X

آرشیف

تازه های غم

 

تازه های غم

 

 

قصه کن یار !

 

*

 

سربکن

 

باران را میفهمی ؟

 

وبه یک ابرِمسافر

 

تازه های غم خود را می گویی ؟

 

*

 

لحظه هایی ، آسمان را، درسکوتت جاری میسازی؟

 

به درختی ، برادر میگویی؟

 

*

 

وچرا ژرف وغمین است زمانی یک شب؟

 

و زچی ذهنِ پیام آوروبیداری دارد؟

 

وبه فکرت می آید

 

که به نابودی می اندیشد!؟

 

*

 

گاهِ دلشادی باغی را می فهمی؟

 

یاکه اندوهش را؟

 

*

 

در بهاری که زمین از بارانی

 

تازگی را می نوشد

 

به چی می اندیشی؟

 

*

 

با تَخیل زکدامینْ دنیا درذهنت

 

بیدل وحافظ را میخوانی؟

 

شمسِ تبریزی را ؟

 

*

 

غزلی ، شعری، تازه ات می سازد؟

 

تا به حس کردن

 

ره سپردن در بیتی را می دانی؟

 

شده آنی که زموسیقی آن

 

بی خبرازخویش شوی؟

 

و تمامِ واژه ها، پای بکوبند و پرواز کنند؟

 

*

 

کشتهٔ بوی گُلِ سنجد میباشی؟

 

نام کوهی که خوشت می آید چیست ؟

 

از درختان دلبرت کیست ؟

 

*

 

نامه های خبرِ گُمشدن ِدل

 

به دستت می آید؟

 

*

 

و محبت، آیا،روزی

 

بردیارِ ما

 

گذری خواهد کرد؟

آلمان

دوهزار وپانزده

)

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.