آرشیف

2015-1-28

خیراحمد ساغرمل

امریکا؛ دوست عزیز دیــــــــروز، دشمن دیرینه‌ی امروز

 

2001 میلادی، درست یادم هست همه از حضور کشور دوست امریکا، خیلی خرسند بودند.خبری هم از آمدن دوباره‌ی گروه طالبان نبود.
نه صدای انفجار بمب و نه صدای شلیک گلوله. اگر صدایی هم بود، از شادیانه های پس از پیروزی نیرو های خودی بود.
همه غرق گرفتن دالر های میلیونی بودند که خبر آمد ایالات متحده، قصد حمله به عراق را دارد، نبردی که در 2003 آغاز گردید و در سال 2010 میلادی بدون دست آورد قابل توجهی پایان یافت.
بیش ده هزار سرباز امریکایی و بریتانیایی زخمی شدند و ده ها نفر دیگر جان باختند. میراث این جنگ 7 ساله، مشکل های روحی روانی بود که به سرباز های امریکایی رسید.
سیاست گذار های افغانستان در بطن این 7 سال، نتوانستند تا در عمق دیدگاه راه بردی ایالات متحده امریکا، افغانستان را جای دهند و به گونه‌ای، افغانستان در حاشیه‌ی آجندای ایالات متحده قرار گرفت.
قرار گرفتن افغانستان در حاشیه‌ی آجندای امریکا، به پاکستان نیز فرصت داد تا کشور های عربی و به ویژه کشور های حوزه خلیچ را قانع سازد که سرمایه گذاری های دوباره روی گروه طالبان وتحریک طالبان صورت گیرد.
در دراز مدت، طالبان با سیاست گذاری های خود توانستند، جنگ را به نحوه‌ای خوب، پیش ببرند تا جایی‌که دست کم 2 هزار سرباز امریکایی و هزاران سرباز افغان را از پای در آورند.
در کنار حملات سنگین طالبان، آنان از ابزار های نوین اطلاع رسانی به گونه‌‍‌ی خوب استفاده کردند و جنگ تبلیغاتی را راه اندازی کردند. در اینجا فضای سایبری به گونه‌ی بهتر به آنان کارایی داشت و تا جایی‌که یکی دو سایت مهم دولت افغانستان را هک کردند.
سال 2008 پایان یافت و یک بار امریکا متوجه گردید، جنگ افغانستان در احتمال شکست است. پس از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، رییس جمهوری جدید بارک اوباما دستور فرستادن 32 هزار نیروی تازه نفس را به افغانستان داد که بیشتر آنان در جنوب افغانستان جنگ را پیش بردند.
در این سال ها، جنگ با تمام نیرو پیش می رفت، هر دو سو با تاکتیک های متفاوت هم دیگر را مغلوب می کردند. بیشتر شهرستان ها(ولسوالی) پاک سازی گردید.
در گیر و دار این نبرد مرگبار، یکباره رویکرد دولت افغانستان در مورد نبرد علیه طالبان تغییر کرد. 
دولت افغانستان درکنار نبرد، درٍ دوستی را با طالبان باز کرد و این گروه را به چندین گروه دسته بندی کرد.از این دسته بندی ها تنها خواست با گروه های میانه رو صلح کند.
در پی آن دولت افغانستان،اداره‌ی شورای عالی صلح را به عنوان آدرس گفت‌وگو با طالبان ایجاد کرد.
این طرح دولت نیز بی نتیجه ماند و تنها بهره‌ای که از ایجاد شورای عالی صلح، نصیب دولت شد، کشته شدن برهان الدین ربانی رییس شورای عالی صلح در خانه اش و زخمی شدن اسدالله خالد رییس امنیت ملی کشور در یکی از مهمان خانه ای این اداره بود.
زیر نام تلاش برای گفت ‌و گو با طالبان دولت افغانستان شماری از رهبران طالبان را از زندان های پاکستان رها کرد، اما رهایی این افراد نه تنها کمکی به آمدن صلح در افغانستان نکرد، بل در جهت تقویت صفوف طالبان موثر واقع شد.
هرچند افراد و گروه هایی نیز در پی ایجاد شورای عالی صلح، زیر نام طالب به روند آشتی پیوستند و امتیازاتی را نصیب شدند. اما پیوستن این گروه ها، باعث فروکش کردن نبرد در کشور نشد.
در کنار این همه، رییس جمهوری سر نا ساز گاری با ایالات متحده گرفت و بارها از برنامه های ایالات متحده انتقاد های تند وتیزی کرد.
تقصیر گسترش فساد در افغانستان به دوش برنامه های ایالات متحده انداخته شد و جنگ این کشور در افغانستان نیز بی ثمر صفت گرفت.
این کژ اندیشی های رییس جمهوری تا حدی بالا گرفت که به امریکا هشدار داد، اگر حملات هوا پیما های امریکا بر لانه های تروریزم در خاک پاکستان، پایان نگیرد، کشور اش در کنار دولت و مردم پاکستان علیه امریکا می ایستد.
در این شبانه روز دولت پاکستان از حملات ارتش ایالات متحده در آن طرف خط دیورند، به ستوده آمده بود و کشور های عربی نیز بر پاکستان فشار وارد می کرد تا لانه های طالبان هدف قرار نگیرند.
در این آشوب بازار، دولت افغانستان امضای پیمان های راه بردی با کشور های اروپایی و آسیایی را آغاز کرد. افغانستان با بیش از ده کشور پیمان راه بردی دارد.
این همه، پیش زمینه های بود تا درٍ امضای پیمان راه بردی از یک راه طبعیی و متعارف با امریکا نیز باز شود. در درون این پیمان، امریکا ماده ای مبنی بر ایجاد پایگاه ها و امضای یک قرار داد امنیتی نیز جای داد.
تاریخ افغانستان نشان داده که زمام دار های این کشور، همیشه پیوند خیانت را با خود حمل کرده اند. از وطن فروشی آغاز تا برچسب کفر گرایی.
رییس جمهور کرزی که بزرگ شده‌ای امریکا بود و با چند مکتب سیاسی آشنایی داشت، می دانست که در پایان اقتدار اش باید کاری کند تا مضحکه‌ای تاریخ نگردد.
دوسال تمام از روند گفتگو های امضای قرار داد نامه گذشت و در نهایت هر دو سو توافق کردند، پس از دایر شدن نشست بزرگ سنتی افغان ها یا لویه جرگه این توافق نامه امضا گردد.
روز پایانی این نشست بود که روی دیگر سکه ای رییس جمهوری رو گردید و دو سنگ بزرگ را کنار پای امریکا گذاشت؛ تعهد امریکا برای آوردن صلح در افغانستان و عدم بازرسی خانه های افغان ها از سوی نیرو های باقی مانده‌ی امریکا در افغانستان از خواسته های جدی رییس جمهوری بود.
در روز های داغ شدن تنور قرار داد امنیتی، روند ثبت نام نامزد های ریاست جمهوری برای انتخابات سال آینده نیز آغاز گردید.
خبرهایی مبنی بر عدم توافق امریکا بر سر تیم مورد حمایت رییس جمهوری نیز به رسانه ها پخش گردید و گفته می شود رییس جمهوری در تلاش آمدن دوباره پس از چهار سال آینده است.
از این رو او می خواهد تا پیش از امضای قرار داد و دادن یک پشتیبانی قانونی برای حضور ده ساله‌ی این نیرو ها بقای خود را در چهار سال آینده از سوی حامی های بین المللی اش تضمین کند.
حالا در این گیر و دار ترس از آغاز دوباره نا آرامی و بیرون شدن امریکا از افغانستان و در نهایت تکرار تجربه عراق در افغانستان، خیلی چیز ها در کشور دگر گون شده است.
بهای زمین به شدت کاهش یافته، ارزش ارز خارجی در برابر پول افغانی بلند رفته و براساس گزارش ارتش بریتانیا، احتمال سقوط برخی شهرستان ها (ولسوالی) به دست طالبان می رود.
روحیه‌ی اجتماعی نیز به شدت تخریب شده و همه انتظار یک جنگ تمام عیار را دارند. هر روز نیرو های افغانستان با جنگ ابزار های مختلف روی خیابانها برای تامین امنیت بیرون می شوند و انتظار حملات گروهی مخالفان را دارند.
در کنار این، برخی از اعضای تاثیر گذار مجلس سنای امریکا هشدار می دهند بیرون شدن نیروهای آنان از افغانستان این کشور را به عراق دومی تبدیل می کند و نهاد های امنیتی آمادگی لازم برای تامین امنیت را ندارند.
این همه آسیب ها و هشدار ها مستلزم این است تا دستگاه سیاست گذاری دولت افغانستان با واقع بینی نسبت به سرنوشت کشور بی‌اندیشد و به جای لج بازی ها کودکانه، از تدبیر سیاسی در جهت جلوگیری از رفتن کشور به سوی بحران، کار بگیرد.
با دیدگاه تفاهم و بینش دقیق منافع عام ملت، بهتر است تا توافق نامه امضا گردد و رییس جمهوری هم خیلی نگران بد نامی خود نباشد، چون تاریخ دیگر بر نمی گردد و بودن درکنار ابر قدرت دنیا و چندین کشور همتای اش به نفع مردم افغانستان است.