آرشیف
خدا حافظ چغچران
نبی ساقی
چغچران یا به قول بچّه ها« فیروزکوه » ، شهریست کوچک اما ؛ خیلی شیرین ، دوست داشتنی و نازنین. دست های قدرتمندِ « بایَن » و « کَجَک» یا همان سیاه کوه و سفید کوه از دو طرف ، این بانوی کوچک را به گرمی در آغوش گرفته اند. « هریرودِ کف آلودِ دل انگیز » با زیبایی دلنشینی از دل این شهر می گذرد و با نشاط و طراوت ، در خم و پیچ درّه ها به پیش می راند. بیشتر خانه های چغچران ، از خاک و گِل ساخته شده اند؛ اما مردمانش « باهمین خانه های خام ، عشق پخته دارند.» و « باغ بهشت وسایۀ طوبی و قصر حور/ با خاک کوی دوست برابر نمی کنند» و می دانند که « غزلهای قشنگ مُلکِ مردم/ دوبیتی های ادرسکن نمیشه.»
چغچران هیچی ندارد؛ اما بسیار چیزها ، هم دارد. چغچران شبها برق ندارد، اما در عوض مهتاب درخشان و تحسین برانگیزی دارد و خلوتی که در هیچ شهری به خیالش هم نتوانی رسید و نسیم دل پسند و آرامش بخشی که پیوسته « از کوی دلبر آید.»
چغچران به طور مثال ، نه حمام سونا دارد و نه استخر شنا، اما ؛ آب بازی در میان سنگهای سیاهِ « پل کهنه» و در بستر حریری هریرود می تواند به شما لذت فراموش ناشدنی هدیه کند.
تپه های « عیدگاه» ، « درّۀ شیخا» و « درۀ قاضی» هنوز هم خاکی اند. اما « دست هایشان را در باغچه کاشته اند، سبز خواهند شد.»
گشت و گذار های دم دمِ غروب ، در قله های رو به « قراوه» یا « خولۀ شکر» همراه با رامش و روستایی ، با کمالی و سیلاب، در کنار قاسم و آرین ، و باحکیمی و فطرت، خاطره های ماندگاری به آدم می بخشند . موسیقی گیرای فارسی که از بلند گوی بلند موتر ، پخش می شود و آواز دلنواز رباب همراه با صدای رسای محمد رضا شجریان و محسن نامجو در آن بلندی ها و با چشم انداز نغز ِ پوزه لیچ و شمال نازنینی که از غرب می وزد ، واقعا لذتی دیگر دارد.
من ازین شهر خیلی خاطره دارم، خاطره چه که خاطره ها دارم و بسیار خاطره ها دارم . از کورس انگلیسی استاد حضرت تا کیبل وحشتناک ملاقطب الدین. از کاهگل کاری بام های سلطان علاوالدین تا وعده های سرخرمنی جناب حامد کرزی. از تماشای دسته جمعی « عشق ِ ممنوع » تا تدریس دستور زبان فارسی در سلطان رضیه و دارالمعلمین عالی . ازاشتراک در محفل شعر خوانی مشفق و فایق ، تا چکر های به اصطلاح ساده ای روزهای جمعه ، در پای « چشمۀ میرزا شریف خان» و رودبار کاسی ، همراه با ضیاجان و قصه های بی پایان عشق وعاشقی و « حدیث بندگی و دلبردگی .»
حالا « من میرم ازین شهر»، نمی گویم « این شهر از تو باشد» چرا که بعد از سه ونیم ماه اگر حیات باقی بود ، دوباره می آیم به شهر خود که « شهریار خود باشم».
ریاست تربیۀ معلم غور در یک برنامه کوتاه مدت ما را می فرستد به آن طرف دنیا ، در میان یکی از جزیره های سرگردان جنوب شرق آسیا ، در کشور مالزیا. من حالا چغچران عزیز را با همه ی خاطرات شیرین و فرهادش ترک می گویم. می دانم شما هم به قول کابلی ها« پشت مه دق میارین» اما چه کنیم ؟ زندگی همین است!! گاهی عاشقی … گاهی دل دقی …. گه چنان … وگه چنین است!!
گفت معشوقی به عاشق: کای فتا
تو به غربت دیده ای بس شهرها
پس کدامین شهر زان ها خوشتر است؟
گفت آن شهری که: در وی دلبر است.
هرکجا تو با منی من خوش دلم
ار بوَد در قعر گوری منزلم …
مولانا
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور