آرشیف

2014-11-21

سامیه اصیل

خیال

هوای عشق رخش کاین دمم بـه سـر افتاد
رسیــد نشــۀ از آن کـه هیچ مستی، نــزاد

چـه آرزو کــه نشــد زنــده در رگ جـانم
چه رمز های گره خـورده شـد ز دل آزاد

چه گویم از تپش دل که سـوخت هر نفسم
دمی که بر دلم آن شـوخ فتنه پـــای نهــاد

به شوق وصلت او میـروم بـه سوی فلک
مثـال ذره ای بنشســـته ام بـــه دامن بــاد

خوشم بـه گریه ای کز هجر او مرا برسد
که به ز خنـده ای باشد که میکند دل شـاد

«اصیل» می ننهـــد پــای در حریم خـرد
که بـر گزیـــده ره عشق هر چه بـاد آبـاد

10-07-2014
تورنتو