آرشیف

2015-1-30

دوکتور نصرالله طوفان

از “کشور آلمان تا قریه گلدان” ولسوالی تولک ولایت غور

 
تابستان سال 1358 (1980) آخرین باری بود که بدیدن فامیل و اقارب خویش به قریه رفته بودم، بعد از آن دیگر شرایط امنیتی در سراسر کشور نا مطمئن شد و پای رفتن ما از قریه قطع گردید، من هم مانند اکثر هموطنان به اصطلاح جزء همان سنگ های فلاخن روزگار شدم که هر یکی را به یک گوشه دنیا انداخت. بالآخره سرنوشت ما را به کشور آلمان رساند و سالیانی است که دور از وطن و مسلک به نحوی درین دنیای مدرن زندگی می کنیم اما روان و قلب من همیشه بیاد مردم و کشورم می تپد.
محل تولدم قریه گلدان است، بیاد آن محل شب ها می خوابم و صبح زمانیکه از خواب بر می خیزم با عالمی از رویاهای از آن محیط، روز را آغاز می نمایم.
در حدود 25 سال شده بود که به قریه بر نگشته بودم و حالا شرایط بهتر شده بود، امکان رفتن به محیط میسر بود، تصمیم بر آن گرفتم تا سفری به افغانستان و بمحل تولدم (قریه گلدان) داشته باشم. از جرمنی بکابل رفتم و از آنجا به هرات، از هرات عازم قریه شدم. در مسیر راه خاموش بودم و خاطرات ایام کودکی و اوقاتی را که در آن محل سپری نموده بودم در ذهم مَجسم می ساختم، بازی با چه های هم سن و سال قریه، همصنفی های دوره مکتب، محافل و ساعت تیری ها با جوانان و رفقای هم سن و سال، چهره های تک تک اعضای فامیل، اقارب و مردم قریه. در قبال این ها زندگی پر مشقت مردم و محرومیت های شان، این همه تصاویر و خاطرات، تآثیرات دو گانه (لذت و رنج) را بر من وارد می ساخت. اما من بی صبرانه میخواستم زود تر بقریه برسم و فکر می کردم شاهد تحولات چشم گیری باشم. فکر می کردم چهره محیط مانند چهره های مردم درین مدت 25 سال عوض شده است.
مکتب 4 راه که در فاصله تقریبآ پنج کیلو متری از قریه گلدان قرار دارد در مسیر راه عبوری ام قرار داشت و من از جمله اولین شاگردانی بودم که از همین مکتب به آموزش شروع کردم. این مکتب بمن ارزش خاص دارد، زیرا نقطه شروع زندگی تحصیلی ام هست و مرا بسوی تحصیلات عالی بکلوریا، لیسانس، ماستری و داکتری رهنمون ساخته است و بقول اگر بتوان گفت که دریچه بوده بسوی فردای روشن من. آن مکتب دهاتی که من در آن درس خوانده بودم حالا به لیسه ارتقاء نموده بود و اطفال در آن مصروف فراگیری درس و تعلیم بودند و عده هم مصروف باز سازی و توسعه آن. توقف کوتاهی در صحن چمن و لب آن چشمه گکی که هنگام تفریح، همه از صنف می دویدیم و بر لب آن چشمه گگ نانهای خشک را از طبراقهای خود گرفته و بآب آن چشمه تر کرده میخوردیم، داشتم. و من در غرق خاطرات همان دوره مکتب شدم حتی صدای اشپلاق آخند صاحب ملا عبدالعلی را که معلم ما بود و بعد از ختم تفریح بصدا در می آمد و بعدآ میگفت: (هلا بچه ها برین به صنف ها که تفریح خلاص شده) را فکر می کردم می شنوم. این همه تصاویر در یک لحظه زود گذر از برابر چشمانم عبور کردند.
متعاقبآ بطرف قریه روان شدیم ساعتی بعد به قریه رسیدیم و مورد استقبال گرم اهالی قریه و همصنفی های دوره مکتب دهاتی قرار گرفتم. دریاچه کوچک که از میان قریه می گذشت به جویچه مبدل گشته بود. طی خوشکسالی های متداوم درختان خشک و یا قطع و بحیث مواد سوخت از آن استفاده شده بود و هیچ نو نهالی جای آنها را پر نساخته بود به نظر می رسید که آن محیط کوچک دیگر قادر به تغذیه فرزندش نیست.
طی این 25 سال گذشته نفوس قریه گلدان دونیم الی سه چند شده بود. فقط تاسیس یک مکتب پسرانه 9 صنفی که اطفال قریه گلدان و قراء کوچک همجوار آن را بخود جمع میداشت، از جمله تحولات دو دهه اخیر بوده که با وجود سپری شدن هشت سال تا کنون از تعمیر و لوازم مکتب سراغی نبود. اطفال یا در تالار مسجد و یا در سایه کدام درختی اگر باقی مانده باشد درس میخوانند حتی خیمه یی هم برای شان میسر نبود. معلمان مکتب همان های بودند که الی صنف شش و یا هشت در مکتب 4 راه درس خوانده بودند.
در ابتدا در اندیشه آن افتادم تا در جهت اعمار تعمیری برای مکتب کمک نمایم اما بعد از بررسی مصارف آن، امکانات محدود اقتصادی من برایم توان اعمار آن مکتب را نداد و بعد از سپری نمودن چند روزی با هزار افسوس و ارمان دوباره به کشور آلمان بر گشتم. اما همیش در فکر آن بودم که مقدار پول ذخیره نمایم تا در آینده بتوانم مصدر کمکی به اعمار مکتب شود.
سه سال بعد برایم اطلاع رسید که وزارت معارف امر تآسیس یک باب مکتب شش صنفی نسوان را در قریه گلدان صادر کرده است. با شنیدن این خبر جدآ تصمیم گرفتم تا بهر وسیله که شود باید در اعمار تعمیر برای این مکتب اقدام ورزم.
 
دو علت اساسی رفتنم را به اعمار این مکتب بیشتر ساخت.
1. از نظر اقتصادی تا حدودی برایم مقدور بود .
2. این مکتب برای محروم ترین قشر جامعه ما یعی زنان و دختران ساخته می شود، همان بود که بعد از پلان گذاری و تخمین مصارف، به کمک برادر زاده ام ((امین الله جان)) که سمت سر معلم آن مکتب را نیز داشت به اعمار آن اقدام نمودم.
قابل ذکر است که اگر همکاریهای بی شایبه و دلسوزانه امین الله نمی بود تحقق این آرمان برایم میسر نبود. بدین لحاظ از طریق سایت جام غور میخواهم مراتب امتنان خویش را از شخص وی ابراز دارم.
مصارف مالی تعمیر را خودم و اعضای فامیلم به تنهایی بعهده گرفتیم و نخواستیم از دوستان و وطنداران در زمینه طالب کمک شوم. پسر دومی ام ((نوید جان)) که در اجرای یک کنسرت بین الشهری به کسب جایزه 2500 یورو نایل شده بود، سهم خویش را با اهداء 1000 یورو در زمینه ایفاء نمود که امیدوارم این احساس در وجودش عمیق تر گردد و متباقی مصارف آن را من پرداختم تا تعمیر مکتب نسوان قریه گلدان تکمیل و مورد بهره برداری قرار گرفت.
خوشبختانه بعد از افتتاح این مکتب، برایم اطلاع رسید که این تعمیر بطور دو وقته مورد استفاده پسران و دختران مکتب قرار گرفته است.
امید وارم تا ازین طریق خدمت کوچکی برای مردم پا برهنه و گرسنه آن دیار بخصوص زنان، این محرومترین قشر جامعه، انجام داده باشم. آن دیار مارا غذا و لباس داد، از آب و هوای آن استفاده کردیم، زمینه تحصیل و آموزش را برای ما آماده ساخت ما مسئول هستیم تا دانش و انرژی خویش را در راه انکشاف و پیشرفت آن محیط بمصرف رسانیم که نشد.

برگ سبز و تحفه درویش       چه کند بینوا همین دارد.

طوفان
آلمان اکتوبر 2011

 اینک چند نمونه از گوشه های آن تعمیری که اعمار شده است (تعمیر مکتب نسوان گلدان)

مکتب ابتدائی نسوان نصرالله طوفان قریه گلدان ولسوالی تولک ولایت غور
 
مکتب ابتدائی نسوان نصرالله طوفان قریه گلدان ولسوالی تولک ولایت غور
 
مکتب ابتدائی نسوان نصرالله طوفان قریه گلدان ولسوالی تولک ولایت غور
 
مکتب ابتدائی نسوان نصرالله طوفان قریه گلدان ولسوالی تولک ولایت غور
 
مکتب ابتدائی نسوان نصرالله طوفان قریه گلدان ولسوالی تولک ولایت غور
 
مکتب ابتدائی نسوان نصرالله طوفان قریه گلدان ولسوالی تولک ولایت غور