آرشیف

2015-1-29

طاهره عمر

سعادت سرمدی در «کیمیای سعــــادت»

 
امروز داد سخن از بزرگمردی میزنیم که در جهان اسلام از زمره ای بزرگترین ، متفکرین و نام آوران برخوردار از اندیشه انسانی است ، متفکر وارسته ای که در میان مردم روزگار به بالا ترین پایگاه اندیشه راه یافته است . پس اگر هم اکنون پس از گذشت اضافه تر از نه قرن و خرده ای اگر همچنان نامش بر تارک پایگاه های متکامل اندیشه و تفکر می درخشد ، این بعید نیست چه با تألیف کتابی چون کیمیای سعادت واقعأ می توان گفت که دریچه های سعادت دنیوی و اخروی را فرا راه انسان سر گشته ای زمان گشوده است .
چه بصیرت ژرف می خواهد تا در بحر و اقیانوس پر تلاطم اندیشه های ناب این صوفی وارسته و دست از دنیا شسته ؛ غواصی کند وازاین بحر بی پایان گهر های ناب و نایاب صید نماید .
وچه خوب است قبل از اینکه وارد اصل موضوع گردیم ، نظری هر چند کوتاهو اجمالی بر زندگینامه ای این فیلسوف و دانشمند جهان اسلام داشته باشیم.
حجت الاسلام ابوحامد ، امام محمد غزالی طوسی ، بزرگمردی که در سال 450 هجری قمری در روستایی طابران طوس از مادر بزاد،کودکی و جوانیش صرف دانش اندوزی و جهانگردی شد تا آنکه در مرز چهل سالگی در انواع رشته های علوم اسلامی سرآمد دانشوران روزگار خود گشت و نامش در سراسر جهان اسلام آن روزگار زبانزد همگان گردید . غزالی با نوشته های عمیق و پر مغز خود ،به قالب انواع علوم اسلامی جان تازه ای دمید و در زمینه تصوف و عرفان ، فلسفه و کلام ، روانشناسی واخلاق نو آوریها کرد .
وی از 39 سالگی به بعد برای تصفیه ای روح و نگارش ارزنده ترین آثار خود ، مردم گریز شد و تا پایان عمر در گمنامی و گوشه نشینی به سر برد ، سرانجام در سال 505 هجری ، پس از 55 سالگی زندگی پر ثمر ، چراغ زندگیش در زاد گاهش فرو مرد ، اما مشعل پر فروغ اندیشه اش در کنار آثار فراوان وارزنده ای که از خود بر جای گذاشته همچنان فروزان بر جای ماند ه و این فروزندگی تا کیش مسلمانی بر جای باشد و زبان های تازی و پارسی پایدار، صاحبدلان را در مسایل دینی ، اخلاقی ، اجتماعی و ادبی ، روشنگر بسیاری از حقایق خواهد بود و چه خوب است لحظه ایکه به جاودانگی می پیوندد و به لقأمحبوب دیدگان مشتاقش منور می گردد و به نقل و قول از برادرش احمد غزالی بپردازیم :
« روز دوشنبه به هنگام صبح ، برادرم وضو ساخت و نماز گزارد و گفت :" کفن مرا بیاورید" آوردند ، گرفت و بوسید و بر دیده نهاد و گفت : " سمعأ و طاعتأ للدخول علی الملک . " آنگاه پای خویش را در جهت قبله دراز کرد، پیش از برآمدن خورشید راهی بهشت گردید . و اینک کتاب کیمیای سعادت که الحق والانصاف می توان آنرا جزء ارزنده ترین کتبی دانیست که توسط متفکری دانشمند به رشته ای تحریر در آمده آنهم در زمان عزلت و گوشه نشینی و پس از طی مراحل ریاضت ها و مجاهدت های که به خاطر تزکیه وتطهیر نفس خویش انجام داده و بنابه گفته ای خودش جهل سال در دریای علوم غواصی کرده که این کتاب را می توان جزء زراندوزی های دانش علمی و نقلی و فلسفی وسپس ریاضت ها و مجاهدت هایش دانست و خوبست که نظریاتش را در پاره ای از موارد در اینجا یاد آورشویم :
آنگاه که از وی می پرسند ؛ تو مذهب ابوحنیفه داری یا شافعی ؟ پاسخ میدهد ؛ " من در عقلیات مذهب برهان دارم و در شرعیات مذهب قرآن ، نه ابو حنیفه را برمن خطی است و نه شافعی را بر من براتی ". و درمورد استقلال فکری اش چنین بیان می کند :
آنچه از پیامبر (ص) به ما رسیده آنرا به سر و دیده قبول کردیم ، آنچه از صحابه رسید ، بعضی گرفتیم و بعضی گذاشتیم ، آنچه از تابعین رسید ، ایشان مردانندو ما مردانیم. و اما در مورد خداوند (ج) من به تجربه روحی می پردازم ، من معرفت را می چشم ،من میخواهم ، پس هستم و خدای که در حال وجد و اقبال و اتصال بر من آشکار می شود موجود است .
در مورد جبر یا اختیار ؛ پنداری که بدست آدمی چیزی است و این خطاست که آدمی در نقش اختیار خویش مجبور و مضطر است ..که کار وی در بند قدرت است و قدرت مسخر ارادت است تا آن کند که خواهد … پس چون قدرت ، مسخر ارادت است و کلید ارادت بدست وی است و لکن خود در نفس اخیتار خویش مضطر است ، اگر خواهد و اگر نخواهد ، پس به دست وی چیزی نیست.
در مورد تأثیر مثبت ؛ غزالی نیز مانند ژان ژاک روسو فطرت انسانی را در اصل پاک می یابد و عاری از هر گونه آلایش ، می گوید با وجود اختلاف های که در افراد هست ، روح از روی فطرت برای شناخت حقیقت اشیا آمادگی دارد ، نه آیا روح امریست ربانی ؟ درین صورت شری که در وجود انسان هست از فطرت نیست از کسب است و از تأثیر تربیت . ازینروست که تربیت دراحوال مردم تأثیر قوی دارد و انکار نا پذیر ، همان طوریکه بدن وقتی به دنیا می آید کامل نیست ، تربیت و اخلاق است که آنرا به کمال می رساند .
بدینگونه در فطرت ، کودک قلبی دارد عاری از هر نقش و خالی و برکنار از هر رنگ و هر تعصب  . پدر و مادر اند که به تبیعت از خویش ممکن است وی را یهودی کنند ، مسیحی سازند یا مجوسی . از ینرو تربیت در سعادت و شقاوت انسان مسئولیت دارد و فطرت سلیم را ممکن است آلوده کند و یا درخشان ، به قلمرو فرشتگان بکشد و یا به قلمروشیطان. و اگر چه شرح کتاب کیمیای سعادت . به نقد و بررسی آن پرداختن خود کتابی دیگر می طلبد و لیکن بنابه ذوق خویش مطالبی در مورد "دل" یاروح ، پیوند آن به عالم ملکوت و حقیقت نبوت وولایت این جا از زاویه دید این متفکر وارسته ای صوفی مشرب می پردازم.
اما حقیقت دل که وی چه چیز است و صفت خاص وی چیست ؛ شریعت رخصت نداده است و برای آن بود که رسول خدا (ص) شرح نکرد چنانکه حق تعالی گفت : " یسألونک عن الروح من امر ربی " روح از جمله کار های الهی است و از عالم امر است.
" الاله الخلق والامر " و عالم خلق جداست ، هرچه مسافت و مقدار و کمیت را به وی راه بود، آنرا علم خلق گویند که خلق در اصل لغت به معنی تقدیر بود و دل آدمی را مقدار و کمیت نباشد و برای این است که قسمت پذیر نیست که اگر قسمت پذیر بودی روا بودی که در یک جانب وی جهل بودی به چیز دیگر جانب علم هم بدان چیز و دریک حال هم عالم بودی و هم جاهل و این محال بود و این روح با آنکه قسمت پذیر نیست و مقدار را وی راه نیست آفریده است و خلق آفریده را نیز گویند ، پس بدین معنا ، از جمله خلق است و بدان دیگرمعنی از عالم امر است نه از عالم خلق ، که عالم امر عبارت از چیز هاست که مساحت و مقداررا به وی راه نبود .
پس کسانیکه پنداشتند که روح قدیم است ، غلط کردند و کسانیکه گفتند عرض است ، هم غلط کردند که عرض را به خود قیام نبود و تبع بود و جان اصل آدمیست و هم قالب طبع وی است عرض چگونه باشد ؟ وکسانیکه گفتند گفتند جسم است هم غلط کردند که جسم قسمت پذیر بود و جان قسمت پذیر نیست . اما چیز دیگر هست که آنرا روح گویند و قسمت پذیر است ولکن آن روح ستوران را نیز باشد ، اما این روح که ما آنرا " دل " می گوئیم محل معرفت خدای عزوجل است و بهایم را این نباشد و شاید به نظر بنده ای حقیر مفهوم آیه مبارکه  ؛ " ولقد کرمنا بنی آدم " درین جا صدق کند…….. باقیدارد