آرشیف

2015-1-7

مفتی ابوالفیض بشری غوری

آیا طلاق بـــــــزور واقــــع میشود؟؟؟

سؤال:

پسرم نامزاد داربوده است,روزدرمسیرراه چند نفرمسلح راهش راگرفته,چشمانش رابسته درکوه وبیابان برده اندوازاوخواسته اند که زنش راطلاق دهد اوکه طلاق نمیداده اورابجبرواکراه گرفته بسیارلت وکوب کرده وتفنگ رادربنا گوش آن گذاشته سوگندیادکرده اندیاطلاق میدهی ویا اینکه تورابه قتل می رسانیم اوناگزیرکلمات طلاق بزبان آورده است ، اکنون علماء میگویندطلاق صحت گرفته است،از این گونه موضوعات زیاد شده است که زنان مردمان کمزور بزوروتهدیدولت وکوب گرفته شده است.
چونکه شنیده اند طلاق بزور صحیح می شود این برای شان دست آویزاست هرگاه که خسران ازداماد خوش نباشند دونفربی خدارابدنبال او انداخته درکدام بیابانی اوراگرفته بزورطلاق می گیرند اگر طلاق ندهداورامی کشند دراین مورد امیدکه جواب باصواب عنایت گردد.
جواب:ـ 
چیزی که درپرسش آمده است اگرپیش آمدهمین باشد که یادآورشده اید طلاق واقع نشده است در این دوران زورحاکم وبنابراین ضرورت طلاق به زورواقع نمی گردد.
1ـ یریدالله بکم الیّسرولایریدبکم العسر.بقره آیه 185
خداوندبه شما آسانی میخواهدوارادۀ سختی راندارد خداوندنمی خواهد دین رابه شما دشوارنمایدتا به مشکل گیرآیید.
قال علیه الصلاة والسلام خیردینکم الیسر.بهترین دین شما آسانی است. مبسوط سرخسی کتاب الاستحسان 
2ـ الامن اُکِره وقلبه مطمئِن بالایمان ـ نحل ـ 106ـ
کسی که برایش زور کرده می شود ناگزیر کلمه کفریه ویاعمل کفری را انجام میدهد ودل او به ایمان پایداراست کافر نمی شود.
3ـ وفی السنن الکبرای ج 11ـ ص262ـ ن
فلماوضع الله عنه سقطت احکام الاکراه عن القول کله لان الاعظم اذاسقط عن الناس سقط ماهواصغر منه.
4ـ وفی البخاری ج 2ص 793 کتاب الطلاق,تعلیقاً: قال ابن عباس (رض)طلاق المستکره لیس بجانر.
5ـ وفی فتح الباری ج 2 ص 109 
علله الحافظ قال:اذلااختیارللمستکره.
6ـ کذافی ارشادالساری ج 9ص 254 وشرح ابن بطال ج 7ص 337 .
7ـ وفی سنن ابن ماجه ص 293 باب طلاق المکره :عن ابی ذرالغفاری (رض)قال قال رسول الله ان الله تجاوزعن امتی الخطاء والنسیان ومااستکرهواعلیه .
وعن ابی هریره (رض)قال قال علیه الصلاةوالسلام ان الله تجاوز لامتی عما توسوس به صدورهامالم تعمل به اوتتکلم به وما استکرهواعلیه .
وعن ابن عباس (رض)عن النبی(صلی الله علیه وسلم )قال ان الله وضع عن امتی الخطآءوالنسیان ومااستکرهواعلیه .
8ـ وفی البخاری ج 2 ص 793 قال :اذاقال لأمرئته وهومکره هذه أختی فلاشئ علیه قال النبی صلی الله علیه وسلمقال ابراهیم لسارة أختی.
9ـ وفی العینی تحت هذاالقول ج 20 ص 354 لایکون طلاقاً ولاظهاراً.
10ـ وفی سنن الکبری ج 11 ص262ـ 266 
عن موسی بن وردان قال سمعت عقبة بن عامر(رض)یقول قال رسول الله صلی الله علیه وسلم وضع الله عن امتی الخطآءوالنسیان وما استکر هواعلیه.
عن الحسن ان علیاً رضی الله عنهما قال لاطلاق لمکره عن ابن عباس رضی الله عنهما قال لیس لمکره طلاق .
ان رجلاًتدلّی یشتار عسلاً فی زمن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فجآئته أمرئته وقفت علی الحبل فحلفت لتقطئنه او لتطلقنی ثلاثاً فذکرهاالله والاسلام فأبت الاذالک فطلقها ثلاثا فلماظهر أتی عمر فذکر له ماکان منها ومنه ألیها . فقال إرجع إلی أهلک فلیس هذابطلاق.
عن الشریح قال :الحبس کرهٌ والضرب کرهٌ والقید کرهٌ والوعیدکرهٌ. انتهی مافی الکبری (البیهقی)
کذا فی بلوغ المرام ـ حکم طلاق الاکراه ـ ج 5 ص 44 
11ـ وفی المصنف لعبد الرزاق رحمة الله علیعبدالرحمن فانکحنی ه ج 6 ص 406ـ 608 
باب ما جآءفی طلاق المکره :عن عبیدالله بن عمر،ان ثابتاً(هوثابت الاحنف)اخبره ان عبدالرحمن بن زید توفی وترک امهات اولاده قال فخطت احداهن الی اسیدبن عبدالرحمن فانکحنی فلمابلغ ذالک عبدالله بن عبدالرحمن بعث اِلیّ فاحتملت الیه فاذاحدیدٌوسیاطٌ فقال طلقهاوالا اضر بتک بهذه السیاطِ واو ثقتک بهذالحدیدِقال فلمارأیت ذالک طلقتها ثلاثا فسألت کل فقیه بالمدینه … فقالوا لیس بشئ … فاجتمعت أناو
إبن عمر(رض) عندالزبیر(رض) بمکة فقصّصتُ علیهمافردّاهاعَلَیّ.
12ـ کذافی السنن الکبری ج11ص265.
13ـ وفی حجة الله البالغة.ج2ص251. مبحث طلاق المکره:قال صلی الله علیه وسلم لاطلاق ولااعتاق فی اغلاق . 
معناه فی اکراه ـ اعلم ان السبب فی هدر طلاق المکره شیئان احدهما انه لم یرض فیه ولم یجد منهابداًفصار بمنزلة النآئم وثانیها انه لواعتبرطلاقه طلاقا لکان ذالک فتحاً لباب الإکراه فعسی أن یختطف الجبّار الضّعیف من حیث لایعلم الناس ویخفیه بالسّیف ویکرهه علی الطلاق اذارغب فی أمرأته فلوخیّبنا رجآئه وقلّبنا علیه مراده کان ذالک سببالترک تظالم الناس فیما بینهم بالاکراه ونظیره ماذکرنافی قوله علیه السلام القاتل لایرث.
وفی الفقه الاسلامی ج7ص367ـ368 ـ طلاق المکره لانه غیر قاصد للطلاق وانماقصددفع الاذی عن نفسه لقوله علیه السلام ان الله تجاوز عن امتی الخطا والنسیان ومااستکرهوا علیه .
ویشترط بالاتفاق القصد فی الطلاق وانما قصد دفع الاذی .
توضیح مسئله:ـ 
اول:ـ درآیه 185 سورۀبقره آمده است خداوند آسایش شمارا می خواهد ،وخواهان زحمت شمانمی باشدکه شمارا به دین شما بدشواری اندازد.
دوم:ـ درالإشباه والنّظائرقاعده چهارم آن چنین می خوانیم :ألمشقة تجلب التیسیرـ دشواری آسانی رامی خواهد ومدار این قاعدۀ فقهی آیه 185 سورۀ بقره است که خداوند به شما ارادۀ آسانی دارد نه سختی.در آنجا (الاشباه )آمده است اسباب تخفیف درعبادات هفت است ازآنجمله یکی اکراه (زور)است. راجع الاشباه والنظائر 
سوم:ـ در آیه 106 سورۀ نحل خداوند مهربانی کرده اند .کسیکه بزورو فشار واداربه اظهار کلمۀ کفر میگردد ویاعمل کفری رامی نماید ودل آن به ایمان استواراست کافرنمی گردد.
چهارم:ـ دردامن همین آیه بیهقی گفته است هرگاه خداوند بزورکفر گفتن وکفر کردن راازانسان ساقط گردانیده است که کلانترین چیزاست پس پائین تر از آن راهم ساقط می نماید که طلاق بزور باشد.یعنی واقع نمی شود . راجع (السنن الکبری)
پنجم:ـ امام بخاری رحمة الله علیه ازفرزند عباس تعلیقاروایت کرده است که طلاق بزوردرست نمی باشد.راجع (بخاری) 
ششم:ـ علامه ابن حجرعسقلانی روی همین اثر گفت :انگیزه اینست که زور به توان شخص نمی باشدروی این طلاق واقع نمی گردد.راجع (فتح الباری)
هفتم:ـ درارشادالساری وشرح ابن بطال روی همین اثر گفته اند چون که فشار ازتوان شخص بیرون است واختیار نمی باشد لهذاطلاق واقع نمی گردد ـ راجع (ارشادالساری وشرح ابن بطال علی البخاری)
هشتم:ـ ابوذرغفاری،ابوهریره،ابن عباس وعقبه بن عامرازپیامبرصلی الله علیه وسلم روایت کرده اند رضی الله عنهم :ـ خداوندازامتی من به این چیزهادرگذشته است:کسیکه خطا می رود،کسیکه فراموش می کند وکسیکه به او زور میشود.راجع (ابن ماجه وسنن الکبری)
نهم:ـ امام بخاری گفت کسیکه جبراًبه زنش میگوید این خواهر من است براوچیزی نمیشود ،یعنی طلاق نمی آید.زیراپیامبر صلی الله علیه وسلم گفت ابراهیم علیه السلام به ساره (زنش)گفت این خواهر من است. راجع (بخاری)
علامه بدرالدین عینی دربارۀهمین روایت گفت یعنی نه طلاق می شود نه چیزی دیگری.راجع (عمدةالقاری)
دهم:ـ حضرت امام حسن رضی الله عنهازحضرت علی کرم الله وجه روایت کرده است که طلاق بزورواقع نمیشود.راجع (سنن الکبری) 
یازدهم:ـ در روزگارجانشین دوم حضرت عمر رضی الله عنه مردازکوه ها عسل می آورد روزخود رابه تناب آویزان کرد وازکمرعسل برمیچیدزنش باکارددرسرتناب استاده شد گفت یاطلاقم میدهی ویاتناب راقطع میکنم . ناگزیر طلاقش داد .ودرنزد عمر رضی الله عنه آن پیش آمد رابیان داشت گفت طلاق نشده.راجع (بیهقی وبلوغ المرام)
واین روایت در کتاب های بالاسنجیده روایت شده ،ودرمبسوط امام سرخسی بگونه دیگر آمده است ـ خداداناتراست.
دوازدهم:ـ ازقاضی شریح نقل است ،حبس ،زدن و دربندکردن هر یک اکراه است.راجع (بیهقی) 
سیزدهم:ـ مردگفت شخص زورمند مراخواست درنزدش رفتم زنجیر ودرّه های پیشش نهاده بود مراسرزنش نمو وگفت یاطلاق می دهی ویاتورابه این زنجیر می بندم وبه این درّه هامیزنم ناگزیر از زنم که آزاد شدۀ پدرش بود تیر شده طلاق دادمش وازهر عالم مدینه منوره پرسیدم گفتند طلاق نشده است تا اینکه روزی من وعبدالله فرزندعمر(رض)درمکه نزد بن زبیر (رض)آمدیم. این مطلب را از هردوی شان پرسیدم گفتند طلاق نشده است.راجع (مصنف عبدالرزاق)
چهاردهم:ـ استاذ الاساتیذ وشیخ المشائخ شاه الله صاحب محدث دهلوی،ازعلمآی احناف رحمهم الله تعالی راقول براینست که طلاق بزورواقع نمی گردد گفته است اگرطلاق بزور اعتبار داده شود راه ظلم ظالم برمظلوم گشاده می گردد هر گاه ظالم که به زن مظلوم چشم دوزد،اوراپنهانی می رباید وبه ابزار جنگی می هراساند وطلاق زنش رامی گیرد. ماطلاق بزورراباطل می دانیم وبه این دندان ظلم ستمگار می شکند مانند آن حدیث است که هر کس پدرش را میکشد ازمیراث آن محروم است واگرقاتل راشریعت میراث میداد پسران ناخلف پدرانش رامیکشتند وبه دارایی شان تکیه می زدند.راجع (حجة الله البالغة)
دراین مسئله بارعایت شروط آن فتوابمذهب جمهورمیدهیم:
1ـ منظورمفتی ویاعامل درمسئله تلفیق نباشد یعنی عمل به آسانی هرمذهب بگونه ایکه مفتی ازهرمذهب گل چین کند آسان هایش رابگیردـ مسایل راترتیب وسامان دهد وبه آسانی های هر مذهب فتواداده وعمل نماید این کار (تلفیق)است.بالاجماع باطل است.
2ـ تتبع شخص عامی درمرخّصات مذاهب نباشدـ یعنی اگرشخص عامی درتلاش این شود احکام مرخصۀ را ازعلمآءگرفته به آنهاعمل نماید این هم باطل است.
3ـ فتوابمذهب غیرغرض ،اشتهای نفس واتباع هوا نباشد بلکه ضرورت باشد.
4ـ فتوابه مذهب غیر ویاعمل به آن هنگام درست است که مفتی و یامجتهد قبلاً درآن موضوع به مذهب امام خود عمل نکرده باشد.
بارعایت این چهارشرط بویژه اخیر،گاه درموضوع طلاق بزور بمذهب امام خویش (حنفی)عمل نکرده ام و بنابه ضرورت درنخست کاربه مذهب جمهورفتوا داده ام .
ودربسیارمواردنظر به قوت دلایل مذهب احناف ترجیح دارد،ودرموارداست که مذهب مالکی وگاهی مذهب حنبلی وگاهی مذهب شافعی ترجیح دارند.حق تنها به مذهب حنیفی نیست بلکه دربین مذاهب چرخیده وهمه حق است ،ولیکن دراین مسئله مذهب جمهور نظر به قوت دلایل ازمذهب احناف تواناتر است. 
پایان سخن:
نظربه اشارات آیات،ونطق صریح روایات واقوال وآثار صحابۀ کرام وتابعین وائمۀ حدیث ومجتهدین رضوان الله تعالی علیهم اجمعین طلاق بزور درست نمی گردد. واگر درست گردد باب ظلم زورمند برمظلوم باز گشته وهرزورمندیکه به زن تهی دست چشم دوخته باشد برآن تاخته وبا معاملۀ جانکاه زنش رابزورطلاق میگیرد،اکنون زور حاکم وتغییربه اهل زمان آمده است بنا به ضرورت وسدّباب ستمگاری ورجحان دلایل جمهور فقهآء کرام حکم براینست که طلاق مُکرَه (زور) واقع نمی شود،وبرابطال وعدم جوازش فتوا میدهیم.
والله أعلم بالصّواب. 
مفتی أبوالفیض بشری غوری
فتواءنه صدوشصت وسوم.
1/8/1391ش