آرشیف

2014-12-30

سيدرشيد فرداني

صـــلـــــــــح

می شود کشور مصفا گر کنیم رو سوی صلح
نه کنون که مانده ایم دور از بهار و بوی صلح
ای دریغا سوخته ایم این کشور خودرا به جنگ
نه صلاح و سازشی داریم که یابیم کوی صلح
همقطاران را چوبینی رفته اند تا مشتری
خود چودانستند تمام عادات و هم ازخوی صلح
صبح امید و بهار حریت مارا سزاست
گر ببینیم از خلوص هریک به رنگ وروی صلح
صلح باشد همجو دریا ای دریغ ما تشنه لب
خیز که باهم سرکشیم جامی زآب جوی صلح
کرده ایم نابود همه هستی خود از کین جنگ
هین بیا با هم بمانیم در برو پهلوی صلح
گر بخواهی استقامت دست صلح از دست مده
چون توانی نیست کس تاخم کند زانوی صلح
بس کن اکنون خیز بپا تا بر کنیم بنیاد جنگ
هم بسازیم کشورو گوییم زهی بازوی صلح
لشکر صلح فاتح و پیروز بادا در جهان
تا کشیم راحت نفس از برکت نیروی صلح
خیز بیا "فردانیا " با هم شویم همراز صلح
تا بیابیم بوی لذت از طعم دلجوی صلح