آرشیف

2014-12-26

علی اکبر زاولی

تنفس ‌های هندوکش

من و تو، آسمانی بغض و این تکرار پوسیدن
هنوز ای همسفر زود است بر مهتاب کوچیدن
کجا تقدیر ما و سهمی از عاشق‌ترین فریاد
کجا در خواب حتا رد پایی تا خدا دیدن
من و تو ـ این سزای ماست ـ کوهی پیشرو داریم
و دستی که نمیداند طریق زندگی چیدن
نمیدانی چنین آوارگی مان بر چه می‌ماند؟
ز کودک راه رفتن در مسیر جاده پرسیدن
ولی هشدار ای پروانه چون خیلی خطرناک است
به دور شعله‌ی یک شمع وحشی رقص و چرخیدن
تصور کن چقدر آبی‌تر و زیبا و شیرین است
لباسی از تنفس‌های هندوکش پوشیدن

1391

 کابل
علی اکبر زاولی، دانشجوی سال چهارم دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل