X

آرشیف

روز داغ

( یک )
مردی زخویش پرسید :
[ آیا برای گفتنِ یک « نه !»
عُمری شبیه کهنه شدن ، باید
یا مهلتی به گونهء دیگر:
در دام های دانه فتادن
وبر شاخه های بادلانه نهادن ؟! ]
( دو )
بانوی خسته یی نالید :
[ . . . این گونه
بازورقی شکسته
زسرسام ودریای شب برآمدیم
در دشتِ روزِداغِ شقاوت رها شدیم . ]
( سه )
در چارسوی مصیبت پالید
ـ مردی که درد اوراشکسته بود ـ
رفتارِ دشنه را باخون
همواره پای بستهء سنت دید .
دوهزار وهفده
آلمان

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.