آرشیف

2014-12-24

علم عبدالقدیر

جنایت فرهنگی بد تر از جنایت جنگی

 

شاید عدۀ از مشاهدۀ عنوان فوق شگفت زده شوند ، اما از نظر من وجود جنایت فرهنگی در جهان معاصر که با عث نفرت وانزجار ملت ها و حتی کشور ها وقاره از یکدیگر گردیده حقیقتی است که باید مطرح شود.آنانکه با استفاده از تفنگ وابزار جارحه قلب وبدن انسانهارا هدف میگیرند بنام جنایت کاران جنگی یاد میشوند،اما آنانکه با استفاده از نوک قلم وزبان بر جهان فرهنگ،عقائد وکلتور یک امت میتازند بدون تردید جنایت کاران فرهنگی اند. همانطوریکه جنگ ها وخشونت های نظامی چه  در منطقه وجهان بستر برای زایش وپرورش جنایات جنگیست مصیبت ورنج می آفریند ، أهانت بر عقائد ومقدسات کلتوری زیر شعار دمو کراسی مهار گسیخته وبستر مناسب برای رشد جنایات فرهنگیست که روح وروان بشریت را می آزارد ودربین ملت ها فاصله ایجاد میکند وزمینه تصادم وآشتی نا پذیری فرهنگ هارا مساعد میسازد.

جنایت تنها به مفهوم زخم زدن در جسم وپیکرۀ ظاهری انسانها وکشور ها  نیست بلکه زخم زدن بر عقاید، کلتور وعنعنات مردم  بطور عام .تعرض به آبرو شرف وعزت انسانها بطور خاص هم نوع جنایت است که گاهی اثر آن وسیع تر از جنایات جنگیست .شاید عدۀ فکر کنند در فرهنگ چه جنایت است ؟بلی! فرهنگ تا وقتی فرهنگ است که به  به عقاید کلتور وفرهنگ سائرین آسیب نر ساند وپیوسته زمینه های همبستگی ورشد انسانها را فراهم سازد و اگر در سایه دمو کراسی وآزادی بیان بر ارزش های معنوی مکتب های سیاسی وعقیدتی  وافکار شخصی تعرض صورت گیرد دران صورت این فرهنگ نه که تجاوز است ومیتوان نام آنرا تجاوز ویا جنایت فرهنگی گذاشت . اگر تجاوز نظامی اثرات ناگوار وشکنانندۀ از خود بجا میگذارد اثرات نا گوار تجاوز فرهنگی ابعاد وسیعتر دارد .خسارات جسمی وفزیکی را میتوان با دوا ودارو مداوا کرد اما زیانهای  معنوی ناشی از تجاوز فرهنگی جبران نا پذیر است طوریکه بزرگان گفته اند.زخم زبا ن بد تر از زخم شمشیر است. شاعری می سراید.

جــراحتی کــه ز تیــغ زبان رسد به دلی  *  به هیچ ، ز مرحم راحت نکو نخواهد شد .
میانه ی تو و او گر زبــان زدی زخمش *   به غیــر صحبت سنگ وسبو نخواهد شد.

دلیل طرح این عنوان؟.

هر چند جنایت هیچ حدومرز را برسمیت نمیشناسد وهر کس مربوط به هر قوم، نژاد ویا اندیشۀ که باشد ممکن است بملاحظۀ اوضاع وشرائط خاص بخاطر دفع ضرر وجلب وحفظ منفعت دست به جنایت  زند، اما در تاریخ معاصز واژۀ جنایتکار جنگی بیشتر به کسانی اطلاق میگردد که در مسیر مخالف منافع و أهداف استعمار غرب قرار دارند ودر جهت نجات از استبداد وظلم دست به مقاومت میزنند.  حرکت هر چند زیانبار باشد جنایت تلقی نمیشود بلکه هدف ومسیر در مقایسه با منافع غرب شاخص وممیز آن است، اگر حرکت کتلۀ سیاسی ویا نظامی  در راستائی منافع غرب باشد این گروه آزادی خواه وحق طلب عنوان ومعرفی میشود واگر بدون اشاره وایماء غرب ودر جهت مخالف منافغ شان دست به چنین اقدام بزند بدون تردید یاغی وجنایتکار جنگییست. مثلا کرد ها از دید آمریکا ومتحدینش در عراق دموکرات وآزادی خواه اند واما در تر کیه یاغی وترورست ویا اینکه حکمتیار تا زمانیکه به اشارۀ آمریکا حرکت میکرد مجاهد ومالک 60% کمک های غرب بود وحالا ترورست وجنایتکار جنگی است وبه همین تر تیب داستان مرموز طالبان؟! البته در جهان مثال های کمی ازین قبیل وجود ندارد. اگر فردا طالبان والقاعدۀ امنیت شرکت های نفتی آمریکارا در افغانستان تضمین وتأمین نمایند دیگر ایشان از لست سیاه کشیده میشوند وایادی آمریکا شعار سر میدهند که طلبائی کرام افغانستان را از تجزیه وانارشسم نجات دادند.. منظور برداشتن مسئولیت از دوش گروه های متذکره نیست. هدف این است تا بدانیم که معیار تشخیص وتعین هویت کتله های مبارز امروز توافق ویا تصادم با منافع غرب است، طوریکه عمق وحجم جنایت  در جهان معاصر به عمق مخالقت با منافع آمریکا وغرب گره خورده است.اگر بلوچ ها ویا کرد ها وآذری های ایران ندای جدائی طلبی ومخالفت را سر دهند فردا به نام نیروهای آزادی خواه ودموکرات معرفی میگردند واز حمایت بیدریغ غرب بر خوردار اند ، وامااگر بلوچ های پاکستان با همه محرومیت این شعار را سر دهند بنام یاغی و ترورست وجنایتکار جنگی محکوم ونابود میگردند. اسامه وطالبان که ساخته وپرداخته دست آمریکا وایادی مزدور آن ا ند و زیر پردۀ اسلام پنهان شده اند و آلۀ دست ابر قدرت ها اند تا رسیدن غرب به آخرین مرز های پیروزی بقا وحیات این هسته از طرف همین قدرت ها تضمین است چنانکه هیچ یکی از رهبران  شان به محکمه کشانیده نشده است، با وصف دستگیری دوباره  با عزت وإحترام به کابل منتقل شده اند واز مصئونیت کامل بر خوردار اند، هر چند عناصر فرعی زیر این نام چون مواد سوخت درین درامه جان خودرا از دست میدهند .

معافیت جنایتکاران فرهنگی:

از نظر من آنچه بر اصول ثابت وإعتقادات روشن یک ملت صدمه وارد میکنند وروح کتله های بزرگ از جامعۀ إنسانی را جریحه دار میسازد ابعاد واثرات منفی آن بیشتر وخطر ناکتراز جنایات است  که با شکنجه وآزار به حیات انسا نها پایان میدهند و ویا زیر بناهای اقتصادی یک ملت  را در هم  وبرهم می سازد. هر جنایت باید پیگیری شود اما این مسئله مایه تعجب وشگفت است که برای محاکمۀ جنایت کاران فرهنگی محکمۀ وداد گاه مشخص در سطح جهان وجود ندارد وعلاوه از ان گاه وزمان پردۀ دموکراسی وآزادی بیان بر رخ ایشان نیز انداخته میشود.در حالیکه محکمۀ هاگ در هالند  طور دوامدار متهمین را به بهانۀ جنایت جنگی  که غالبا یاغی ها ی میدان سیاست استعمار اند از هر گوشه وکنار جهان به اشاره وفشار آمریکا ومتحدینش به این بنگاه میکشانند ، برخی را محکوم به حبس دوامدار وطولانی وعدۀ را مانند ملاسویچ طور مرموز به نابودی میسپارند.ولی بخاطر مها رساختن جنایات فرهنگی که عمق و اثر آن بیشتر از جرائم جنگیست هیچ مرجع وجود ندارد.استعمار سند معافیت را بدست کسانی داده که بخاطر حفظ منافع مادی بر عقائد وفرهنگ کتلۀ بزرگ از جهان بشریت حمله میکنند. جهان باید إهانت وتجاوز به عقاید وفرهنگ بیش از یک ونیم ملیار انسان را دست کم نگیرد.از سلمان رشدی پرسان کند که از أهانت به قرآن که روح مسلمانان را جریچه دار ساخت چه لذت برده وبه کدام فرد خدمت کرده است؟.وبه همین تر تیب از پیم فور تون  وخوخ در هالند واز روز نامه نگار دنمارکی هم بجای دفاع باید پرسیده میشد که از أهانت به مقدسات ادیان جز نفرت وانزجار ملت ها چه نصیب شان میشود؟ باید ازین حرکات غیر مسئولانۀ انسانهای بی خبر از تمام اصول واساسات ادیان و کتاب های آسمانی پرسیده شود.والا هر کس بخاطر شهرت خود دست به جنایت می زند که تمام جهان را بی ثبات می سازد.

چرا جامعه جهانی  برای نورم های کلتوری وارزش های اجتماعی یک ملت ارج نمیگذارند ودر جهت مصئونیت آن قواعد زنده وضع نکرده اند بخاطر اینکه امروز بازی گر صحنه کسانی اند که به پای مادیات غلطیده اند وهر لحظه حاضر اند ارزش های معنوی را فدائی منافع مادی سازند. همان است که بخاطر رسیدن به أهداف اقتصادی  صد ها توطئه را طراحی وده ها قربانی را می پذیرند، در حالیکه عدۀ حاضر اند بخاطر حفظ اصول و ارش های معنوی قربانی بدهند .این دوطرز دید باید بر رسی شود وبرای هرکدام جایگاه وارزش خاص را قائل شد.

تناسب جنایات جنگی وجنایات فرهنگی :در جهان اسلام جنگ وگاهی هم جهاد هرگز یک پدیدۀ انی نبوده ونیست بلکه مسبوق به پدیدۀ تعرض واهانت فرهنگی بوده که بعدا دفاع از ارزش های معنوی وفر هنگی باعث بروز جنگ های دوامدار وپر هزینه شده است.

به همان تناسبیکه حامیان وداعیان اسلام از طرف غرب به جنایات جنگی متهم اند، بیشتر از آن مدعیان دموکراسی وآزادی بیان به جنایت فرهنگی در برابر مسلمانان متهم وملوث اند که نمونه های آنرا در أواخر قرن بیستم و آغاز قرن بیست ویک مشاهده کردیم. مثلا تاختن سلمان رشدی بر قرآن که بمثابۀ  شمشیر زدن بر قلب یک ونیم ملیارد مسلمان بود وبه همین تر تیب اهانت به قرآن در أهانت خانۀ گوانتا ناما ووتوهین به اسلام در هالند توسط یکی از سیاست منداران وبعد یک نقاش وفلم ساز وتا اینکه در دنمارک گلی دیگری را به آب دادند وبر پیغمبر اسلام إهانت کردند ودر هر کشور غربی نمونه های بارز این جنایات فرهنگی وجود دارد.هر چند مسلمانان در جهت دفاع از مقدسات ادیان آسمانی دیگر کوتاهی کرده اند اما  أهانت وتحقیر را به پیروان هیچ دینی روا نداشته اند.درست است که مسلمانان را از پذیرش ادیان دیگر منع کرده اند اما دین ودیندار را هم توهین نکرده اند.ازانجائیکه دین اسلام به تمام عقاید جهان مطابق بوقت وزمانش اعتراف نموده هر گز این ادیان را مورد تهدید توهین واستهزاء قرار نداده است، اما بر خلاف پیروان سائر مذاهب چه هندو چه یهود وچه نصارا به نوبۀ خود بر ارزش های معنوی ومعتقدات اسلام تاخته اند وتا هنوز این جسارت وهتاکی ادامه دارد..ادامۀ این وضعیت هر گز راه را بسوی صلح وآشتی بین ملت ها وامت ها باز نخواهد کرد بلکه این زخم های فرهنگی فاصله هارا بیشتر از پیش خواهد ساخت.

برای رسیدن به صلح وزندگی مسالمت آمیز در سطح دیالوگ گفتگو وامتزاج تمدن ها از طریق تعامل وإحترام متقابل شرط اساسی است.آنانکه با شوق وعلاقه به جنایت های فرهنگی مبادرت می ورزند از جنایت جنگی هم صحبت نکنند .در جهان معاصر ایجاب میکند تا با وضع اصول جهانی واحترام متقابل به ادیان وارزش های فراگیر وعمومی کل دنیا جلو هتک حرمت عقاید ومقدسات همه مردم گرفته شود.اگر  عقیده واساسات فکری یک ملت ویا دست یابی خود شان به منابع اقتصادی مانع رسیدن ابر قدرت ها به منافع مادی واقتصادی شان گردد این امر دلیل خشک بودن عقیده وافراطی بودن پیروان یک ملت ویا یک کشور نیست. هیچ کس  از آسیائی میانه بخاطر یافتن منافع خود در لا انجلس ونیویارک وورجینیا نرفته است.هر کس باید در محدودۀ که حق طبعی وجغرافیائی آن است قناعت کند والا تجاوز چه در جهان فرهنگ وچه در عالم طبیعیت ویا محیط زیست باشد جز تنش وخشونت چیزی را به دنبال ندارد.

القاعده مال آمریکا وتحریک طلبه ساخت انگلیس است:

 فر هنگ افراطیت القاعده در بستر استخبارات غرب پرورش یافته است همه میدانند که افراط گرائی پیوسته سازمان یافته ومنبع تحرک دارد واز منابع بزرگ قدرت تغذیه میکنند.مثلا در شرائط فعلی که امنیت جهان از طرف بنیاد گرائی القاعده وطالب تهدید میشود عناصر مؤلفه آن به شکل ذیل معرفی شده میتواند که شاید برای عدۀ قابل قبول نباشد اما بدون تردید یک واقعیت انکار نا پذیر است .مثلا. آمریکا جمع عربستان سعودی جمع القاعده وانگلیس جمع پاکستان جمع طالبان این ماشین را به حرکت آورده اند یکی مؤسس، یکی سناریو ساز ودیگری ممثل است اما جان مردم بیگناه وبی خبر بر آمد .اینکه چه وقت ایشان از همین مجرا ومسیر به هدف میرسند تا مردم جهان نفس براحت بکشند ؟ خدا میداند