آرشیف

2014-12-20

علم عبدالقدیر

جهان بینی سیاسی اسلام

 

نگاه اسلام به جهان یک نگاه انسانی ،جهان شمول وخارج از مرز های عقیدنی، نژادی وزبانی بوده تمام انسانها را قطع نظر از خصوصیات عقیدتی، قومی ورنگ وزبان در سیمای یک انسان بنام نفس می بنید واین حقیقت را در آیئنه آیات  نور بخش قرآن کریم چنین به تصویر میکشد(مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا) سوره مائده .ترجمه. هرکی کسی را بکشد بی آنکه کسی را کشته ویا تباهی در زمین کرده باشد مثل آن است که همه مردم را کشته باشد وهرکه کسی را زنده کند وازمرگ نجات دهد ویا براه حق رهنمائی کند مثل آن است که همه مردم را زنده کرده باشد. آیه 32      ) درین این ایه نفس همه انسانها بدون قید وملاحظه عقیده ورنگ محقون ومحفوظ وواجب الإحترام است.

دین جهان شمول قطع نظر ازینکه همه جهان آن را می پذیرد ویا خیر  باید همه جهان را بپذ یرد و برای تنظیم روابط جهانیان، پیام و قانون منطقی ارائه دهد.دین مبین اسلامی با پیامهای قرآنی با کنار گذاشتن تعصب وتنفر پیروان همه ادیان را در محور ایمان با هم پیوند میدهد و آنچا نیکه خداوند ج با ندائی ملکوتی( وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ آیه چهارم سورۀ بقره ) حضرت محمد ص را مورد خطاب قرار داده میفر ماید(مؤمنین واقعی کسانی اند که به آنچه بر تو نازل شده  وآنچه بر پیامبران پشین نازل شده ایمان داشته وبه محا سبه روز واپسین یقین دارند.) دین اسلام رابطه را بین انسانها رابطه خالق ومخلوق وایمان بخدای یگانه وروز واپسین دانسته هیچ تعصب و تنفر در احکام دین نسبت به انسانها وجود ندارد.برخلاف ادیان دیگر که جزء خود دیگران را برسمیت نمی شناسند واز آتش زدن قرآن در کلیسا هم کوتاه نمی آیند شما خود قضاوت کنید قرآ ن تجلی از تمام ادیان وانبیاست ومسلمین مکلف به ایمان واحترام به تمام کتب آسمانی اند ولی باز هم لوح افراطیت وخشونت  در پیشانی شان ثبت است که بر میگردد به عدم درک از واقعیت های دینی.

اسلام نظام فطرت است: پیامبر بزرگوار اسلام میفر ماید 🙁 کل مولود یولد علی فطرة الإسلام فأبواه یهودانه اوینصرانه او یمجسانه.) اگراصول دین از فطرت انسان کشیده شود وبا ذوق ها وسلیقه ها وشرائط اقلیمی ومحیطی آلوده گردد ظبعا محدود بوده جهان شمول نخواهد شد واگر با فطرت بشر همنوا باشد می‌تواند جهانی باشد؛ چون فطرت بنی نوع بشر یکی است. آنچه از فطرت بشر بر می‌آید، بخش عمده‌اش مربوط به اصول مشترک است که جنبه انسانی دارد، اگرچه کسی به خدا هم اعتقاد نداشته باشد.     
  سرشت اصلی خلقت  انسانها از خاک  ودارای خلق و خوی طبیعی  گوناگون اند باز هم  ساختار فطری روحشان یکسان است.  داشتن خالق واحد وحرکت بسوی سر منزل واحد که سفر روز آخرت است واستادن در برابر محکمه حق و پاسخگوی همه انسانهارا طوعا وکر ها در یک مسیر قرار میدهد (.وله اسلم من فی السموات والأرض طوعا وکر ها وإلیه یرجعون ).. منظور  از آنچه گفته آمد این است که اسلام  دین جهان‌شمول، دارای حقوق بشر و روابط بین‌المللی به مفهوم واقعی آن  است. بحث ما در این نوشته هم راجع به روابط بین‌المللی نظام اسلام است که نخست به موضع گیری عمومی نظام اسلامی نسبت به کشورهای اسلامی دیگر اشارۀ خواهیم داشت و سپس به اصول حاکم بر رفتار نظام اسلامی در قبال کشورهای غیراسلامی خواهیم پرداخت:

ابعاد کلی سیاست خارجی نظام اسلامی :
ما از لحاظ إعتقادی سیاست نظام اسلامی را در میدان  امتهای اسلامی، ملتهای خدا پرست غیر مسلمان، بی خدایان ومشر کین وهم ظالمین وستمگاران مستکبر استقامت ویا جولان میدهیم که از رهگذر آموزه های قرآن نحوه بر خورد با هر کدام ازین کتگوری ها متفاوت است ، وسیاست جهاد ومقاومت تنها علیه یکی ازین بخش ها که همانا ظلم وستمگری وتجاوز است واجب میگردد که بشرح ذیل حضور شما بیان خواهد شد.

1ـ  رابطه بین کشور ها وا مت های اسلامی:
قرآنکریم روابط تمام مسلمانهارا با آیه( إنمالمؤمنون إخوةً ) نوع رابطه برادری خوانده وایشان را از اختلاف وتفرقه بر حذر داشته .امت ها از افراد  وکشور ها از ملت ها شکل میگیرد وآنچه از دید اسلام مهم است وحدت ویکپارچگی امتها وکشور های اسلامی است .تا وقتیکه مسلما نها اول از خود شخصیت وچهره واحد نسازند  وبعد ملت های مسلمان دارائی موقف سیاسی واحد نباشند نمیتوانند بنام امت واحد اسلامی در حوزه سیاست علیه دیگران إعمال نفوذ کنند وحتی نمیتوانند عظمت وشوکت اسلامی داشته باشند. اثر گزاری بر دیگران نتیجه خود سازی توحیدی است والا سیاست ما فاقد سمت وسو خواهد بود.وقتی می بینیم در داخل یک کشور اسلامی چندین گروه زیر نام اسلام با خود ودیگران در جنگ اند ویا کشور های اسلامی علیه یک دیگر توطئه می چینند دیگر سیاستی بنام جهان  بینی سیاسی  اسلامی از آدرس این گرو ها وکشور ها قابل پذیرش نخواهد بود.انسان زمانی می‌تواند بین دیگران و همچنین بین خود و دیگران، رابطه حسنه برقرار کند که بتواند  پیوندی ناگسستنی بین اندیشه‌ها، اعمال و عقاید و اخلاقش برقرار سازد؛ مثلاً یک انسان با داشتن گفتار وکردار متفاوت  هر روز به رنگی در می‌آید و نتوانسته است از خود یک شخصیت واحد و متحد ارائه کند پس چطورمی‌تواند دیگران را متحد سازد. همچنین مکتبی که داعیه تنظیم روابط بین‌الملل را دارد، در درون خود باید انسجام داشته از شوکت وعظمت سیاسی بر خوردار باشد. واگر وضعیت مسلمانان همانطوری باشد که حالا هست  نمیتوانند از آدرس جهان اسلام نمایندگی کنند.وسیاستی هم درین راستا قابل بحث ومطالعه نمیباشد.
از آنجا ئیکه در صدر اسلام مکتب منسجم بود ورهبر دین حضرت محمد ص هم شخصیت واحد ویک رنگی داشت ، آحاد مسلمین نیز منسجم بودند و بین آنها روابط حسنه برقراربود. نبی اکرم ص وقتیکه از مکه به مدینه هجرت فرمودند محل واحدی بنام مسجد بخاطر عبادت ساختند . اما حالا  معلوم نیست مسجد ها باعث جدائی ملتها شده ویا اقوام وملیت ها با عث مرز بندی بین مسلمانان شده، مثلا مسجد ترک ها: مسجد مغربی ها، مسجد افغانها با تقسیم اقوام ، مسجد اندونیزیائی، سرینامیها وغیره واگر به کشور خود نگاه کنیم مسجد اقوام وطوائف مختلف یعنی بجای اینکه مسجد مرکز واحد تجمع مسلمین باشد قومیتها وملیتها معرف هویت مسجد شده اند که با اصول جهان بینی اسلامی کاملا نا ساز گار است. این اختلافات از قوت اسلام ومسلمین کاسته چون خداوند ج میفر ماید ( ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم) اختلاف نکنید که سست میشوید وباد شما میرود ولی آنها خودا را از خدا بر تر دانسته احکام  دین را بپای قدرت توجیه ومیگوید  با وجود اختلاف باد خودرا نگه میداریم.مثلیکه در افغانستان نگه داشتند ومیدارند.

تبصره بر نمونه های نزدیک: جبهات مسلمانهای با هم دشمن  زیر نام جهاد وخلافت اسلامی پنج امپراطوری را در شمال ومرکز  وغرب کابل ویا چهار آسیاب وپغمان تشکیل دادند که تنها گلوله های آتشین رابطه ایشان را تأمین میکرد ، ولی باز هم انتظار داشتند مسلمانان به ایشان احترام کنند وجهان ایشان را برسمیت بشناسد؟ هرکدام به نزد خود جهان اسلام بود؟ جزء خود همه مردم را دوزخی میخواندند صلاحیت فرستادن به دوزخ وجنت از صلاحیتهای عام وتام شان بود وتا هنوز به همان فکر واندیشه اند.شما فکر کنید ازین آدرس چه پیامی بجهان اسلام وغیر مسلمان خواهد رفت؟البته درین نوشته به باید ها اشاره میشود واینکه چگونه هست طبعا با اسلام دین واحد ویکتا پرستی سازگاری ندارد.

از شاخه های افریقا و ولشکر های خونریز پاکستان میگذریم به نقطه مدرن تر دنیای اسلام  یعنی به فلسطین نگاه کنید ،تمام مسلما نان شعار دفاع از فلسطین را سر میدهند واما این فلسطینی های مسلمان ومظلوم یک منطقه کوچک ومحاصره شده را بین فتح وحماس به دوبخش غزه ورام الله تقسیم نموده  صدر أعظم یک حکومت ورئیس جمهور حکومت دیگر دارد  معاش هم از از اروپا وآمریکا میگیرند، آنها از پنجره های خانه ها یکدیگر را می بینند ولی کنار هم نمی نشینند ولی مسلمانان دیگر شب وروز از غم این مظلومین خون گریه میکنند وه همش دروغ است. از دید جهان بینی سیاسی اسلامی  اینها هیچ پیام از آدرس اسلام به دیگران صادر کرده نمیتوانند جزء پیام اختلاف ودشمنی که پیام انسانی نیست.

2ـ چگونگی تأمین روابط با پیروان ادیان دیگر از دید اسلام :
پیامبر (ص) اول خود واطرفیان خودرا ساخت به همین دلیل  توانست مکتب  و رهبری خود را به صورت منسجم  ویکپارچه ارائه نماید،اول روابط بین مسلمانان را تنظیم نمود، بعد نوبت به تنظیم روابط حسنه بین مسلمین و دیگران رسید یعنی  دید پیشوائی اسلام خود سازی دلیل اثر گزاری بر دیگران است در این رابطه خداوند خطاب به پیامبرش می‌فرماید: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون»‏(آل عمران: 64)؛ مسیحیت را دعوت کن و به آنها بگو: بیایید اصول مشترک را به عنوان روابط بین اسلام و مسیحیت امضا کنیم که آن اصول عبارتند از: ‏ 
‏1ـ خدا را بپرستیم؛ 
2. برای او شریک قائل نشویم؛ 
3. رژیم ارباب و رعیتی را ملغی کنیم و دنبال برتری‌جویی نباشیم. 
تا بر مبنای آن بتواند رژیم ارباب و رعیتی را الغا نماید و کسی رب دیگری نباشد و کسی هم رعیت دیگری نباشد. فرمود: ما همه بندگان خداییم. یک ربّ داریم به نام خدا و یک قانون الهی داریم. هیچ کس عقیدة خود را بر دیگری تحمیل نکند و هرچه خدا فرمود، ما می‌پذیریم. 
قرآن کریم در سوره انبیا بعد از بیان سیرة انبیا(ع) می‌فرماید: «ان هذه امتکم امه واحده وانا ربکم فاعبدون» (انبیاء: 92)؛ یعنی نه تنها مسلمانان امت واحدند، بلکه مسلمانان، مسیحیان، کلیمیان و همه پیروان انبیای الهی یک امت‌اند؛ زیرا اعتقاد به یک مرجع و معاد دارند و معتقد به اصل رسالت‌اند. ‏ . 

3ـ  رابطه نظام اسلامی با ملت های خدا نا شناس:
قرآن کریم بعد از روشن ساختن رابطه میان مسلما نان با مسلمانان و غیرمسلمانانی که موحدند، کیفیت رابطة بین مسلمانان و سا ئر افرادی را که اصلاً پیرو هیچ یک از مکا تب الهی نیستند، اینطور بیان می‌نماید: (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم وتقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین) (ممتحنه: 8) مشرکین و کافران دو گروه بودند: عده‌ای اهل توطئه بوده و سعی می‌کردند مسلمانان را بکشند یا تبعید کنند یا زندانی کنند یا اموالشان را مصادره و غارت کنند. گروه دیگر، کاری با مسلمانان نداشتند. اگر کافری از گروه دوم مورد لطف مسلمانان قرار بگیرد، نه تنها بد نیست، بلکه این کار محبوب خداوند است. خداوند نمی‌فرماید با کافران زندگی مسالمت‌آمیز نداشته باشید و یا نسبت به آنها قسط و عدل را اعمال نکنید، بلکه می‌فرماید: ستم ‌پذیر نباشید، اگر گروهی به شما ستم نکردند ـ اگرچه مسلمان نیستند و کافرند ـ شما نیز زندگی مسالمت‌آمیز همراه با قسط و عدل را با آنها برقرار کنید. ‏ 
نشانه اینکه کافر از امنیت اسلامی برخوردار است، آیة قرآن است که به نبی گرامی دستور می‌دهد: «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه ذلک بانهم قوم لا یعلمون» (توبه: 6)؛ یعنی اگر یکی از مشرکین خواست با شما رابطة فرهنگی برقرار کند و به کشور شما بیاید تا آیات الهی را بشنود و بررسی کند، شما باید اولاً: مرز را برای او باز بگذارید؛ ثانیا وقتی داخل مرز شد، از او حراست کنید که هیچ آسیبی به او نرسد؛ ثالثاً بگذارید تا او سخن الهی را گوش بدهد، بعد اگر نپذیرفت و خواست به کشورش برگردد، شما موظفید که او را از مرز خود به سلامت خارج کنید. 
«استجاره» یعنی جوار خواستن و «جوار» نیز به معنای پناه است. اگر کسی پناهندگی فرهنگی خواست که بیاید در کشور اسلامی درباره اصول اسلامی و الهی مطالعه کند، نظام اسلامی موظف است او را بپذیرد و همه امکانات امنیتی را برای او فراهم کند و به او فرصت بدهد و اگر نپذیرفت و خواست برگردد، باز هم همکاری کند. این دستور در صدر اسلام عمل می‌شد، الآن هم قابل اجراست. از این رو چنین دینی می‌تواند به عنوان بهترین عامل برای روابط بین‌الملل مطرح شود.  تبصره: دریکی از روز ها با یکی از مبارزین مسلمان گرم صحبت بودم گفتم باید با کسانیکه نسبت به اسلام بی اطلاع اند وایرادی دارند صحبت کنیم وبا رفع شبهات  ایشان را در پهلوی خود بیاوریم هم ثواب دارد وهم قوت ما زیاد میشود.در جوابم گفت: احتیاط کن اگر با آنها صحبت کردی کافر میشوی! فکر کن ما آب زلال وآنها آب گل آلود اند واگر یکجا شدیم ما هم گل آلود میشویم.برایش گفتم فکر نمیکردم شما نسبت بخود اینقدر بی باورید؟ .من را عقیده بر این است که راه واندیشه ام حق است وبا هرکس بنشینم اگر آنرا بدین خود نیاوردم نسبت یقین که به اسلام دارم هرگز گمراه نمیشوم ووظیفه هر دعوت گر است تا بسراغ فرعون ونمرود وابوجهل وابولهب ولنین ومارکس وهیگل برود.ما تنها بخاطر خود مسلمان نیستیم دعوت وامر معروف وجیبه دینی است.

‏4ـ : چگونگی تعامل با مستکبرین ومتجاوزین:
از دیدگاه اسلام زندگی مسالمت آمیز با کافری که با خصلت استکباری میخواهد علیه اسلام ومسلمانان تجاوز کند، ممکن نیست، اینجا جهاد ومقاومت فرض است وتمام ایات جهاد وبر خورد غلیظ  علیه کفار ومنافقین در همین حالت فرض شده. آنها گروه مستکبران اند، نه صرفاً کفار. قرآن بین کافر و مستکبر، فرق می‌گذارد و می‌فرماید: با کافری که با شما اهل نبرد نباشد، می‌توانید زندگی عادلانه داشته باشید؛ ولی با مستکبران نمی‌توانید این چنین زندگی کنید؛. آنها خون، مال و عرضتان را برای خود حلال می‌شمارند. آنها با هیچ تعهدی حاضر نیستند زندگی کنند و هیچ پیمانی را محترم نمی‌شمارند. اگر با چنین گروهی بخواهید میثاق بین‌المللی ببندید، آنها امضا نمی‌کنند. اگر قطعنامه‌ای را اجرا کنید، آنها اجرا نمی‌کنند و اگر رابطه‌ای را براساس تفاهم، تنظیم و تدوین کنید، آنها نقض می‌کنند. لذا قرآن کریم دربارة این گروه مستکبر می‌فرماید: «و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فی دینکم فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون» (توبه: 12)؛ یعنی با رهبران و سران ستم بجنگید، نه برای اینکه آنها ایمان ندارند و کافرند، بلکه برای آنکه آنها اهل میثاق و عهد نیستند. شما اگر بخواهید با یک ملت و گروه زندگی کنید، به ناچار باید روابط تجاری، فرهنگی و… داشته باشید. 
این در حالی است که رفتار این گروه به گونه‌ای است که اگر بخواهید فکرتان را منتقل کنید، ‌آنها می‌کوشند که فکرشان را تحمیل کنند و فکر شما را نپذیرند و اگر رابطة سیاسی برقرار کنید، می‌خواهند سیاست خود را تحمیل کنند و آرای سیاسی شما را نپذیرند. در روابط صنعتی می‌خواهند از صنایع شما استفاده کنند؛ ولی صنایع خود را در اختیار شما قرار ندهند… در نتیجه با چنین گروهی نمی‌توان زندگی کرد. اینها در هر صورت، رفتار تجاوز کارانه واستکباری دارند. 

از این رو قرآن کریم می‌فرماید: با این گروه مقاتله کنید: «فقاتلوا ائمه الکفر»؛ چرا؟ چون «انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون»؛ آنها یمین، سوگند، میثاق، عهد، نذر و مانند آن را محترم نمی‌شمارند و به آنها پایبند نیستند. با چنین گروهی نمی‌توان زندگی کرد. 
اسلام  دین انزوا نیست تا جدا از جهان زندگی کند ـ و نه سلطه‌پذیر و سلطه‌گر است. در عین حال که در سوره مبارکه ممتحنه رابطه با کفار را امضا کرده است، در سوره انفال و توبه، که مسئله تجاوز وستم مطرح است ‌آنها را قابل زندگی مسالمت‌آمیز نمی‌داند. 
کافر گرچه اصول الهی را نمی‌پذیرد؛ اصول انسانی را می‌پذیرد؛ اما مستکبر نه اصول الهی را می‌پذیرد و نه اصول انسانی را؛ چرا که خوی استکبار، پیمان‌شکنی است. مستکبر همواره خود را تحمیل می‌کند و به هیچ پیمانی احترام نمی‌گذارد. از این رو در اسلام، هرگونه رابطه با مستکبر نفی شده است. قرآن کریم می‌فرماید: «… و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً» (نساء: 141)؛ یعنی کافر بر مسلمان سلطه و راه نفوذ ندارد؛ نه راه نفوذ علمی دارد که با احتجاج بتواند اسلام را به عنوان دین باطل معرفی کند؛ زیرا فرمود: «قل فلله الحجه البالغه…» (انعام: 149) و نه راه نفوذ تشریعی دارد که بتواند بر مسلمین حکومت کند. بنابر این هم سلطه تشریعی نفی شده و هم سلطه فرهنگی. 
ابراهیم خلیل بعد از آنکه خوی استکبار مستکبران را به آنها تفهیم کرد، فرمود: «و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم انتم بریئون مما اعمل و انا بریء مما تعملون…» (یونس: 41)؛ من و پیروان من، از شما بیزاریم. «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برآوا منهکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بد ابیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابداً حتی تؤمنوا بالله وحده…» (ممتحنه: 4) این اعلان تبری هم از سوی ابراهیم است و هم از سوی پیروان ابراهیم، و خدا هم در قرآن می‌فرماید: «ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا والله ولی المؤمنین» (آل عمران: 68)؛ شایسته‌ترین مردمی که به ابراهیم تأسی کردند، اصحاب و پیروان با ایمان او بودند. پیامبر اسلام هم به مکتب او اقتدا می‌کند ـ نه به شخص ابراهیم ـ و مؤمنین هم به پیامبر اسلام اقتدا می‌کنند. 
کافر اگرچه دستورات الهی را اجرا نمی‌کند اما فرمان فطرت را ارج می‌نهد و بعضی از حقوق را عمل می‌کند؛ ولی مستکبر، نه به دستورات الهی وقعی می‌نهد و نه برای فرامین فطرت ارزشی قائل است.: اینها گذشته از کفرشان مستکبرند و گذشته از شرک‌شان مستبدند و با مستبد نمی‌توان کنار آمد. 

رابطۀ قانونمند با کفار:
با آنکه اسلام مسلمانان را از تأمین رابطه با کفار غیر مستکبر ومتجاوز منع نکرده ولی در عین زمان قواعد واصول حاکم بر رابطه را نیز فراموش نکرده است که درین نوشته به چند مورد آن اشاره میشود.
1ـ منبع رابطة قلبی و روابط پنهانی و محرمانه با کفار: اسلام اگرچه روابط با کفار را امضا می‌کند؛ ولی به مسلمانان دستور می‌دهد این رابطه را در محدودة جان، راه ندهند. مسلمانان اگر خواستند با یکدیگر رابطه برقرار کنند، ضمن اینکه روابط تجاری، صنعتی، سیاسی و مانند آن دارند، می‌توانند به قلب یکدیگر راه پیدا کنند؛ چون هر دو مسلمان و مؤمن‌اند. 
قرآن در مورد عدم ایجاد پیوند قلبی با کفار می‌فرماید: «یا ایّها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانه من دونکم لا یألونکم خبالا ودّوا ما عنتم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أکبر قد بینا لکم الایات ان کنتم تعقلون» (آل عمران: 118)؛ شما نباید بیگانگان را بطانه (آستر) جامه‌تان و محرم اسرارتان قرار دهید. آنها را به قلبتان راه ندهید که در درون جانتان محبت آنها جا پیدا کند. اسلام اگر رابطة بین‌المللی حتی با کفار را جایز بداند، در حد ظهاره است، نه در حد بطانه؛ یعنی می‌توانید کالا بفروشید و کالا بخرید، می‌توانید مصالح نظامی را مبادله کنید و می‌توانید مسائل سیاسی را مبادله کنید، ولی اولاً: هرگز محبت آنها را به درون جانتان راه ندهید و ثانیا: آنها را از نظر مسائل سیاسی، محرم اسرار نظامتان نکنید. 

2- منع رابطة تأییدگرایانه نسبت به مکتب کفر: بخش دیگر بحث آن است که رابطة تأییدگرایانه و کمک به کفار ممنوع است؛ مثلاً اگر خرید و فروش و مبادلات دیگر مایة تأیید مکتب  وتقویت اندیشه باطل شود، ممنوع است. 
3- پای‌بندی به پیمانها: رعایت میثاق نسبت به کفار واجب است. در این‌باره لازم است به موارد ذیل نیز اشاره داشته باشیم.
الف – پناهندگان سیاسی 
اگر کسی به شما ستم کرد؛ ولی به کشوری که شما با آن کشور، میثا ق پذیرش پناهندگی سیاسی دارید، پناهنده سیاسی شد، حق تعرض به او را ندارید. خداوند متعال در سورة مبارکة نساء می‌فرماید: با منافقین یا بداندیشان کفرورز که علیه اسلام و مسلمین در تلاش و کوشش بودند، نبرد کنید: «الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق او جاوکم حصرت صدورهم ان یقاتلوکم او یقاتلوا قومهم و لو شاءالله لسلطهم علیکم فلقاتلوکم فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل‌الله لکم علیهم سبیلا» (نساء: 90) مگر اینکه به گروهی بپیوندند که شما میثاق و تعهد دوجانبه دارید که پناهندگان سیاسی را به کشور اصلی آنها برنگردانید. اگر چنین تعهدی نسبت به کشور دیگری دارید و دشمنان شما به آن کشور پناهنده شدند، شما حق تعرض به آنان را ندارید. 

ب – پیمان عدم تعرض: 
افرادی که در صدر اسلام مسلمان شدند، وقتیکه  نبی‌اکرم(ص) به مدینه مهاجرت نمود، موظف شدند که از مکه به مدینه مهاجرت کنند و آنها که مهاجرت کردند، اولیای یکدیگر شدند: «ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل‌الله و الذین آووا و نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض…» (انفال: 72)، ولی آنها که تنبلی کردند و مهاجرت نکردند و در همان مکه ماندند: «… والذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا…» (همان) با اینکه ایمان آوردند؛ ولی چون مهاجرت نکردند، رابطة ولایی بینشان مطرح نیست؛ و لکن اگر مشکل دینی داشتند و عده‌ای بر آنها حمله کردند یا مورد خشم عده‌ای قرار گرفتند، شما از این جهت که آنها مؤمن هستند، باید یاری‌شان کنید «و ان استنصروکم فی‌الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق و الله بما تعملون بصیر» (همان). با این حال اگر آن طرف درگیر با شما میثاق عدم تعرض بست، شما حق ندارید مسلمان را یاری کنید. یاری کردن مسلمان امر واجب است؛ اما واجب‌تر از آن، رعایت میثاق بین‌المللی است. 

ج ـ عدالت در محکمه وقضا:

البته عدالت از دیدگاه اسلام  أصل استوار و ستون حفظ کننده خانه زندگیست وحتی استواری زمینها وآسمانها بر بنیاد عدالت بیچون خداوند ج صورت گرفته: وقتی حکومت اسلامی تشکیل شد و پیامبر گرامی اسلام(ص) از جا نب خداوند به عنوان قاضی محکمه منصوب شدند، دستور رسید که اگر یهودیان مدینه یا مسیحیان اطراف به محکمة تو آمدند، تو آزادی که آنها را در محکمة خاص خود بپذیری یا می‌توانی آنها را به محکمة خود آنها ارجاع بدهی؛ ولی به هر تقدیر، اگر خواستی بین مسلمان و یهودی یا مسیحی یا بین دو یهودی یا دو مسیحی یا بین یک یهودی و یک مسیحی، قضاوت و سمت داوری را به عهده بگیری، براساس قسط و عدل حکم کن: «فإن جاؤک فا حکم بینهم أو أعرض عنهم و إن تعرض عنهم فلن یضروک شیئا و إن حکمت فاحکم بینهم بالقسط إن‌الله یحب‌المقسطین» (مائده: 42) 
با اینکه یهودیان جزء کینه‌توزان نسبت به اسلام و مسلمین بودند؛ اما بعد از قدرت یافتن اسلام و تسلط بر ایشان، روابط پیامبر(ص) با یهودیان مدینه براساس قسط و عدل بود. گاهی از آنها مال قرض می‌کرد و بدون سوءاستفاده از قدرت، آن را پس می‌داد.

منابع که استفاده شده:

نظریات نویسنده….
اسلام و روابط بین‌الملل: بهسوی نظریه‌پردازی "، برگرفته از:

http://www.irtt.ir/articles/international_policy/post_378.php

قربان نیا، ناصر(1388). " فقه و حقوق بین الملل"، برگرفته از:

http://www.porsojoo.com/fa/node/5971
http://www.ipis.ir/index.php?newsid=311

جوادی آملی ، عبدالله(1388). "روابط بین‌الملل از نظر اسلام"

http://islamworld2020.persianblog.ir/post/359

سیر تحول اندیشه اسلام سیاسی از سیدجمال‌الدین تا امام خمینی(ره) ،ز اسناد انقلاب اسلامی،1384،

http://www.irdc.ir/fa/project/6/default.aspx

تقفی،مراد1387،نواندیشی دینی یا باز اندیشی سیاسی،فصلنامه فرهنگی اجتماعی گفتگو،دی 1386 شماره50
مطالعه ا خطیه مفتی کشور شاهی اردن نیز خالی از خیر نیست. بدون کم .کاست.

متن سخنرانی شیخ عبدالکریم خساونه مفتی اعظم کشور اردن

عنوان: اسلام و کرامت انسانی

به نام خداوند بخشنده ی مهربان، سپاس پروردگارجهانیان راست، درود وسلام بی کران برروان پاک برسرور وآقای مان محمد صلی الله علیه وسلم، وبرآل واصحاب پاک طینت شان وآنانیکه از ایشان تا روز رستاخیز پی روی می کنند، نیز درود می فرستیم.
امابعد:
حضار گرامی، فرهیخته گان ارجمند، دانشمندان دل سوز ومهربان، السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!
من درین لحظات ارزشمند پیش روی دانشمندان گرانمایه یی قرار دارم تا درمورد موضوع بس مهمی صحبت ایراد کنم. این موضوع همانا اصول وقواعدی است که اسلام برای برقراری واستحکام صلح جهانی آن را پایه ریزی نموده است واین تجربه یی است که دانشمندان دینی اردن بدان پرداخته اند، آنان درمورد این اصول وزیربنا ها درنمازهای جمعه سخنرانی وتبلیغ کردند، وهمچنان ازخلال ارائه ی سخنرانی های عمومی وبرگذاری همایش وسیمینارها به تبلیغ آن پرداختند. برای این موضوع کنفرانس ها وسیمینارهای ویژه یی راه اندازی کردند ودرهرمحفل وهمایشی درین باره صحبت کردند تا که این تلاش ها به لطف خداوند به نتیجه ی نیک انجامید ومیوه ی گوارایی از آن بدست آمد.
به همین دلیل می توانیم بگوییم که الحمد لله اردن تقریبا از افراطگرایی، تشدد وهراس افگنی خالی است این اصول ها عبارت اند از:
اصل نخست:
این که انسان صرف نظر ازجنسیت، عقیده، زنگ وهرگرایش دیگری، به پیشگاه خداوند متعال یک مخلوق گرامی است. انسانی موجودی است که پروردگارش اورا آفرید ومورد سجده وتعظیم فرشتگانش قرار داده اند وخداوند بزرگ فرموده است:
“ولقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم، فسجدوا إلا ابلیس لم یکن من الساجدین، قال: مالک الا تسجد اذ امرتک؟ قال: أناخیرمنه، خلقتنی من نار وخلقته من طین.”
“و در حقيقت‏شما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس [همه] سجده كردند جز ابليس كه از سجده‏كنندگان نبود،فرمود چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفريدى و او را از گل آفريدى”
وخداوند متعال انسان را ویژگی علم ودانش را بخشیده است آنجاکه می فرماید:”إقراء باسم ربک الذی خلق!”" بخوان به نام پروردگارت كه آفريد”
واورا درزمین جانشین خود تعیین کرده است چنانچه الله بزرگ فرمود است:”وإذقال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة”"و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت”
پس انسان درهستی محور فعالیت وپویش وتکامل است، بناء خداوند برایش آنچه را که درآُسمان ها وزمین است مسخرکرده است، وازنعمت های ظاهری وباطنی زمین فراوان برایش ارازنی داشته است خداوند منان می گوید:
“ألم تروا أن الله سخرلکم مافی السموات وما فی الأرض واسبغ علیکم نعمه ظاهرة وباطنة؟”
“آيا ندانسته‏ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است”.
خدای بزرگ وپروردگارمهربان تمام آنچه را که درآسمان است برای انسان فرمانبرومسخرساخته است ازآفتاب گرفته تا مهتاب وستاره ها برای استفاده ی انسان آفریده شده است. وهمچنان تمام آنچه که در زمین است از کوه ودرخت ورود خانه ها ومیوه ودیگرچیزهایی که قابل شمار نیست همه برای انسان مسخروتابع آفریده شده است، وبرای انسان یک سری نعمت های ظاهری ودیدنی ارزانی فرموده است مانند صحت، چشم، گوش، بینی واسلام. ویک دست ازنعمت های باطنی وپنهان را ارزان داشته است مانند قلب،عقل ، فهم وادراک وچیزهایی که شبیه آنند.” بیضاوی” گفته است: یعنی خداوند نعمت های محسوس ومعقول را، آنچه را که می شناسید وچیزهایی را که نمی شناسید، برای انسان ارزانی داشته است.
خداوند متعال هیچ انسان را برانسان دیگری ترجیح نداده است، به راستی که انسان نسبت به مساحت هستی ازنظرحجم وزندگی وعمرش چیزی کوچکی است ولی ازنظرروح وروان وکرامت وجایگاهش چیزی بزرگی است.
آفرینش انسانها:
اسلام می گوید که تمام انسان ها ازیک نفس آفریده شده وازآن نفس جفتش نیزبه وجود آمده که بی بی حوا است، وازآدم وحوانفوس زیادی را از اعم از زنان ومردان آفریده است خداوند بزرگ می فرماید:
“یاایهاالناس! اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبث منهما رجالا کثیرا ونساء واتقوالله الذی تساءلون به والأرحام ان الله کان علیکم رقیبا”
“اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد پروا داريد و از خدايى كه به [نام] او از همديگر درخواست مى‏كنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مبريد كه خدا همواره بر شما نگهبان است”
به این معنا شما ازخدا بترسید خدایی که یکی ازشما برای دیگرتان به نام او سوگند یاد می کند برای مثال میگوید: تورا به خدا سوگند، یا تورا به خدا سوگند می دهم، شما درمورد این که صله ی رحم را قطع کنید ازخدا بترسید! این آیه ی مبارک به این سخن الله متعال به پایان می رسد:” ان الله کان علیکم رقیبا”:”بدون شك خدا همواره بر شما نگهبان است”.
یعنی خداوند برتمام رفتار وکردار تان آگاه ونگهبان است، خداوند بزرگ هم دراول آیت وهم درآخرآیت موضوع را به تقوای الهی تأکید کرده است تا اشاره یی باشد به حق الله متعال بر بندگانش، چنانچه پروردگار درمیان بندگانش صله ی رحم را تعیین نموده تا براهمیت رابطه ی انسانی دلالت کند، پس تمام مردم از یک اصل وسرچشمه اند، آنان درانسانیت ونسب باهم خواهران وبردارن اند، اگرانسان ها این حقیقت را درک می کردند همه یک زندگی خوشبختانه وبا آرامش داشتند، مادیگرشاهد جنگ های خانمان سوزی که تر وخشک را می سوزاند، نبودیم، جنگ هایی که به هیچ چیزوبه هیچ کس رحم نمی کند.
گرامی داشت انسان:
نگاه اسلام به انسان این است که انسان یک مخلوق گرامی است، به اساس اصل خلقت وجنسیت بشری اش خداوند انسان را بر بسیاری از مخلوقاتش برتری داده است خداوند عزوجل می فرماید:
“ولقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البر والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم علی کثیرممن خلقنا تفضیلا “:”و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريده‏هاى خود برترى آشكار داديم”.
یعنی آدمی زاد را بربسیاری از مخلوقات وآفریده های خود با امتیاز عقل وعلم وفراست شرافت، برتری بخشیدیم، وتمام آنچه را که درهستی است برایش تسخیرنمودیم واورا گرامی داشتیم، پس تکریم وگرامیداشت شامل تمام بشریت می شود، این چیزی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم به ما خبر داده است، دریک حدیث صحیحی که بخاری روایت کرده آمده است:
“باری جنازه یی از پیش رسول الله صلی الله علیه وسلم گذشت، ایشان برای آن جنازه ازجای شان برخاستند، به ایشان گفته شد که این جنازه ی یهودی است پیامبر اکرم فرمودند:مگراویک نفس(انسان) نیست؟”.
اما برتری برخی از انسان ها بردیگرشان در اصل خلقت نه بل به اساس چگونگی شناخت ومعرفت به آفریدگار جهان ومبدأ وهدف آفرینش ومهیا کردن زمین برای پرستش خدا وپیروی از حق است، ازهمین جاست خداوند متعال می فرماید:
“یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر”:”اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است”.
خطاب الهی متوجه تمام بشراست یعنی با قدرت خود شمارا از یک اصل آفریدیم، وازیک پدرومادر شمارا بار آوردیم پس فخرفروشی برنیاکان وپدران هیچ معنا ندارد، وبرهیچ کس به اساس حسب ونسب حق ندارید تجازو کنید ویورش برید، تمام تان ازآدم آفریده شده اید وآدم ازخاک آفریده شده، وشمارا به قبیله وتیره های گوناگون دسته بندی کردیم تا یکدیگرتان را بشناسید وروابط دوستانه برقرارنمایید، نه که به یکدیگرنفرت ورزید وبه جان هم بیفتید، مجاهد(یکتن تابعین) می گوید:”[این تفاوت به خاطراین است]که یک انسان نسب خودرا بشناسد وبگویند که فلان پسرفلان است” جزاین نیست که انسان ها به یکدیگرشان به اساس تقوا وپرهیزگاری برتری داده می شوند، نه به اساس نسب وحسب شان، کسی اگرخواهان برتری در دنیا ودرجه ی آخرت است پس از خدا بترسد! چنانچه پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه وسلم می فرمایند:
“کسی که دوست دارد، گرامی ترین مردمان باشد، پس از خدا بترسد” ودرحدیث شریف دیگری آمده است:
“تمام مردم[مانند] دومرد اند: مردی که درپیشگاه خداوند نیکوکار پرهیزگا وپاکیزه است ومردی که دربرابرخداوند فاجر، سرکش وبی پرواست”.
آزادی دینی:
آزادی دینی واعتقادی نخستین حق ازحقوق انسان است، حقی که برای انسان، انسایتش را تضمین می کند، وقتی انسان ازآزادی دینی باز داشته شد، بدون شک درنخستین مرحله انسانیت او سلب می شود، واسلام به این مبدأ کاملا پابند بوده وبدان عمل کرده است، تاریخ چنان موردی را به یاد ندارد که درآن یک شخص به پذیرفتن دین اسلام مجبور کرده شده باشد، چون اسلام براقناع طرف، دلیل وبرهان استوار است وبازهم این اسلام است که این مبدأ را اعلام می دارد وآن را باکمال دقت تطبیق می کند آنجا که خداوند می فرماید:” لا اکراه فی الدین”:
“در[پذیرش] دین هیچ اجبار واکراهی نیست”. 
بدین گونه اگرگرامی داشت انسان در دین اسلام وحرمت گذاشتن به اراده، اندیشه وباور واحساسات انسان، تبلور وبازتاب میابد، واین که کارهرشخص در اموری که مربوط به هدایت وگمراهی اوست بدست خودش سپرده است، وهیچ کس نمی تواند شخصی توسط زورونیرنگ وحیله وبا استفاده ازفرصت تهی دستی ومستمندی اش، ازدینش برگرداند، این است پیام اسلام برای تحقق صلح عادلانه،همگانی وفراگیردرسطح گیتی، به یمن پروردگار هستی است.
اصل در روابط مسلمانان با غیرمسلمانان همانا صلح وآشتی است، پس هیچ جنگ ودشمنی دربین نیست بل دوستی ومصالحه مطرح است خداوند منان می فرماید:
“لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوا کم فی الدین ولم یخرجوا کم من دیارکم، ان تبرواهم وتقسطوا الیهم ایدیکم، ان الله یحب المقسطین، انما ینهاکم الله عن الذین یقاتلوا کم فی الدین واخرجواکم من دیارکم وظاهروا علی اخراجکم، ان تولوا هم ومن یتولهم فاولئک هم الظالمون”:”خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏اند باز نمى‏دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد زيرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد، فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى‏دارد كه در [كار] دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه‏هايتان بيرون رانده و در بيرون‏راندنتان با يكديگر همپشتى كرده‏اند و هر كس آنان را به دوستى گيرد آنان همان ستمگرانند”.
پس خداند متعال مردمانی را که درتمام کارهای باعدالت رفتارمی کنند دوست دارد، ابن عباس رضی الله عنهما می گوید: این آیت درمورد قبیله ی خزاعه نازل شده است، وعلتش هم این بود که آنان بارسول الله صلی الله علیه وسلم پیمان بستند که علیه او[پیامبرخدا] نمی جنگد وهیچ کس دیگری را هم علیه او تمویل نمی کنند، پس خداوند هم درمورد نیکی ورویه ی خوب با آنان مسلمانان را اجازه داد.
ازأسماء دختر ابوبکرصدیق رضی الله عنهما روایت است که فرمودند: درحالی که مشرک بود درزمان قریش[جاهلیت] آنگاه که پیمان”صُلحِ حُدَیبِیه” بسته شده بود پیشم آمد، من پیش رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتم وگفتم: فدایت شوم یا رسول الله! مادرم آمده وخواهان نرمش است[یعنی دلش برایم تنگ شده ومی خواهد همراهش حرف بزنم] آیا همراهش باصله رحم برخورد کنم؟ ایشان فرمودند: بلی با مادرت صله رحم کن.
اسلام دوستی ورفاقت کسانی را حرام نموده که با مسلمانان دشمنی علنی دارند وبه خاطردین شان علیه اسلام ومسلمانان جنگیده اند، وآنان را[به جرم عقیده شان] ازسرزمین شان کشیده اند، زمانی که تمدن ها به عدالت، راستی وحق رو بیارند ودرموضع گیری ها وپیمان هاشان یکدست شوند، خود بخود وضعیت از برخورد ورویارویی به گفتمان وگفتگو، وازخونریزی به همزیستی ها وازچند پارچگی به همگرایی تحول می کند.
عدالت وظلم ستیزی:
عدالت یکی از ارزش های ثابت وحیاتی زندگی است واسلام با استفاده ازهرگونه ابزار گفتاری وکرداری به گسترش عدالت سخت حریص است خداوند متعال می فرماید:
“ان الله یأمربا العدل والإحسان”"الله متعال به دادگري وإحسان امرمي كند”.
وهمچنان درمورد داوری کردن، با صیغه امر به صراحت می گوید:” وإذا حکمتم بین الناس أن تحکموا با العدل”.” وچون درميان مردم داوري مي كرديد به دادگري وعدالت داوري كنيد!” یعنی خداوند نگفته که وقتی اگردرمیان مومنان داوری کردید بلکه درمیان مردم گفته[که شامل مسلمانان وغیرمسمانان می شود] وهمچنان درمورد عدالت گریزی ازبیم این که مبادا[مسلمانان] به زور گویی وسلطنت توسل کنند، می فرماید:
“ولا یجرمنکم شنئان قوم علی ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی”:
“نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است”.
ودر حدیث قدسی با صیغه ی نصیحت واندرز آمده است:”ای بندگان من! من برخودم ظلم را حرام کرده ام، ودرمیان شماهم حرامش قرار داده ام پس ظلم نکنید”.
درمودرعواقب وپیامد بد ظلم خداوند به صیغه تحذیروبیم می گوید:
“ومن یظلم منکم نذقه عذابا کبیرا”:”اگرکسی ازشمابه ظلم دست زد عذاب بزرگی را به او می چشانیم”.
درتاریخ اسلام درین مورد می خوانیم که یک مسلمان ویک یهودی موضوع خصومت خودرا به پیش امیرالمومنین عمربن الخطاب رضی الله عنه بردند، حضرت عمرقضیه را به حق یهودی فیصله کرد، یهودی به عمررضی الله عنه گفت: بدون شک به حق داوری کردی! عمررضی الله عنه گفت: ازکجامعلوم؟ یهودی گفت: چون ما میدانیم که هرقاضی که داورمی کند درطرف راستش یک فرشته است ودرطرف چپ آن فرشته ی دیگری، این دوفرشته اورا تا زمانی که برحق است کمک ویاری اش می کنند، وزمانی که قاضی حق را گذاشت آن دوفرشته هم اورا ترک می کنند.
پس اسلام دینی است که علیه ظلم می جنگد وازحق پشتی بانی می کند این حق چه برای مسلمان باشد وچه برای غیرمسلمان باشد، این گفته ی خداوند شاهد این ادعا است:
“یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء با القسط ولایجرمنکم شنئان قوم علی ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی واتقوا الله ان الله خبیربما تعملون”:”اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت‏شهادت دهيد و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است”.
یعنی دشمنی وبغض بیش ازحد شما بردشمنان تان شمارا وادار به آن نکند که درقبال شان عدالت نکنید وبرآنان زیاده روی نمایید، علامه زمحشری می گوید: درین آیت آگهی وهشدار بزرگیست، براین که اگرعدالت دربرابرکفارکه دشمنان خدا اند با این شدت وقوت واجب باشد، پس درمورد مومنانی که دوستان خدایند چه گمان وجود دارد؟
دین حنیف اسلام براساس میانه روی وآسانگیری استوار است، میانه روی در اسلام یک حالت ستوده شده است، حالتی که باعقل سلیم انسانی می سازد وازرفتن به سمت افراط وتفریط نگاهش می دارد، خداوند متعال می فرماید:
“وکذالک جعلناکم امة وسطالتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسولُ علیکم شهیدا”:”و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد”.
یعنی ای گروه مومنان چنانی که شمارا به اسلام هدایت کردیم، شمارا امت برگزیده، عادل ومیانه رو ساختیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده اند:
“آسانگیری کنید سختگیری نکنید، مژده بدهید[مردم را تشویق کنید] ومتنفر[شان] نسازید” وحقیقت این است که میانه روی واعتدلال درتداوم بخشیدن زندگی برتر اسلامی نقش رسا وبالنده یی دارد، نقشی درمسیررفت وآمد روزها وسالها به آرامش ونرمش درحال چرخش است.بدون شک بسی ازامت ها که به مرض چند پارچگی وافراط گرفتار شدند، وازخواهشهای خود پیروی کردند وبه سلطنت واستبداد وزور گویی روی آوردند، نابود گردیدند، وسرنوشت این شد که داستان شان در لای کتاب های تاریخ باقی ماند وبا مرور زمان فرسوده شده ازبین رفتند.
پس باید گروه منحرفان وافراطگران ومفسدان را نابود کرد تا به طور کافی فرصت برای برپای ارزشهای دینی باکمال قوت وصلابتش میسرشود، واین ارزش تمام زوایای جامعه ی اسلامی را دربرگیرد، تابرای افراد جامعه اسلامی فرصت های کمایی روزی وآبادانی زمین را جهت نابودی فقر وازبین بردن فقر بدهد، بدین سازوبرگ وراه ورسم زندگی بشریت را ترسیم کند وبه تمدن بشر بالنده گی بخشد.
زمینه های میانه روی دراسلام فروان است مانند، زمینه های عقیده، عبادت، رفتار، اخلاق، اقتصاد وغیره، اسلامی که براساس مبانی که اساسش یکتا دانس