آرشیف
حکایت کابل
محمد اسحاق ثنا
(کابل) چه گویمت کسی بی غم نمانده است
دستی برای درد تو مرهم نمانده است
نی شب ترا سکوت و در روز ها قرار
یک لحظه خواب خوش که آن هم نمانده است
هر روز میرسد به تن خسته است خدنگ
در حفظ جان تو مگر آدم نمانده است؟
امروز گمان مراست که اندر حراستت
یک مرد نامور چو رستم نمانده است
از بس گریستند به طفلان غرق خون
در چشم مادران و پدر نم نمانده است
میدانی ای (غنی) که زوالت رسیدنیست
با تو پلید کجاست که به ادهم نمانده است
یک روز شام تار تو آخر شود سحر
این یک حقیقتست که مبهم نمانده است
محمد اسحاق ثنا
ونککور کانادا
15/5/2020
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
Reconnect to YouTube to show this feed.
To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور