X

آرشیف

در کشتی آتش

 

من روستایی ام

زان روستا که عدۀ فرهاد های آن

بیشتر از تیشه هاش بود .

 

( ) ( )

 

من انتظارِ حادثۀ عشق و مرگ را

عمری کشیده ام

پس

دردِ کاملم

آشفتۀ تمام .

 

( ) ( )

 

بسیارسال رفت

مگر

تا هنوزهم

سوی نشیبِ منتظرِ بادِ سرکشِ بی فرجام

من اولین مسافر کشتی آتشم

و اولین کسی که به خود گفت :

والسلام !

.

برلین ،

جنوری دوهزاروبیست ودو

ترسایی

 

[ [

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.