم جمهورگویند طلاق بزور واقع نمیشود
ودرمذهب امام ابوحنیفه (رحمه الله) واقع می شود،مگرحق تنها به مذهب مانیست همه مذاهب حق ولی راجع ومرجوع  فرق دارد، بارعایت شرائط دادن فتوا بمذهب غیر فتوابمذهب جمهورداده ام که طلاق بزور واقع نمی شود این فتوای امروز من نیست بلکه نه سال پیش بنا برضرورت همین فتوارا داده ام وازعلما برمن اعتراض نشد حتی مولانا صاحب ابوالخیرعبدالرحمن معتصمی غوری که  من درپرتو خوراوسها گفته می شوم به حضور داشت شان فتوایم صادر گردید وبا کمال میل پذیرفت واعتراض نداشت 
من گفته ام  که طلاق بزور واقع نمیشود به این  فتوا استوارم به چند سبب:
نخست:آیات قرآن صراحت داردکه به هر مسلمان که زورصورت میگیرد  واو به زور مرتکب کدام عمل می شود حکم شرعی بر او گرفت ندارد چون که معذوراست، ولی مذهب ما می گوید که گرفت دارد یعنی گرچه به اوزورهم شده باشد معذورنیست زنش طلاق میگردد
دوم:زن که شوهرش لادرک (گُم)گردد،درمذهب حنیفی حاکم اسلام رأی زنی کند ویاهم زادهای آن شخص عمرکرده،کرده همه بمیرند بعدا زن میتواند شوهر گیرد ولی درمذهب امام مالک تا چهار سال شخص لادرک باشد وزن به قاضی مراجعه کند قاضی حق تفریق را داردوزن میتواندکه شوهر گیرد مذهب ما (حنیفی)بنابر تغییراهل زمان وضرورت زمان فتوا به مذهب امام مالک داده اند که همانا چهارسال باشد چونکه ضرورت فتنۀ اهل زمان است، ودرطلاق بزور نیزهمین ضرورت فتنۀ اهل زمان وجلوگیری از ستمگاران است زیراکه مذهب ما که طلاق بزوررا،اجازه داد دروازۀ ظلم ظالم برمظلوم گشاده وهزاران تباهی وجفابرپیروان مذهب حنیفی صورت گرفت
سوم:مذهب حنیفی روایت را دلیل دارد که در زمان پیامبرصلی الله علیه وسلم کدام زنی ازشوهرش بزورطلاق گرفت پیامبرجملۀ را بکاربرد که دلالت میکند که طلاق صحت گرفته باشد، چه ترتیب که این روایت صحت ندارد ضعیف است ،اگر علمآی مذهب حنیفی اشارات آیات و آحادیث وصراحت آثار صحیح که می گویند: طلاق بزور واقع نمی شود گذاشته روایت ضعیف راکه میگوید واقع می شود تهداب مذهب پاک ما نمایند العجب فالعجب درحالیکه امام ابوحنیفه (رحمه الله )گفته است هر گاه حدیث به صحت خود رسید وآن برخلاف مذهب من باشد آن مذهب من است که این بحث مفصل بارد آن روایت (که طلاق بزورواقع میشود) تاپایان این فتوا ذکرشده است  
آن روایات که در اعتراض آمده از این قرار است:
روایت اول:  
عن عمر وابن شرحبیل رحمه الله ان أمرأة کانت مبغضة لزوجها فراودته علی الطلاق فابی فلما رأته نائماً قامت الی سیفه فأخذته ثم وضعته علی بطنه ثم حرکته برجلها فلما استیقظ قالت له والله لأنفذنک به أو لتطلقنی ثلاثاً فطلقها فاتی عمر بن الخطاب رضی الله عنه فأستغاث به فشتمها وقال ویحک ماحملک علی ما صنعت فقالت بغضی ایاه فامضی طلاقه.
ترجمه :ازعمرو فرزند شرحبیل نقل است :کدام زن به شوهرش ناسازگار بود و خواهان طلاق شد وشوهرش اورا طلاق نداد. وشمشیر شوهرش را هنگام گرفت که در خواب چاشت (نیمروزه)آرام بود وشمشیر را به شکمش گذاشت و به پایش شوهرش را بیدار کرد وسوگند نمود گفت یا طلاقم میدهی یا شمشیر را در شکمت فرومیبرم وآن شخص طلاقش داد موضوع نزد خلیفۀ دوم حضرت عمر رسید و خلیفۀ اسلام آن طلاق را درست دانست راجع:(مبسوط امام سرخسی کتاب الاکراه. از کتب معتبر فقه حنیفی)
پاسخ به این اثر:راوی این اثرعمر و فرزند شرحبیل صحابه نیست بلکه تابعی ولی معتمد است واین روایت اثر است، یعنی سخن  صحابه است  حدیث پیامبر نیست،سند متصل(پیوست)ندارد و اثرپای درهوای است وریشه اش در کتابها پخته یافت نمیشودـ واین اثر برخلاف اثر عبدالله فرزند عمر،وعبدالله فرزند زبیر ،وعبد الله فرزند مسعود، وامیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ( کرم الله وجهه) وفقهای مدینه (رضی الله عنهم) و حتا برخلاف اثر است که از خود امیرالمؤمنین عمر (رضی الله عنه) باسند در کتاب های بلوغ المرام و بیهقی روایت شده ونیز بر خلاف اشارات آیۀ قرآنی است بناءً بر صحت این اعتماد نبوده ، واز حجت استدلال بیرون است.
روایت دوم
 قال العقیلی اخبرنا مسعدة بن سعد قال حدثنا اسماعیل بن عیاش قال حدثنا الغازی بن جبلة الجبلانی عن صفوان بن غزوان الطائی ان رجلا کان نائماً فقامت أمرئته فأخذت سکینا فجلست علی صدره وضعت السکین علی حلقه فقالت لتطلقنی ثلاثاً أولأذبحنک فنا شدهالله فأبت فطلقها ثلاثا اتی النبی صلی الله علیه وسلم فذکر له ذالک فقال لاقیلولة فی الطلاق.
قال حدثنا یحی بن عثمان قال حدثنا نعیم بن حماد قال حدثنا بقیة عن الغازی بن جبلة عن صفوان الاصم الطائی عن رجلاً من الصحابة ان رجلاً کان نائماً مع امرأته ـ الحدیث الی آخره
ترجمه :شخص در خواب نیمروزه زنش بر سینه آن نشست ،وکارد را به گلون شوهرش گذاشت وگفت ویاطلاقم میدهی ویاسرت رامیبرم.شخص زنش راسوگند داد مگر نپذیرفت سپس طلاقش دادودر نزد پیامبر آمد وجریان رابیان کرد پیامبر گفت خواب نیمروزه درطلاق نیست.
 
راجع:
مرقات ملاعلی قاری          کتاب الطلاق
فتح القدیر                       کتاب الطلاق
مبسوط سرخسی               کتاب الاکراه
واینکه طلاق بزوربمذهب ماجواز دارد پشتوانۀ مذهب ماهمین روایت است ودر اعتراض که برمن شده همین آمده ا ست.
پاسخ ورد این روایت:
قال ابن القطان فی کتابه:الاول وان کان مرسلاًولکنه احسن اسنادا من المسند فانه سالم من بقیه ومن نعیم بن حماد وفیه اسماعیل بن عیاش وهویروی عن شامی وباالجملة فلابد فیه عن الغازی بن جبلة وهولایعرف الا به ولایدری ممن الجنایه فیه أمنه أم من صفوان الاصم؟حکی ذالک ابن ابن أ بی حاتم عن ابیه وقال هومنکر الحدیث,ای الغازی فی الطلاق المکره.راجع:(نصب الرایه ج 3 صـ 222).
جرح الرُّوات علی ترتیب ضعفهم:
الاول: 
صفوان بن عمران الطائی: قال ابوحاتم لیس بالقوی.راجع:(میزان الاعتدال ج 3 صـ 434).

الثانی:
نعیم بن حماد:
ذکره ابن حبان فی الثقات، وقال ربما اخطأ ووهم، ووثقه احمد ویحی بن معین.
روی عنه البخاری تعلیقاومقرونا بآخر
قال ابوعبیدالله الآجری عن ابی داود ان لنعیم بن حماد عشرین حدیثاً عن النبی صلی الله علیه وسلم لیس لها اصل.
قال الازدی کان نعیم ممن یضع الحدیث فی تقویة السنة وقال النسائی لیس بثقة وقال مرة ضعیف.
وقال العلامة الذهبی لایجوز ان یحتج وقد صنف کتاب الفتن فیه بعجآئب ومناکیر.راجع:(اعلام النبلاءج 9صـ 249 رقم 1747ومیزان الاعتدال ج 7 صـ 44 رقم 9109 ـ لسان المیزان ج 7 صـ 454 رقم 5052 ـ ).
الثالث:
اسماعیل بن عیاش.
قال محمد بن عثمان بن ابی شیبة یوثق فیما روی اصحابه اهل الشام واما روی غیرهم ففیه ضعف.
قال یعقوب بن  شیبة اسماعیل ثقة عند یحی بن معین واصحابنا فیما روی عن الشامیین وفی روایته عن اهل العراق واهل المدینة اضطراب کثیر وکان عالما بنا حیته کذا قاله البخاری.
قال ابو مسهر اسماعیل وبقیة کل کان یأخذ عن غیر ثقة فاذا اخذت حدیثهم عن الثقات  فهو ثقة.
قال علامة الذهبی حدیثه عن الحجاز یین والعراقیین لایحتج به وحدیثه عن الشامیین صالح من قبیل الحسن ویحتج به ان لم یعارضه اقوی منه.
قال النسآئی ضعیف فی الحدیث
قال ابن حبان کثیر الخطآء فی حدیثه فخرج عن حد الاحتجاج به راجع:(اعلام النبلآءج 7 صـ 556 ـ 562 رقم 1255 میزان الاعتدال ج1 صـ 400 رقم 924).
الرابع:
بقیة بن ولید
قال احمد بن حنبل بقیة احب اِلیِّ من اسماعیل بن عیاش اذاحدث عن قوم لیسو ابمعروفین فلاتقبلوه.
قال ابن عیینة لاتسمعوا من بقیة ما کان فی سنة واسمعوا منه ما کان فی ثواب.
قال العلامة الذهبی وهوایضاضعیف فی الحدیث اذا قال عن فانه مدلسّ.
قال النسآئی اذاقال عن فلان فلا یؤخذ عنه.
قال ابوحاتم یکتب حدیثه ولایحتج به.
قال ابن خزیمه لا احتج ببقیة.
قال ابو مسهر الغسّانی احادیث بقیة لیست نقیّة.
نبذا من احادیثه:قال بقیة عن ابن جُریج عن عطآء عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه وسلم
من أدمن علی حاجبه بالمشط عوفی من الوبآء.
عن النبی صلی الله علیه وسلم.اذا جامع احدکم زوجته فلاینظر الی فرجها فان ذالک یورث العمی.
قال ابوحاتم هذه الاحادیث موضوعات لااصل لها.
راجع:(اعلام النبلآء ج  صـ 696ـ 706 رقم 1311).
الخامس:
 غازی بن جبلة:
قال ابن عدی لیس له الاهذالحدیث الواحد.
قال ابن الحزم فی المحلی هو مجهول.
واخرجه ابن الجوزی فی الواهات.
وابن ابی حاتم فی العلل.
وابن الحزم فی المحلّی.
والعقیلی فی المسند الضعیف کلهم من طریق الغاز بن جبلة الجبلانی عن صفوان الاصم الطّائی.
قال البخاری حدیثه (ای الغازی)منکر فی طلاق المکره قال ابو ذرعة هذا حدیث واه جدّاً.
قال ابن الجوزی هذا حدیث لا یصح.
راجع:(المسند الضعیف للعقیلی صـ 268 رقم 462 لسان المیزان ج 3 صـ 225 رقم 4285میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج3 صـ 434رقم 3904).
توضیح وترجمۀشناخت راویان طلاق بزور
راوی نخست:
صفوان بن عمرویا عمران الطائی الاصم که گاهی بجای عمران غزوان آمده است چناچه درمسند الضّعیف ودر جای اصم،عاصم آمده چنانچه درلسان المیزان که مراد همین صفوان است.از اصحاب جرح وتعدیل ابوحاتم گفت صفوان در روایت حدیث قوی نمی باشد.
 راجع :(میزان الإعتدال )
جرح راوی دوم طلاق بزور
نعیم فرزند حماد
اقوال اصحاب جرح وتعدیل درموردش:
امام احمد بن حنبل ویحی بن معین اوراثقه(معتمد)گفته اند.
ابن حبان اورا درکتاب الثقات آورده است. هر راوی که نام آن در کتاب الثقات باشد در نزد ابن حبان که ازاصحاب جرح وتعدیل است ثقه می باشد. مگر ابن حبان گفت بسا اوقات نعیم درگمان رفته خطا می رود.
این راوی (نعیم بن حماد)از راویان بخاری هم است مگر امام بخاری اورا باراوی دیگر جوره کرده وبه تنهای از اوروایت نگرفته ویا روایت اورا تعلیقا آورده است که این روش امام بخاری نشانۀ ضعف راوی است.
واز امام ابو داود نقل شده که دربارۀ نعیم راوی طلاق بزور گفت ـ حدود بیست حدیث از پیامبر صلی الله علیه وسلم نموده که همه رااصل واساس نیست.
علامه ذهبی گفت بروایت نعیم حجت جسته نمی شود.راجع:(اعلام النبلآء ومیزان الا عتدال)
جرح راوی سوم طلاق بزور
اسماعیل فرزندعیاش
اقوال اصحاب جرح وتعدیل در موردش
محمد فرزند عثمان گفت اسماعیل اگر ازاهل شام روایت کند معتمد است واگر از اهل دیگر جا روایت نماید ضعیف است
یحی فرزند معین گفت اسماعیل ثقه است.که از اهل شام روایت کند واگر ازمردم عراق ومدینه روایت کند حدیث آن متزلزل ونا استوار است. امام بخاری نیز چنین گفته است
ابومسهر گفت اسماعیل بن عیاش وبقیه بن ولید هر دوی شان از مردمان ضعیف روایت می گیرندواگر از معتمدان روایت کنند درست است.
 امام نسائی گفت اسماعیل ضعیف است.
ابن حبان گفت در احادیث اسماعیل خطا فراوان است وروایات آن ازدرجۀ استدلال بیرون شده است. راجع:(میزان الاعتدال واعلام النبلآء).
جرح راوی چهارم طلاق بزور
بقیه فرزند ولید
اقوال اصحاب جرح وتعدیل درموردش:
امام احمد بن حنبل گفت بقیه فرزند ولید از اسماعیل بن عیاش در نزدم پسندیده تراست. درصورتیکه ازمردمان معتمد روایت کند واگر از مردمان غیر معروف روایت نمایدروایت اورا نپذیرید.
علامه ذهبی گفت هرگاه بقیه در روایت خود کلیمه (عن)را آورد روایت او ضعیف است چونکه اوعادت تدلیس دارد. یعنی اگر از شخص روایت را شنیده او شخص استاد قوی نباشد نام اورا می پوشد از استاذ،استاذ خود به کلمه عن روایت میکنددر میان یک راوی را ترک می کند این در نزد محدثین عیب در راوی است امام نسائی هم چنین گفته است.
در روایت طلاق بزور بقیه کلمۀ عن را آورده است که به فارسی بمعنی (از) میباشد ابن عیینه گفت احادیث بقیه اگر دربارۀ فضائل باشدیعنی فلان عمل چه  فضیلت وچقدرثواب دارد؟ آن حدیث را از او بگیرید واگر دربارۀ احکام دین باشد حدیث اورا نگیرید. (تمام سخن ابن عنینه).
دراینجا حدیث دربارۀ احکام است که حکم طلاق بزور را می دهد. لهذاحدیث بقیه پذیرفته نمی شود.
ابوحاتم وابن خزیمه گفتند احادیث بقیه حجت نمی شود.
از جمله احادیث بقیه که قابل استدلال نمی باشد این دوروایت ذیل است:
1ـ پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت هرکس ابرویش را همیشه شانه زند بیماری وبآء(کلرا)اورا نمی گیرد.
2ـ هر کس به اندام ویژۀ خانمش نظر افگندرفته رفته کور می گردد.
اصحاب جرح وتعدیل گفته اند این دوروایت که بقیه آورده است از پیامبر صلی الله علیه وسلم نبوده دروغ وبی اساس است. راجع:(اعلام النبلآء).
در مسئله ،طلاق بزورروایت بقیه خواهر همین روایات اوست اصل واساس ندارد. که اورا دربخش حکم شرعی وتهداب مذهب حنیفی بگردانیم.
جرح راوی پنجم طلاق بزور
غازی فرزند جبلة
اقوال اصحاب جرح وتعدیل درموردش:
ابن عدی رااین سخن براینست که غازی بن جبله جز همین روایت دیگر روایت ندارد. ابن حزم درکتابش (المحلی)گفت این را وی مجهول است.
 روایت طلاق بزور که سست بی اساس است چندین  محدث آنرا در کتابهایش آورده اند:
1ـ ابن حزم در محلّی.
 ابن ابی حاتم درالعلل.
 ابن الجوزی درالواهیات.
4ـ عقیلی در مسند الضعیف.
علاوه برضعف راویان این روایت ـ ازهرطریق به غازی بن جبله میرسد:
امام بخاری گفت حدیث غازی بن جبله درطلاق بزور حدیث منکر است.
ابوذرعه گفت این حدیث نهایت سست وبی اساس است.
ابن جوزی گفت این حدیث صحت ندارد.راجع:(المسند الضیف ،لسان المیزان ،ومیزان الاعتدال)
فشردۀ فتواء:
مذهب احناف پخته ومتکی به چند اصل است.
1ـ کتــــــــــاب الله
2ـ سنت رسول الله
3ـ اجمــــاع امـــت
4ـ قیــــــــــــــــاس
 درکتــــــــــاب الله: (قرآنکریم)آیۀ وجود ندارد که طلاق بزور جواز داشته باشد.
درسنت رسول الله: از پیامبر صلی الله علی وسلم روایت وجود ندارد که مبارک بزور زن مسلمان را طلاق گرفته ویا اینکه به امتش دستور داده باشد که بزور طلاق گیرید درست است.
دراجـــــماع امـت : ازخلفای راشدین ویا یکی ازیاران پیامبر(ص)اثر درست وجود ندارد. که زن مسلمان رابزور طلاق گرفته ودیگر یاران حضور داشته دیده تحسین نموده ویاسکوت کرده باشند.
درقیاس :هیچ مجتهد برخلاف کتاب الله وسنت رسول الله واجماع امت حکم نکرده اند.
روایت درمرقات ملا علی قاری درفتح القدیر ودرمبسوط سرخسی آمده که یک زن درخواب نیمروزۀ شوهرش بزور طلاق خود راگرفت وشوهر آن زن  نزد پیامبر رفته شکایت نمود پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت لاقیلولة فی الطلاق خواب نیمروز درطلاق نیست ـ
مؤلفین مذهب احناف این پاسخ پیامبر راتوجیه کرده اند برجواز طلاق بزور. ومذهب مامتکی برهمین روایت است،ودیگر آثاریکه بدون سند دربرخی مُصَّنَفات (مثل مصنف عبدالرزاق ومصنف ابن ابی شیبة)دیده میشود قابل توجه واستدلال نیست.
ودر فراراهی همین روایت چندین معضله وجود دارد:
1ـ این روایت برخلاف آیات اکراه درقرآنکریم آمده است.
2ـ  وبرخلاف روایات وآثار صحیحه واقع شده است .
3ـ راویان آن عبارت انداز: اسماعیل بن عیاش، نعیم بن حماد،بقیه بن ولید،غازی بن جبلة.
ودرنزد اصحاب جرح وتعدیل راویان یادشده  برخی ضعیف برخی مجهول وبرخی متهم به این اند که احادیث رااز پیش خود می ساخته اند که سخن ازهمۀ شان دراین موارد قبلاً گذشت.
درنتیجه: روایت طلاق بزور ضعیف،منکر،واهی،سست وبی اساس است ومذهب حنیفی به این قوت خود اشارات آیات وصراحت احادیث صحیح وقوی راگذاشته محتاج حدیث واهی ضعیف ومنکر نمی باشد.
واذاصح الحدیث وکان ذالک علی خلاف المذهب عُمل بالحدیث ویکون ذالک مذهبه ولایخرج مقلّده عن کونه حنفیابالعمل به فقد صح عنه انه قال اذا صح الحدیث فهو مذهبی .
ترجمه:اگر حدیث صحیح برخلاف مذهب امام ابوحنیفه باشد مقلد(پیروی مذهب) به حدیث عمل نماید مشکل ندارد واین در ذات خود مذهب امام صاحب است که گفته است هنگامیکه حدیث بصحت خود رسید آن مذهب من است .راجــــع:(فتاوای ردالمحتـــارج 1 صـ 67ـ 68 کتاب معتبر فقه حنیفی)
ومن که به عدم جواز طلاق بزور فتوآء داده  گنهگار نشده ام زیراکه حدیث ضعیف ومنکر را گذاشته ازروایات وآثار صحیحه سخن کرده وطلاق بزور راباطل میدانم وبه این فتوآء استوارم.          ومن الله التوفیق.
والله اعلم بالصواب.
 
أبوالفیض بشری غوری.
23حمل 1392 
فتوای نه صد و شست وهفتم(967)