آرشیف

2015-1-24

احمد نويد احمدي

طبابت نـــوين بــــــــا دستان الحاج دكتور ميراجان تايمن احمدي

 
 
 الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
 
 
 
 طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
طبابت نوين و پيشرفته در عصر امروز يكي از مسايل مهم و جز لاينفك زندگي بشريت بشمار ميرود و بدون اين امر زندگي بشر با چالشهاي فراوان رو برو خواهد شد.
امروز كه جهان توسط تكنالوژي عصري رو به پيشرفت است طبابت نيز پيشرفت شگفت انگيز دارد .
ولي متاسفانه كشور ما با سپري كردن سه دهه جنگ نه تنها در عرصه هاي مختلف زندگي صدمه ديدوشيرازه ترقي و پيشرفت از هم پاشيد ،درعرصه طبابت نيز خسارات بزرگ را متحمل شد بهترين كدرهاي طبي از وطن فرار كردند‍، سيستم هاي تحصيلي به ركود مواجه شده و زمينه هاي پيشرفت و دسترسي به طبابت عصري كاملا از بين رفت .
خوشبختانه در سالهاي اخير وضع پوهنتون ها وموسسات تحصيلي يك اندازه بهتر شده كدر هاي طبي تربيه و اميدواري به آينده بهتر براي مردم افغانستان بوجود آمده است . با وجوديكه اوضاع سياسي اجتماعي ،وضع راه هاي مواصلاتي وضع امنيتي و نبود ساير تسهيلات ضروري زندگي كه موانع جدي در راه اين پيشرفت تلقي ميگردند، با وجود همه مشكلات اگر شخص مومن ، دلسوز،مهربان و خادم ملت رنجديده وطن باشد ميتواند خدمات بزرگ و ارزنده را براي مردم خود عرضه كند.كه يكي ازين اشخاص الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي )است .
موصوف يك جراح مبتكر ،متفكر وچيره دست بوده كه در بخش جراحي عمومي تخصص داشته علاوتا عضو جراحان بخش انكلوژي شفاخانه اپولو هند ميباشد . اين بخش شامل تداوي جراحي امراض سرطاني ميگردد. ضمن اين موصوف از آموزش بخش هاي مختلف طبابت عصري خود را مستفيد ساخته و آنهارا موفقانه در شفاخانه خود به انجام رسانيده  كه( جراحي عمومي ،جراحي صدري ،جراحي گوش و گلو ،جراحي يورولوژي،جراحي نسائي ولادي ،جراحي چشم و جراحي پلاستيكوجراحي اورتوپيدي ) مي باشد.
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي) 
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
الحاج دكتور تايمن احمدي از مدت سه سال به اينطرف به كمك مردم غور شتافته و در ولسوالي تيوره با ايجاد يك مركز نسبتا مجهز جراحي مشغول خدمت به مردم دور افتاده و رنجديده آن ديار است . موصوف درين مورد ميگويد«ميخواهم دست آورد هاي طبابت عصر نوين را نثار مردم اين ديار نمايم » چند قبل سفري داشتم به ولسوالي تيوره ولايت غور ضمن آن از شفاخانه الحاج دكتور تايمن احمدي ديدن نمودم . در آن جابا يك جوان بشاش وشاد مواجه شدم . وي نام خود را حكمت الله گفت . وقت از وي جوياي احوال شدم و او داستان زندگي خود را برايم گفت متعجب و حيرت زده شدم و با خود انديشيدم كه در چنين مكان دور افتاده و محروم از همه امكانات در اعماق كوه ها و دره ها چطور امكان پذير است كه شخص با داشتن اين توان مندي و مهارت حاضر شود درين جا كار نمايد و همچو عمليات هاي بزرگ را موفقانه انجام دهد . باورم نميشد وقت تمام بخش هاي شفاخانه وي را ديدم ا از امكانات موجود اين مركز ديدن كردم و با شخص داكتر صاحب تايمن احمدي صحبت نمودم همان گفته بيادم آمد كه:
 
در بيشه گمان مبر كه خاليست                  شايد كه پلنگي خفته باشد
 
ميخواهم شمه از صحبت هاي حكمت الله را براي شما باز گو نمانم .
نام قبلي من شيرين بود. من يك دختر بودم مقيد در خانه منزل مانند هر زن ديگر كه در محل ما زندگي داشتند مجبور به اجراي امورات منزل مانند آشپزي ،لباس شوئي ،دوخت لباس ،بعضا گلدوزي ها بافت گلم ، قالين و غيره بودم .از مردان نامحرم روي پوشي داشته و صحبت با مردان مذكور نا ممكن بود . لباس هاي زنانه محلي به تن داشتم و گاهي هم فكر نكرده بودم كه روزي ازين حالت خارج شده ،نفس آزاد در پهناي گيتي بكشم و چون كبوتر آزاد بهرطرف كه بخواهم پرواز نمايم .از سواد و دانش چيزي نمي دانم . و زمينه آموزش براي من مساعد نبود در يك دنياي كاملا تاريك و وحشتناك زندگي ميكردم . با وجود آن همه محروميت هاي كه در زندگي داشتم آنقدر هم درآن زمان از زندگي خود ناراض نبودم چون از زندگي فقط همان چيزها را مي دانستم و فكر من اين بود كه زندگي همين است .
 
  طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
روزي گروه از مردان و زنان قريه ما موتر فلانكوچ كرايه كرده و ميخواستند بخاطر تداوي مريضي هاي شان نزد حاجي داكتر ميراجان به ولسوالي تيوره بروند . داكتر موصوف در مناطق ما خيلي ها مشهور است مريض هاي زياد در آن جا رفته بعد از عمليات و يا تداوي دوائي شفاياب شده اند .داستان هاي عمليات هاي عجيب و بزرگ آن در مجالس مختلف و حتي در خانه ها بين اعضاي فاميل ها گفته مي شود . من هم خواستم از پدرم بخواهم تا من را نيز بخاطر تكاليف معده و كمردردي كه داشتم نزد آن داكتر ببرد . پدرم موافقه كرد و با گروه از مردان و زنان قريه همسفر شده عازم تيوره گرديديم .وقت به شفاخانه داكتر موصوف رسيديم به صف معاينه شوندگان نشستيم تا نوبت معاينه به من رسيد . داكتر مرا معاينه كرد و بعد از معاينه مكرر از پدرم خواست تا از اتاق  خارج گردد بعد بعضي حرف ها را به ارتباط عادت ماهوار و مسايل خاص ديگر از من پرسيده و مرا بخاطر گرفتن سونوگرافي و اجراي بعضي معاينات به بخش هاي ديگر رهنمائي كرد. معاينات من تكميل شد . دوباره نزد داكتر آمدم . وقت نتايج معاينات مرا ديد پدرم را دوباره از اتاق خارج كرده و براي من گفت :شيرين تو توسط عمليات جراحي به مرد تبديل ميشوي حالا هم تو يك دختر نه بلكه يك پسر هستي ،صرف با يك عمل جراحي اگر خدا بخواهد انشاالله به يك پسر تبديل ميگردي . تا اين زمان من فكر نكرده بودم كه من مشكل جنسي دارم فكر ميكردم مانند همه زن هاي ديگر هستم و گاهي هم فكر نكرده بودم از ايشان فرق دارم . حتي بيشتر از همه اي دختران قريه زيورات ميپوشيدم و لباس هان مفشن تري براي خود ميساختم .
با شنيدن اين حرف داكتر تكان خوردم و چنان احساس شرمندگي مرا فشرد كه روي من داغ شده و عرق سروپاي وجودم را تر كرد . گفتم داكتر صاحب معده من درد ميكند و هم از درد كمر رنج مي برم . داكتر گفت درست است اما مشكل اساسي تو چيزي است كه برايت گفتم . برو با پدرت موضوع را مطرح كن باز شما را مي بينم وارخطا از اتاق داكتر بيرون شدم پدرم گفت شيرين نسخه گرفتي ؟ گفتم نخير چيزي ميخواهم بشما بگويم . جرئت نميكردم  همچو حرفي را به پدرم بگويم .  پدرم ناراحت شده گفت شيرين راست را بگو داكتر چه گفت؟جواب ندادم پدرم با عصبانيت به سوي اتاق داكتر رفت و بعد ازمدت طولاني دوباره برگشت  . وقت پيشم نشست لبخند زد وبه خوشحالي گفت :داكتر ميگويد كه تو دختر نه بلكه پسر هستي ، صرف يك عمليات جراحي ضرورت داري
من هم سرخود را به رسم تائيد تكان داده گفتم بلي .
پدرم در حاليكه اشك در چشمانش حلقه زده بود با خود ميگفت خدايا شكر كه به من يك پسر پانزده ساله دادي: بعدا پدرم مرا در موافقه با اين عمليات تشويق كرده دلداري داد كه عمليات خطر نداشته و مشكل در قبال ندارد.
بعد از صحبت دوباره اي پدرم با داكتر به عمليات موافقه صورت گرفته زمان عمليات تعين گرديد . بعد از اينكه زمان تعين شده فرا رسيد نرس مرا در اتاق لباس پوشي كه نزديك عملياتخانه قرار داشت رهنمائي كرده لباس هاي مخصوص شفاخانه را برايم داد تا لباس هاي خود را تبديل كنم .
 
 طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي) 
طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
در اتاق كسي نبود . لباسهايم  را تبديل كردم اما جرئت نكردم كلاه و روي سري را كه به سرم داشتم بردارم زيرا در طول عمر سرم را برهنه نكرده بودم و ميدانستم كه برهنه كردن سر يك زن شرم آور ترين حركت است كه از طرف زن ها قطعا قابل قبول وپذيرفتني نيست باز فكر ميكردم كه من حالا مرد هستم ……نه جرئت نكردم با همان لباس شفاخانه و كلاه و روي سري خود از اتاق بيرون شدم .وقت نرس مرا ديد گفت شيرين كلاه خود را بردار!  او كلاه مخصوص را به سرم گذاشته و كلاه خودم را از سرم برداشت و مرا بالاي ميز عمليات برد . عمليات سپري شد چند روز بعد سلمان به اتاقم آمده موهايم را كوتاه كرد .
 
 طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
و پدرم برايم لباس هاي مردانه ساخت و بعد از مدت بيست روز از شفاخانه مرخص شدم . نام مرا حاجي داكتر صاحب حكمت الله گذاشت. حالا هيچ كس مرا شيرين  صدا نمي زند ،بلكه همه مرا حكمت الله صدا مي زنند .
 
 طبابت نوين با دستان الحاج دكتور ميراجان (تايمن احمدي)
 
 وقت به قريه ام برگشتم به صحنه عجيت روبرو شدم . ديگر در بين زنان قرار نداشته ومجبور به پوشيدن رويم نبودم بلكه در مجلس با مردان نشسته بودم همه به ديدنم ميامدند و با من رو بوسي و بغل كشي ميكردند تنها وقت زنان ودختران كه بيست روز قبل من هم از جمله ايشان بودم مرا تنها ميديدند واز زير چادر هاي شان صدا ميزدند شيرين شيرين ومرا سخت آزار ميدادند .با همه اين تحولات كه در زندگي  ام رخ داده احساس عجيبت دارم گاهي فكر ميكنم خواب مي بينم واز جايم بلند مي شوم وبعد از گذاشتن چند قدم متيقن مي شوم كه خواب نمي بينم اين يك واقعيت زندگي من است كه خداوند همان داكتر را فرشته نجات من ساخته ومرا از اين حالت مرگبار نجات داد بعد از اينكه به خانه رفتم چهار ماه را سپري نمودم وهمه دختران قريه كه دوست هاي آن دوران من كه شيرين بودم بودند پنهاني با من خواهش ازدواج ميكردند و يا اطفال خورد را نزدم روان ميكردند ولي پدرم موافقه نميكرد و برايم ميگفت :بچيم يكمرتبه همرايت نزد داكتر ميرويم ودر ين باره بااو مشوره مي ميكنيم اگر كدام مشكل براي تو ايجاد نميشد در آنصورت ترا داماد مي كنم . حالا هردوي ما نزد داكتر صاحب آمده ايم .داكتر صاحب از من خواهش كرد كه در مدرسه كه يزديك شفاخانه شان واقع است درس بخوانم اما من وپدرم معذرت خواسته گفتيم كه در محل خانه ما هم مدرسه وجود دارد و به مجرد رسيدن مجدد درس خواندن را شروع ميكنم. پدرم در مورد كه ما بخاطرش آمده بوديم طور خصوصي از داكتر پرسان نمود و وي گفت مشكل وجود ندارد حالا ميتوانيد حكمت الله را دامان كنيد .فعلا من و پدرم بسيار خوشحال هستيم ومع الخيربه طرف خانه ميرويم .
اين شمه از صحبت هاي حكمت الله در مورد زندگي اش بود اميدوارم براي خوانندگان گرامي جالب بوده باشد.
       
                                                                                                                                                                                     ومن الله التوفيق
 
با احترام  احمد نويد( احمدي )