X

آرشیف

دقیقۀ 90

 
دوباره  حرفِ  رفاقت نزن، خداحافظ
نزن تو لطمۀ دیگر بزن ، خدا حافظ
میان  ما و  میانت  تمام  شد ، هر  چیز
نگوکه حرف خصوصیست ، عام شد هرچیز
گلوی هرچه که بُغض است ، پاره است امشب
وآسمانِ  خدا  ، بی ستاره  است امشب
قبول، که شهر به شیرینی شما شهادت داد
وکوهکن خوده اما،  به هجر عادت داد
دگرنوشتۀ حمّام بلخ  ، از خون نیست
به قرن 21 اما؛  زمانِ  مجنون نیست
کی گفته عاشقی و انتحاری یک قسم است؟
کی گفته روح من و تو درون یک جسم است؟
نمی شود که همیشه خمار  بود و خمار
نمی شود که همیشه به باخت ساخت قمار
زقصرِمصر و زلیخا ، عزیز!  ما را  تیر
زهفت شهر و همان کوچه نیز، ما را تیر
عمومِ مردم دنیا به فکر سود هرکس
به فکرخانه وتحصیل وکار خود هرکس
« گذشت آنکه تو سرخیل دلبران بودی»
و نقل مجلس هر روزِ  «چغچران»  بودی
تمام هستی من در همه جهان بودی
زلال و ساده و یکرنگ و مهربان بودی
***
دوباره حرف رفاقت نزن خدا حافظ
دگر بهانه میاور  به من ، خدا حافظ
نبود رابطه این، مُعضلِ فلسطین بود
پیاده ای که به فکر نبردِ فرزین بود
میان ما وتو حالا حجاب افتاده
و آبها دگر از آسیاب افتاده
غرور وقدرت دِکتاتوران کوچک رفت
«بهارسبزعرب» آمد و«مبارک» رفت
زمانه نام تو از یاد می بَرَد ، آخر
وطشتِ بام تو را باد می بَرَد آخر
دقیقۀ نوَدُم بود که گُل زدی  بر ما
سبُک گذشتی ازین رود وپُل زدی برما
خلاصه ختم شد این داستان و این سریال
بگو ، به  تو  بدهند صلح نوبل را امسال!!

ساقی
فیروزکوه –    16/ 7 / 90

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.