آرشیف

2017-5-28

علم عبدالقدیر

رمضان ماه قرآن

 
 
از آموزه های قرآن در ماه رمضان:
قرآن  کریم در آغاز  سوره بقره مردم  ویا مخاطبین خودرا  مشخص و آنهارا به سه گروه متفاوت تقسيم مى كند وبه این شیوه  ضرورت جامعه شناسی را بما درس میدهد چون بدون درک خصو صیات مزاجی ورفتاری انسانها  یا مخا طبین القاء مفاهم هدفمندانه به  ایشان مشکل  ویا هم کم اثر است. درین سورۀ قرآن شریف  انسانهارا اینگونه دسته بندی میکند.
1– (متقين ) (پرهيزكاران ) كه اسلام را در تمام ابعادش پذيرا گشته اند.
2- (كافران ) كه درست در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به كفرخود معترفند و از گفتار و رفتار خصمانه در برابر اسلام ابا ندارند.
3– (منافقان ) كه داراى دو چهره اند، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف ، مخالف اسلامند، البته چهره اصلى آنها همان چهره كفر است ولى تظاهرات اسلامى نيز دارند.
بدون شك زيان اين گروه براى اسلام بيش از گروه دوم است و به همين سبب خواهيم ديد كه قرآن با آنها برخورد شديدترى دارد.
البته اين موضوع مخصوص اسلام نيست ، تمام مكتبهاى جهان با اين سه گروه روبرو هستند، يا مؤ من به آن مكتب ، يا مخالف آشكار، و يا منافق محافظه كار که در اصیلاحات سیاسی بنام ستون پنجم ویا افراد نفوذی یاد میشوند.، خصویات انسانها با این شکل بستگی به زمان معينى ندارد، بلكه در همه ادوار جهان بوده  وهست.از آنجا ئیکه تعامل ونحوۀ برخورد  با غیر مسلما نها اصل مسئله است  در آخر ایة الکرسی که عظمت و توحيد و صفات جمال و جلال الهی  را بیان نموده میفرماید ( لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی)، یعنی در قبول دين هيچ اكراه واجباری در کار نيست (زيرا) راه درست از بيراهه آشكار شده است.
لااكراه فى الدين قد تبيّن الرشدُ مِن الغَىّ فَمَن يكفر بالطاغُوتِ وَ يُومِن بالله فقد استمسك بالعروة الوُثقى لاانفصامِ لها و اللهسميعٌ عليم (بقره(2) : 256)
تر جمه:در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفرورزد، و به خدا ايمان آوَرَد، به يقين، به دستاويزى استوار، كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.)
از آنجا كه دين و مذهب با روح و فكر مردم سر و كار دارد و اساس و شالوده اش بر ايمان و يقين استوار است خواه و ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمى تواند داشته باشد و جمله لا اكراه فى الدين در واقع اشارهاى به همين است  وبحث وکنکاش  پيرامون اين آيه شريفه راه گشاى ما در رفع بسيارى از ابهامات بوده و مى‏تواند به عنوان يك اصل را اساسی و درخشان در سر لوحه نظام مترقى اسلام، در هنگام گفتگو و تعامل با پيروان ديگر اديان معرفى گردد.
به همين منظور نخست بحث در مورد شرائط  و شأن نزول آن، به عنوان مصداق بارز و نمونه آشكار چگونگى رفتار و تعامل با ديگران، اشاره مى‏شود؛ سپس به پاسخ برخى پرسشها درباره چگونگى رفتار در مجموعه نظام اسلامى و چگونگى رفتار با پيروان ديگر اديان وفرهنگها، به طور مختصر مى‏پردازيم.
شرائط و شأن نزول آيه شريفه:
آيه شريفه فوق‏الذكر، در سوره بقره مى‏باشد. و نزول آيات سوره بقره ـبدون ترديد پس از هجرت به مدينه آغاز گرديده است. يعنى درزمانى كه نظام اسلامى در حال شكل‏گيرى و استحكام بوده است.
در مورد سبب نزول آيه شريفه، چندين داستان، نقل شده است؛ (ر.ك؛ تفسير الميزان، نمونه، مجمع‏البيان، ابن‏كثير، روح‏المعانى و… ذيل آيه شريفه)؛ از آن جمله:
ـ داستان مردى از مسلمانان انصار، به نام «حصين» مى‏باشد. كه دو فرزند او به آئين مسيحيت گرويده بودند و او مى‏خواست، آنان را با اجبار به سوى اسلام دعوت كنند. وقتى موضوع با پيامبر(ص) درميان گذاشته شد. آيه شريفه «لااكراه فى‏الدين نازل گرديد. اين آيه پاسـخ دندان شكنى است به آنها كه تصور مى كنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحميلى و اجبارى داشته و با زور و شمشير و قدرت نظامى پيش رفته است ..این ایه قرآن زمانی نازل شد که پدری میخواست فرزندانش را بزور مسلمان سازد ، اما خداوند ج فرمود لا اکراه فی الدین:جايى كه اسلام اجازه نمى دهد پدرى فرزند خويش را براى تغيير عقيده تحت فشار قرار دهد تكليف ديگران روشن است
با توجه به شأن نزول آيه و ظهور آيات ديگر در قرآن مجيد، آشكارترين مراد آيه شريفه آن است كه «پذيرش دين اسلام اجبارى نيست»؛ و اين اصل كلى براى همگان مى‏باشد. و پيروان اديان ديگر و كافران، را شامل مى‏شود و كسى حق ندارد به زور و اجبار، شريعت اسلام رابر آنان تحميل كند. چنان كه در آيه ديگر مى‏خوانيم: ((و قل الحَقَّ مِن ربكم فمَن شاء فليؤمن و من شاء فليَكْفُر (كهف(18):29) ـ بگو: حق از پروردگارتان [رسيده [است.پس هر كه بخواهد، بگرود و هر كه بخواهد انكار كند.
علاوه بر اينكه اجبار در پذيرش دين و ايمان به خداوند مخالف آزمايش و امتحان بندگان و مخالف مقتضى حكمت خداوند در دنيا مى‏باشد. كه آدمى را مختار و آزاد قرار داده است. به همين جهت خداوند متعال، پيامبر اسلام(ص) را از اجبار مردم براى ايمان بخداوند، بازداشته است، چنان كه در قرآن مجيد مى‏خوانيم:
و لو شاءَ ربُّكَ لأَمنَ مَن فِى الارضِ كلُّهُم جميعا اَفاَنتَ تُكْرِه الناسَ حتى يكونوا مؤمنينَ (يونس (10): 99 ـ ر.ك: الميزان، ج10، ص 120 ط عربى) ـ و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعا هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مى‏آوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مى‏كنى كه  مؤمن باشند؟!
علاوه بر اينكه، اعتقاد به دين و التزام به آن، از امور قلبى و باطنى است، كه اجبار و اكراه در آن ثمربخش نيست. بنابراين عبارت لااكراه فى الدين يا يك جمله خبرى و بيانگر حال حقيقى انسان و مقتضى تكوينى اوست؛ و يا بيانگر يك حکم تشريعى به منظور نهى از اجبار در پذيرش دين مى‏باشد. كه اين نهى تشريعى متكى بر آن حقيقت تكوينى و مقتضاى وجودى آدمى مى‏باشد(ر.ك: الميزان، ج 2، ص 347، ط عربى بيروت ـ ر.ك مجمع‏البيان، ج 1ـ2،ص 631)
بنابر آنچه گفته شد، انسان «بخودى خود»، در پذيرش دين و چگونگى راه و روش زندگى خود، مختار و آزاد است، اگر چه درباره چگونگى حضور او در اجتماع و تأثيرگذارى او بر ديگر افراد، قوانينى در نظام اسلامى وضع شده است. و خداوند متعال فرجام مؤمنان و كافران رابه او گوشزد نموده است. و آدمى را براى بهره‏مندى از اعتقادات صحيح و روش زندگى شايسته راهنمايى فرموده است. چنان كه در آيه شريفه مورد نظر و آيات قبل و بعد آن به خوبى اين حقيقت آشكار مى‏باشد.

عقیده  قابل تحمیل نیست اما احکام وقوا نین باید تحمیل شوند.
 از آنجا ئیکه  نظام‏هاى فكرى، براى خود نظامى اجتماعى نيز طراحى مى‏كنند. در نظام‏هاى اجتماعى، اكراه و اجبار ا ز ابزارهاى پيش‏بينى شده  بوده جبر قانون وجود دارد.چون بدون آن، جامعه قابل اداره و كنترل نيست.مثلا سیستم امنیتی وقضائی  وقوانین مربوط به آن در همه نظام‏ها، امرى مقبول و معقول هستند. بنابراين  محدوده عقيده را  بایست از محدوده عمل و حقوق جدا كرد.  یعنی در حيطه «عقيده» اجبارراهى ندارد؛ ولى در حيطه عمل، جبر و اكراه هم لازم است و هم قابل قبول‏است، چنان كه در تمامى جوامع قوانين و مقرراتى وضع مى‏شود و همگان ملزم به رعايت آن مى‏باشند.. البته تعيين حيطه و محدوده قوانين بايد با كارشناسى وآگاهى كامل بر دستورات دينى انجام شود و از سليقه‏هاى شخصى و برداشت‏هاى افراطى يا تفريطى از دين جلوگيرى كرد.
.