آرشیف

2015-1-25

رزاق مآمون

الـتـهـــاب سیـاســــی

 
حضور پروزن و قرار دادی گروه های جهادی در تشکیلات دولت افغانستان به پایان خود نزدیک میشود. این حضور که چهار سال پیش مثل کوه یخ ، بر حریم اداری و نظامی دولت نو پا، سایه میافگند، اکنون ذوب شده و ورق برگشته است. آخرین هفته ها در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد وسه ، نقطه اوج پایانی قدرت سیاسی گروه های شبه نظامی – جهادی نیز بود.

با این اوصاف، ظرفیت بالقوه این گروه ها را که در کشمکشهای سیاسی کم وبیش تجاربی دارند، نباید دست کم گرفت. اگرچه غرب، سازمان های جهادی – این بدنه جدا بافته از منافع دراز مدت خود را – به مثابه سد دیدگاه های راهبردی خود درافغانستان و بازیهای منطقه یی، نشانی کرده، اما تجربه نشان داده است که بازی حوادث درافغانستان، گاهی ناگهان درجهت مخالف خود سیرمیکند وهر چیزی را میتواند برخلاف سرشت پیش فرض های روی کاغذ دگرگون کند.آقای کرزی در کارزار کسب رضایت غرب از یک سو و فشار گروه های ( هنوزبالقوه قدرتمند) جهادی از سوی دیگر، درست بر سر دو راهی تصمیم نهایی قرار دارد. 
پرسش این است که آیا طوری که غرب پیش بینی میکند، با چه شگردهایی میتوان گروه های مختلف جهادی را از بام قدرت به زیر انداخت وبرای همیشه به احتمال خطرات بعدی آنان نقطه پایان نهاد؟ 
درحالی که مدعیان خارجی و داخلی هنوز فکر میکنند که از کیک امتیازات قدرت درافغانستان سهم مناسبی برای شان جدا نشده است، رفتن به سوی اجرای پروژه حذف آشکار وبی قیدوشرط گروه هایی که حاکمیت موجود را محصول جانفشانیهای خود تلقی میکنند، یک قمار خطرناک است. این سیاست حتی در خصوص طالبان به عنوان یاران بلامنازع شبکه القاعده نیزتا اندازه یی نتیجه معکوس داشته است. اگر این واقعیت که پایه های اقتصاد و نهاد های جامعه مدنی هنوز در افغانستان استوار نشده و اذهان طبقات مختلف مردم کماکان التهابی باقی مانده است، بدون شک این پروژه با توجه به وضعیت کشورهای همسایه و منطقه درمورد افغانستان نیز خالی از چالشهای درازمدت نخواهد بود. 
این طور پیداست که غرب برای جبران شکستها در عراق، درسامان دهی راهبرد خود در محور افغانستان عجله دارد و اکنون فرصت آن را یافته است که با چنگ زدن به ابزارهای قانونی ( علی رغم آن که برخی مواد مندرج در قانون اساسی با حفظ رنگ وبوی سکتاریستی ،شکل نهایی به خود نگرفته) موانع احتمالی در کار پایگاه سازی و استقرار فناروی فشار منطقه یی را از سرراه خود بردارد. 
در سوی دیگرمعادله میتوان ازچشم انداز دیگری به قضیه نگاه کرد. 
غرب و هواداران آقای کرزی در پیچ و خمهای کار مشترک با شماری از رهبران سیاسی و نظامی جهادی که در نبرد قدرت، بی زحمت به حلقات شخصی و محلی تبدیل شده بودند، درسهای ارزشمندی آموخته اند. ترسهای اولیه از بین رفته و امتیاز گیری های حلقات مستقل گروه ها نیز طوری که در شروع ماجرا تصور میشد، نه تنها سنگین نیست که سهل الاجرا نیزهست. علی رغم گمانه زنیهای اولیهء محافل غربی ، اراده سیاسی شفاف و متمرکز در ساختار پس از طالبان، درسیمای جدید رهبران گروه ها مشاهده نشد و غرب پیشروی خود را به هدف پایان دادن به عمر سیاسی این حلقات پیش از موعد مقرر آغاز کرده است. عامل کلیدی باخت این گروه ها دربازیهای ظریف سیاسی، عمدتا آن بودکه دید این گروه ها به مسایل، عمدتا دید جنگی و مقاومت بود و در ادوار متناوب مذاکرات بر سر تعیین بافتار تشکیلاتی ، مسحور درازگویی ها، نرمش ووعده های بزرگ و شاید هم راضی از گرفنن نقدینه ها ازدست ماموران خارجی شدند. مذاکره چیان کار کشته غرب، خوش باوریهای این عناصر درمورد این که آنان جایگاه های پایدار و با اعتبار سیاسی در محاسبه های غرب درافغانستان را برای همیشه نصیب شده اند، خیلی پیروزمندانه به یقین غیرقابل بازگشت تبدیل کردند. 
در دوره واگذاری اقتدار و منزلت به فرماندهان نا آشنا با علم سیاست، غرب موفق شد تا سامانه نظامی این گروه ها را یک به یک متلاشی و یا تصرف کند. درین عملیه، چیزجبران ناپذیر- باز شدن مشت این رهبران در بازیهای سیاسی – اتفاق افتاد . یکی از تبعات این چنین کردارهای غیرفنی این بود که اکثرآنها درافکار عامه به عنوان مجریان معامله های شخصی و پشت پرده شهرت یافتند. افول اعتماد نسبت به رهبران همان کیمیایی بود که “اقتدار گرایان “ داخلی غرب به این امید که روزی شاهد چنین انقطاعی باشند، روی آن سرمایه گزاری کرده بودند. 
گروه های کنار زده از قدرت، ناگزیز شدند دست کم در صحنه نمایشهای سیاسی، به سوی احراز جایگاه “اپوزیسیون” حرکت کنند.البته این اقدام تقریبا بی موقع بود و زمان زیادی از دست رفته بود. جناح حاکم که صاحب فرصتها و ناظر اوضاع بود، جبهه دیگری باز کرد تا روند اپوزیسیون سازی را سد کند. این اقدام نیز به حد کافی پیروزمند ازآب درآمد. پیش ازین عملیه، اکثرکادر های اپوزیسیون، با اتکا به برخی مواد قانون اساسی که نوعی پیش شرطهای علمی را برای ورود افراد به مقامهای حساس پیش بینی کرده است، ازسوی دستگاه حاکم به حاشیه رانده شدند. اما جالب این جاست که همین دستگاه ، برخی از چهره های از کارافتاده و فاقد پیش زمینه های علمی و تحصیلی بریده از اپوزیسیون را به پاس خدمات سخاوتمندانه شان به محفل اقتدارگرایان، به مقام هايی گماشتند تا از یک سو، قانون اساسی به روی شان پوزخند بزند و از سوی دیگر، هرگز فرصت آن را پیدا نکنند تا به هسته های اولیه شان جذب شوند! 
به نظر میرسد که التهاب موجود سیاسی با آشوبها و ناهنجاریهای سیاسی و یا احتمالا جنگی پهلو نخواهد زد. اپوزیسیون اگر بتواند درین مرحله هنر عالی خود را برای بقا آشکارکند، نیاز دارد تا به دورنما نگری و ارادهء قوی راهبردی روی بیاورد و به رزمایش بومی سیاسی خاتمه بدهد. این یگانه راهیست که میتواند این حلقات شکسته را که شدیدا درآتش بحران هویت سیاسی میسوزند، دو باره به هم پیوند بزند. 
ممکن است در جریان چانه زنیهای پیش از اجلاس پارلمان، تحولی پیش بیاید که برای اپوزیسیون به قول معروف یک “بینی خمیری “ درست شود، اما این نکته را گفته باشیم که دیگر دوره امتیازگیری های بدون برنامه و رایگان سپری شده است.