آرشیف

2015-1-7

ابو مسلم جامع

انـدیشه هـــای جـــدایی دیــــن از سیاست

اندیشه های جدایی دین ازسیاست ازکجا نشأت کرده است؟ و چرا؟. و آیا این اندیشه ها مورد قبول همه افراد واشخاص جامعه بوده است ویا خیر؟. و درکشورهای که این اندیشه در قانون اساسی ایشان گنجانیده شده، تا چه اندزاه به آزادی های عقیده وی، دینی، مذهبی و سیاسی افراد واشخاص احترام گذشته است؟. و دیدگاه اسلام درمورد جدایی دین از دولت وسیاست وتضمن آزادی های دینی، مذهبی وسیاسی بررسیی می شود. محوری اصلی و کلی این مقاله بررسی دیدگاه نظام های سکولارسیم، کمونستی، سوسیالستی، اسلام و دیدگاه دانشمندان اسلامی، سکولار، غربی و غیره…می باشد. و همچنان بررسی علت رشد اندیشه های جدایی دین از دولت و سیاست درکشورهای اروپایی، غربی و بویژه در کشورهای اسلامی می باشد. و بالاخره اینکه آیا اسلام با سیاست در تعارض است و یا خیر؟ موافقت و همخوانی شریعیت اسلام با سیاست با دلیل شرعی و عقلی تحلیل وبررسی خواهد شد.

هدف این موضوع: تحقیق وبررسی اندیشه های جدایی دین از سیاست وپیامدهای آن بالای جامعه ومردم است وهمچنان بررسی مفدیت وعدم مفدیت این اندیشه درکشورهای که درقانون اساسی شان درج شده است وواکنش های ضدِ این اندیشه دربسیار از کشورها واستقبال وقبول بعض کشورهای دیگراست. اهمیت این موضوع براین است که خواننده های عزیز می توانند باخواندن این مطلب بدانند که این اندیشه ازکجا آغازشد وچگونه ؟ واستقبال مردم این اندیشه تاچه اندازه بوده ووانش روحانیون وعلمای دینی وهمچنان موثریت و کاربرد این اندیشه درکشورهای که درقانون اساسی ایشان تاکید شده است.

اصل ریشه های جدایی دین از سیاست: درقانون اساسی اکثر کشورهای سوسیالستی گنجانیده شده است، اما درآغاز تطبق این قانون با چالش وخشونت های زیاد روبرو بوده است حتی دربعض کشورها آزادی دینی و بی دینی تضمن گردیده، اما باز هم درراه تبلیغ وگسترش دین ومذهب محدویت های زیاد وضع نمودند،که دین ومذهب حق دخالت درامور حکومت داری وسیاسی را نداشت باشد، مخصوصا درکشورهای سوسیالستی ، حکومت ودستگاه دولت نه تنها دربرابرادیان ومذاهب بی طرف نبوده، بلکه دشمن آشتی نا پذیرآنها نیزبودند،آزادی دینی ومذهبی بطورشاید وباید وجود نداشت، اما نظریه اسلام دربرابری آزادی های دینی ومذهبی کاملا متفاوت با نظریات سکولارسیم وسوسیا لستی است.اصل آزادی دینی ومذهبی مورد توجه خاص اسلام است ، چنانچه حضرت عمر(رض) می فرماید: (ازچه وقت مرد مان را به بردگی گرفته اید، در حالی که آزادانه از مادر زاده شده اند).انسانها کاملاهستند و ازحق آزادی برخوردار می باشند و نباید بنده و برده کسی باشند، اسلام هنگامی آزادی را برای بشریت قرار داده که مردمان در آن زمان از لحاظ فکری، سیاسی، اجتماعی دینی واقتصادی به بندگی کشیده می شدند.لذا اسلام اصل آزادی اعم از آزادی اعتقادی، ازادی اندیشه، آزادی گفتار،آزادی انتقاد ومهم ترین آزادیهایی را که بشریت بدان نیازمند است برای بشریت قرار داده است. ودین را هم از سیاست وحکومت جدا نمی داند، بلکه دین اسلام خود درحقیقت سیاست است،سیاست به معنای واقعی وحقیقی نه به معنای دروغگویی ، فریب بازی، تجاوز وبی دادگری. فلسفه تاریخی اندیشه های جدایی دین از سیاست: باتوجه به تاریخ چند هزارساله تمدن وفرهنگ بشریت ،فکر نو وجدید است وبسیاری ازکشورها جدایی دین از سیاست را درقانون اساسی خود بعد ازجنگ جهانی دوم کنجانیده اند ،فلسفه جدایی ومجزا بودن دین ومذهب ازامور دولت وحکومت به معنی که:ماموریت دولت دراداره امورمملکت وتعین سیاست های خارجی،داخلی،اقتصادی ،فرهنگی واجتماعی است ورسالت دین دررابطه انسانها با آفرید گارشان وتوجه به ارزش های اخلاقی ،تربیتی ودینی است، نه دخالت درامور سیاسی وکشور داری .

اندیشه جدای دین ازسیایت درامریکا: درایالات متحده امریکا هم بعد از جنگ جهانی دوم جدایی دین از سیاست وآذادی دینی ومذهبی رسما درقانون اساسی کنجا نیده شد، اما با تفاوت زیاد که درنظام کمونستی وسکولارسیم وجود دارد، حتی سکولارها درموردعدم مداخله دین ومذهب وخارج ساختن دین ومذهب را ازحطه ی اجتماع ومنحصر به فرد وشخص می دانند.وتاکید می ورزند که نباید دین درملاء عام دراجرا گذشته شود، اما درامریکا تمامی ادیان ومذاهب دربرابر قانون یکسان وبرابر شناخته شده اند،ولی برعدم مداخله دین ومذهب درامور سیاسی وحکومت داری تاکید شده ودرضمن استقلال نهادی دینی ومذهبی دربرنامه ها تربیت واخلاقی واجرای مراسیم دینی ومذهبی درتمام ایالات بدون مداخله دولت تضمن شده است.

اندیشه جدایی دین از سیاست در تاريخ سکولاريزم: اولين باردانشمند بنام سنت اگوستين با تفکيک دوگانه کليسا و حکومت، دو شهر و دو شهروند معرفی کرد که شهروند يکی می توانست در ديگری نيز ادامه حيات دهد. سکولاريزم آگوستين به دنيايی شدن بی خطر يا ملايم مشهور شده است. بعدها فلاسفه ديگری به رابطه دين و دمکراسی پرداخته اند که آلکسی توکوويل در اثر خود بنام "دموکراسی در امريکا" تاکيد می کند که دموکراسی امريکايی شاهد مثال خوبی است برای رابطه سه گانه دين، سکولاريزم و دموکراسی. امروزه برخی براين باورند که دمکراسی موجود درغرب محصول تعامل اين سه عامل است، ازاينرودرادبيات سکولاريزم، از سکولاريزم آگوستين و توکوويل به "سکولاريزم زره پوشيده" برای مراقبت از دين دربرابر حکومت و از نگرش مارکس و نيچه به "سکولاريزم شمشير زن" برای بی ارتباط دانستن دين و حکومت يادمیکنند. 
داکتراحمد ایرانی درکتاب خود بنام اصل جدایی حکومت ودین می نویسد:« که درقانون اساسی بسیاری از کشوری ها به اصطلاح دموکراسی کنجانیده شده یکی ازبزرگرترین جلوه های پیشرفت فرهنگی وفکری انسان به شمارمی رود.این اصل ازنظریه حکومت مردم یا دموکراسی ریشه می گیرد ویکی از بهترین معیارهای حکومت دسته جمعی یا گروهی درهرجامعه شناخته شده است. براین اساس این اصل بزرگ ، میدان عمل دستگاه یا نهادی که حکومت نامیده می شود ازمیدان عمل دستگاه یا نهادی که آن را دین ویا مذهب می نامند تا آنجا که شدنی است باید مشخص باشد. اگراین اصل به طورکامل ویا به شیوه آرمانی اجرا شود حکومت جامعه حق دخالت درنظریه ها وآیین های دینی را ندارد. به همین ترتیب نگهبانان دین ومذهب یاطبقه روحانی حق دخالت درحاکمیت کشور را ندارند.درجامعه های دموکراسی جهان باتوجه به حاکمیت تمامی مردم وحکومت همه گروهای جامعه،اصل جدایی حکومت ودین خود سبب پیدایش اصل یاحق دیگری می شود که آن را آذادی دینی ومذهبی می نامیم.

اندیشه های جدایی دین ازسیاست ابتدا زمان آغاز شد: درآن زمان اروپا درحال جنگ فرهنگی با کشورهای عربی واسلامی بود، درچنین شرایط اروپا اندیشه مدرن غربی را درچالشگری به فرهنگ اسلامی نمایش گذشت ودرسده نزدهم وبستم قرن ورود فرهنگ، اندیشه وایدلوژی های سیاسی غربی به محیط زندگی سیاسی، فرهنگی واجتماعی مسلمانان بود،اما دقیقا پس از جنگ جهانی اول که با فروپاشی امپراتوری عثمانی که درحقیقت نماد قدرت سیاسی اسلام درجهان به شمار می رفت بود ودراین زمان اندیشه جدایی دین ازدولت وسیاست تبارز کردوهمچنان در دوره سلطه ی فرانسه وانگلیس ازمدیترانه تاخلیج فارس وسلطه ی روسیه برآسیایی مرکزی وقفغازبعدازجنگ جهانی اول زمینه رشد اندیشه جدایی دین ازحکومت شد و این بود که اندیشه دین سیتزی وعدم مداخله دین ومذهب درامور دولتی وسیاسی وایدلوژی کمونستی رشدنمودوبحث جدایی دین از سیاست رسما درقوانین اساسی اکثر کشورها کنجانیده شد. امااندیشه لاسسیم( جدایی دین از دولت) درکشوری مانند ترکیه پایتخت خلافت اسلامی وامپراتوری عثمانی چگونه بوجودآمد؟ وعلت پدایش ورشد این اندیشه ضدِ اسلامی ودینی دریک کشوری متمدن وپیشرفته چه بود؟ مصطفی کمال آتاترک که اندیشه کمونستی وضد اسلامی داشت وکاملا یک انسان لائیک بودوبا یک کودتایی نظامی توانست که نظام خلافت اسلامی وامپراتوری عثمانی را سرنگون نماید وبه جای آن نظام لائیک ویا لاسسیم را به اقتدار برساند، پس از فروپاشی نظام خلافت اسلامی ونشستن مصطفی کمال آتاترک به کرسی قدرت زمینه را برای دین سیتزی واندیشه جدایی دین از سیاست آمده وعدم مداخله دین ومذهب را درسیاست کاملا ممنوع قرارداد که هیچ گاه دین درامور دولتی وسیاسی حق دخالت را ندارد. علت رشد اندیشه های جدایی دین از سیاست: علت رشد این اندیشه در افغانستان وایران چه بود؟ در پاسخ باید گفت که انگیزه های ضدِ دینی واندیشه های جدایی دین ازسیاست وطرزفکری سکولاریسم بشتروزیادتر درزمان حاکمیت کمونست ها وظلم واستبداد نظام وحکومت های زیری نام اسلامی وسوء استفاده ازقدرت ومنصب دولتی می باشد،چنانچه ابراهیم ورسجی درکتاب خود بنام اسلام وسکولارسیم می گوید:«امروزدرکشورهای اسلامی تحولات بوجود آمده است که زیرنام سکولارسیم ولایسیزم یاهرنام دیگری اصل جدایی دین ازدولت نه سیاست به گرمی به سر زمان ها افتاده افتاده است. داغ شدن موضوع جدای دین از دولت درکشورهای مسلمان ،دوعلت عمده دارد: نخست تباه کاری های مجاهدین وطالبان درافغانستان ورژیم خشن وسرکوب گرولایت فقیه درایران براه انداخته اند .دوم سوء استفاده ی رژیم های بیداد گر ازقاهره تا اسلام آباد که از دین برای کسب مشروعیت ودوام سلطه می کنند».

بلی اندیشه های جدایی دین از سیاست ودولت: درکشورهای اسلامی دراین اواخر رشد فزاینده داشته است ،که درزمینه عالم ومتفکر ایرانی آیت الله العظمی "منتظری" می فرماید: دربرابرولایت مطلقه ای فقید ثابت شد که دموکراسی نه تنها برای دین مشکل ندارد بلکه به سود آن است که از دولت جدا ساخته شود ودیگراینکه اصل سکولازسیم نه به معنای جدایی دین ازسیاست بلکه به معنای جدایی دین ازدولت پررنگ ترشده است،عامل دیگر دین گریزی ودین سیتزی درکشورهای اسلامی این بود که حکومت های خودکامه ودیکتاتوری بخاطر بقای قدرت خود ازهرنوع فشاردریغ نورزدند، همین باعث شد که مردم به سوی دین سیتزی ودین گریزی بروند.بهرحال جدایی دین ازسیاست وحکومت درکشورهای غیراسلامی با برخی مشکلات وتنش ها رو برو شد ؛اما درکشورهای اسلامی این مشکلات وچالش ها زیاد تر وپررنگ تر بود. درکشورهای اسلامی بویژه افغانستان ،پاکستان،ترکیه وایران: بشترین رشد اندیشه های جدایی دین ومذهب از دولت وسیاست به اثری بیداد گری ها وخودکامه گیهای نظام های زیرنام اسلامی وعالیمان استفاده جوی از نام حکومت اسلامی بوده است و درحقیقت سبب شده تانظام سکولارسیم ولایسم جای گزین نظام اسلامی شود. مشکلات که امروز سر راه حکومت های اسلامی قرار دارد دوری از طرز حکومت داری پیامبر(ص)است، پیامبر(ص)دراولین روز های ورود درمدینه یک حکومت کاملا دمکراتیک وآزاد را پایه گذاری وتشکل می دهد، اما متآسفانه نظام های امروزی که خود را نایب شریعیت ودین می پندارند بسیار مشکلات وچالش های را سر راه اجرای قوانین شریعیت بوجودآوردن که درنتیجه بعد از پایان حکومت ونظام به نام اسلامی مردم به طرف دین سیتزی می روند ودین گریزمی شوند.

آيا دین و سياست در تعارض هستند يا خیر؟ آنچه که در آموزه هاي اصيل اسلامي و انديشه بزرگان اسلام پيرامون ارتباط دين و سياست وجود دارد، منظورپيوستگي دين اصيل توحيدي و سياست الهي است نه هرگونه دين بشر ساخته و يا تحريف شده و سياست هاي شيطاني که کاملاً خارج از بحث ارتباط دين و سياست مي باشند.سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست، بر گرفتن منش و روش سياسى از دين است، نه به خدمت گرفتن دين در جهت سياست‏هاى دلخواهانه و خودمدارانه، زيرا اساساً دين مبين اسلام با هرگونه سياستى همخوانى نداشته و آن را مورد تأئيد قرار نمى‏دهد. سياست‏هاى شيطانى كه همراه با دروغگويى، فريب و چپاول مردم مى‏باشند و با حيله و تزوير سعى در تسلط بر اموال و نفوس مردم داشته و فقط به فكر منافع شخصى و گروهى خود مى‏باشند، قطعاً مطرود اسلام است.منظور از سياست در اين زمينه، سياست مورد نظر آموزه‏هاى دينى است.حضرت على(رض) سياست را ملازم با هدايت مى‏داند، تا آنجا كه مى‏فرمايد: بدان به درستى بهترين بندگان خدا نزد خدا رهبر سياسى عادلى است كه هدايت شده و هدايت‏گر باشد،سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد،تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اين‏ها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست و اين نوع سياست، سياست اسلامی است .جامعيت اسلام: با مروري كوتاه بر قوانين اسلامي و آيات قرآن روشن مي گردد كه اسلام ديني است جامع و همه سونگر كه تمام ابعاد زندگي انسان (فردي ،اجتماعي، دنيوي، اخروي، مادي و معنوي ) را در نظر گرفته و همان گونه كه مردم را به عبادت و يكتا پرستي دعوت نموده و دستورات اخلاقي و مربوط به خودسازي فردي را دارد احكام و دستوراتي در مورد مسائل حكومتي ، سياسي، اقتصادي ، اجتماعي ، قضايي و مربوط به اداره صحيح جامعه روابط بين المللي، حقوقي و…داراست و مقررات قضايي ، حقوقي ، روابط اجتماعي ، مسائل اقتصادي ، تربيتي و… دارد و بديهي است كه اجرا و پياده كردن چنين احكام و دستوراتي بدون قدرت اجرايي امكان پذير نيست و حكومت ديني به معناي صحيح آن حكومتي است كه جامعه را بر اساس قوانين الهي اداره كند و زمينه هاي رشد استعدادها و امكان رسيدن انسانها به كمال و ايجاد جامعه اي برين صالح و شايسته را براي مردم آماده كند و با فسادهاي اخلاقي اجتماعي و هر که موجب تباهي دنيا و آخرت انسان مي شود مبارزه كند.سيره وروش رسول اكرم (ص) نشان دهنده اين است كه دين از سياست جدا نيست وخود آن بزرگوار ضمن تشكيل حكومت مسوئوليت اجرايي و قضايي آن را برعهده داشت .حضرت علي (رض ) نيز حكومتي بر اساس عدل و اجراي دستورات الهي بنا نهاد و…پس تشكيل حكومت از ضروريات دين اسلام است، آيات فراواني در اين زمينه وجود دارد: آيات مربوط به امر به معروف و نهي از منكر،اطاعت از اولي الامر ، نپذيرفتن ولايت و سرپرستي بيگانگان كافران وظالمان، ولايت پيامبروولايت مومنين بر يكديگر ، مشورت با مومنين ،شوري ، نجات مظلومين و مستضعفان، آيات مربوط به جهاد و دفاع ،هدف از دين و بعثت انبيا برپايي عدالت اجتماعي و قوانين الهي است، نهي از حكم به غير دستورات الهي، خصوصيات جامعه اسلامي ، لزوم وجود نيرو و تجهيزات براي حكومت اسلامي ، رهبر و كسي كه مردم از او اطاعت و پيروي مي كنند بايد از همه خوب تروصالح تر باشد ، نمونه حكومت انبيا در قرآن مانند حكومت داود و سليمان (ع ) و روايات در اين زمينه زياد است، همه اينها دلالت بر عدم تفكيك سياست از دين است. از آنچه گذشت روشن مي شود كه جدايي دين از سياست در مورد اسلام به هيچ وجه صادق نيست بلکه اندیشه جدایی دین از سیاست در نظام های غیر اسلامی به صورت کل وجود دارد ومنشا پدایش این اندیشه ابتدا ازطریق کمونسیت ها وسکولارها طرح شدوبعدا دراکثر کشورها جهان درقانون اساسی ایشان گنجانیده شد.

مقایسه اسلام و سکولارها درمورد جدایی دین ازسياست: ازنظر سکولارها سیاست علم يا هنر اداره جامعه در جهت تأمين نيازها و مصالح مادي مي باشد نه دین ، اما از ديدگاه ديني هدف دین وسياست هرگز در نيازها و مصالح مادي بشر خلاصه نمي شود؛ بلکه فراتر از آن تأمين سعادت و نيازهاي واقعي انسان اعم از مادي و معنوي را مورد توجه داشته و براي اين منظور علاوه بر عقل، وحي و شريعت نيز از منابع اصلي آن به شمار مي آيند. بر علاوه بر وحي و شريعت، عقل نيز ازمنابع بسيارمهم در اداره جامعه و مديريت سياسي آن مي باشد و در تشخيص مقتضيات زمان و مکان و همچنين حوزه هايي که از ديدگاه ديني مسکوت مانده است در چارچوب معيارها و ارزش هاي کلي ديني به سياستگذاري و اجرا مي پردازد.هر چند سياست حق انحصاري ديانت نيست، ولي با توجه به اين که منابع مختلف و اهداف متعدد سياست اسلامي، برخواسته از دين مي باشند، باز هم سياست در محدوده کلي آموزه ها و ارزش هاي اسلامي مشروعيت يافته و بر اين اساس نيز حکومت ديني شکل مي گيرد.

 

نقش دین دریک جامعه ای سکولاریسم: دین چه نقش یا جایگاهی می تواند داشته باشددریک جامعه سکولار درحالیکه سکولارها مخالف حضور مراجع روحانی درحطه ی عمومی هستند، پس چه نقش برای دین درجامعه ی سکولار باقی می ماند؟ وقرار است که دین به تدریج ضعیف واز صحنه خارج شود،وسکولارها می خواهند دین به زندگی خصوصی فرد منحصروآن را ازحیات عمومی بیرون کنند به این معنا که دین به منزله خصوصی بودن حساب بانکی افراد است.برخی ازسکولارها نمی خواهند درملاء عام ازدین سخن گفته شود،به این ترتیب عمومی بودن دین هم به معنای استفاده عمومی درملاء عام است ودرچنین جامعه مرگ دین است. پس نقش دین تنها درمورد تقویت مسایل اخلاقی افراد واشخاص است که درجهت تزکیه وتصفیه باطنی خود تلاش نمایند نه در اموری سیاسی وحکومت داری.

 

 

منابع

1-ایرانی،احمد.(1998م) جدایی حکومت ودین. چاپ دوم. لُس انجلس:شرکت کتاب.
2-قطب،محمد.(بی تا).اسلام ونابسامانیهای روشنفکران.ترجمه:محمدعلی عابدی.ایران: انتشارات جام. 
3- حسینی،محمدرضا.(1385).ازکمون اولیه تاکمونیزم.چاپ دوم.ایران: انتشارات محسن.
4- ورسجی، ابرهیم.( 1390) اسلام وسکولاریسم. چاپ اول.کابل:مطبعه صنعتی اعتصام.
5- ورسجی،ابراهیم. ( 1391)اسلام،غرب ودموکراسی.کابل: مطبعه طباعتی وصنعتی صبور.