X

آرشیف

در دُوری ابتذال

بانگ جدایی می آمد.

 

*

 

دران جایگاهِ گنجیدن

سخن اززجربود وبیکرانی آسیب.

 

*

 

برای باور پیرم ، بودن

شبی سیاه،مگر،بود

ومی دیدم

غمی به گِردِ زندگی ام پرسه میزند دایم.

 

*

 

زخشم گیری اندیشه استوار شدم

وخون قوتِ پروازدررگِ ذهنم

چوسیل شد جاری

بخویشتن گفتم:

[ازین فسانه بپرهیز

زین گزافه ودهشت

که ابتذال جای بودن نیست.]

 

*

 

بگوشِ تجربهٔ روزگارپس ازآن

نوای درد

دگرآوای لازم و عادی شد.

 

*

 

بگوش زندگی راه برده درتپشم

غریوشیون انسان می آمد.

 

برلین

۲۰۱۸

.

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.