X

آرشیف

به کــی بــــــــــــــاور کرد؟

دنیا بسیار زیباست ، و پدیده‌های طبعیی زیبا‌تر از تصور ، زیستن دل آرا ، طبعیت با عِطر گلها های دلاویز آشفته گی ها را می زداید ، اما انسان است که همین زیبای را زشت کرده قانون و قایده را نه برای رفاه و آرامش بوجود آورده بلکه برای ستیزه جوی و قدرت طلبی و گرفتن آزادی فطری را بنام مرد حکومت کردن بوجود آورده‌اند ، حال دنیا مادی و معنوی پر تزو و فریب است ، به کی میتوان اتکا و باور کرد ، جای شک نیست که با کلمات و ادای آن تا حدی بالای انسان اعتماد می‌شود ، اما به گفته‌ها قول و قرار اگر ثابت بماند ،عملکرد ها صاف و بی ریا باشد ، اعتماد و باور را در سطح بازی قرار ندهند فاصله های حرف تا عمل کم باشد ، و زود فراموش نشود ، تعبیر و تفییر درست شود تا اعتماد و بارو مندی در مرحله رشد قرار بگیرد ، به بازی گرفتن احساسات نوعی از جفای است که بر طرف مقابل تحمیل می‌شود ، ودر ذهن پذیرفتن و زود زودودن کار شایسته نیست .

نمیدانم به کی باور کرد و از کی توقوع داشت

چهره ظاهر را چگونه با ضمیرتشخیص داد و شناخت ؟ ، محیط و ماحول میتواند گذشته را تغییر بدهد ، و فراموش شود که از کدام کشور و داریی کدام خصوصیات اند ، صداقت و تربیه زیر سؤال قرار بگیرد ، نو پذیری و زیبا پذیری جای وجدان را بگیرد ، عاطفه و احساس مورد بازی قرار بگیرد ، تعرض به شخصیت شود ، تحقیر به جنسیت شود ، مَحبت ها سرد ، قلب ها سنگ ، روابط محدود شود ، دوستی‌ها به مطلب و مقصد ، بهانه‌ها زیاد ، مصروفیت شدد پیدا کند ، به کی باور کرد و از کی توقوع ؟ بیرون شدن از مرز ها کشور باید هویت تغییر کند ؟ زبان فراموش شود ، روابط در حد فریب باشد ، و چهره اصلی ذکاب شود ،نمیدانم به کی باور کرد ؟
با نگاه عاشقانه فراد را به بازی میگیرند ، با آهنگ از صداقت با تیر جفا قلب ها را می درند ، به افسانه‌های حماسه آفرین و صراحت لهجه چنان گرم می‌شوند تا بی اعتقاد نشوی ، و زانو زنی ، سجده کنی ، معبود ش خوانی ، نیایش کنی ، طلب استخاره کنی آه و ناله از بی نوایی و ناتوانی سر زنی ، داشته های دورنت را بی محرم باز گو کنی ، پرده حجب و حیا را با اعتماد از بین ببری ، با نوشتن پیام و و آرزو ها ، با طی فاصله های مکانی و زمانی برای یک لحظ دیدار به قلمرو زیستش برسی ، و انتظار مشایعت با هزاران امید را بکشی ، و با یک تغییر کلی آنگاه میدانی که به کی باور کرد ؟ و به چه اعتقاد کرد و چه را به بیان گیری ؟ فقط با همان گران بود به سبکی باد هوا رهایت میکنند ، در حالت تنها رعایت میکنند که دست لرزان توان محکم گرفتن را ندارد ،و قلب شکسته امید جستن یاری را ، شکستن قلب صدا ندارد فضا دارد این فضای را بسیار خوب و عالی با طرح مصروفیت ها در برابر چشمانت با هوشیاری و بیدار چنان آتش میزند که بسوزی خاکستر نشوی متوصل به مرگ تدریجی ، پس به کی باور کرد ؟ و کدامین عمل و الفاظ را زودتر به صحنه فلم برای تربیت دیگران کشید ، چرا با مستفید شدن از حرارت و نور خورشید تاریکش خواند ، مهتاب را به زمین سقوط داد و ستاره‌ها را کم‌رنگ خواند . چه شد صدای وجدان ؟ چه شد گرمی قلب ؟ چه شد عاشقانه های دورن دل ؟ چه شد انتظار ها ؟ چه شد مشوره ها ؟ چه شد خلوت ها ؟ چه شد همه و همه حرف های ؟

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.