آرشیف

2014-12-26

محمد عارف یعقوبی

ادب ســـــخـــن

 
  ســـخن را نوید آمد از فصل ادب . جلوه کنان نوری شید ،درخشنده ستارئی در افاق کهن نزهت بس رفیع ووالا ازاوا نیکه زندگی در پرتو ادب داخل شد . سخن را چون سـلاح خویش  با خود داشت .ادب سخن، سنجیدن لفظ درمکان، گویند بارز ترین سخن اندک ولی معنا گران، چون سرب وپنبه . سخن ان مضمر ائینه ایست در تلاش نور خویش در سایه ها ودنباله فروغ گردان گردیده .
سخن فرخنده ترین مژده  روزگار را وسیله ؛ درک  واقعیت های عینی را واســــــطه . سخن چیست  ، سخن افهام وتفهیم  و رمز فهم  نهاد است، سخن در قلمرو ادب چون عریان تیغئ که ازغلاف کشیده  محافظ ادبیات است .
ادب در قلمرو سخن ان معطر حدیثی که از هر نقطه اش شمیم نو بهار  , خرم نسیـــــــم که  ازهــبوبش زنده می گردد دل های نژند .
سخن تازه ترین درخت باغ ادب است که از ثمرش بهرمندان ادب چیندند , زهی کامـــــــــگارانیکه در راه ادب پیمائی  گام برداشتند .
سخن ان مسطح انگیخته عکسیست که ازهرگونه رنگ  مبرا وپاک  اســــت ، ای قلم داران بینید اندیشه های ناب را که چسان اززبان  طبعیت نقل کرده است ، سخن ما را چه شد ، ان سخن از ان ما بود چرا خواســتیم پنهان کنیم  ولیکن اشکارا خواهد شد ……………..
سخن در پرتو زندگی وسیله ارتباط  احساسات نیرومندانه  اندیشه ها ست ؛ سخن فهـــــماندن است نه فهمیدن  ، مرور کن دنباله را بر قدم ها قلم گذار تا محبت اشکارا گردد.
اکنون گشادن این رمز حتمیست بدانید یا ندانید؟":  سخن کلید درک حقیقت  های نهفته  در اسمــــــان ها ست سخن بین انسان و حیوان  تفکیک است ؛بینید یا نبینید ؟":
خرد تاج خودرا برسخن دا د تا گشاید راه تابان تر از قمر سفید تر از برف  پاک صاف . از نکهـــتش د لها به تاب عشق سخن گفت ؛
عشق را نمی گذارد  خفه  شود بلکه ظاهر اش میسازد ؛ سخن مجهول ترین چیز ها را معلوم ساخت . بشنوید یا نشنوید ؟":
سخنی راکه  خداوند (ج) منزلت داده است  چگونه میتوان چیزی قلیل و اندک  پنداشت ؛ بلکه سخــــــن را فروزان شمعی  دانست  که ارتباط بینا"  قایم نموده است .
ادب چون زیور یست سخن را اگر در مکالمه مرعات نگردد ؛ چه سخنی خواهد ســاخت , که حتی  حیـــوان تحمــــل شنیدن مثل انرا نخواهد داشت , پس ادب رکن مهم سخن است .  سخن اندک گوی با معنا چون سخن آراسته ترین الفاظ را به شیوا تریــــن وجه دارد ، سخن بیدریغ  بسیار گفتن اعتبار خویش باختن اثر سخن  کم کردن است .
 
  یـــــک غـــــنچه ســـــــــبد گلـــــی معـــــطر
بهــــــتر زهـــــــــزار گــــــیا ه ابتـــــــــــــــر
 
انانیکه بدون ادب سخن را وسیله فهم قرار می دهند در حقیقت  خود غافل ازاینکه  نمی توانند دلــی را بدست اورند ؛ بلکه بسیاری از  دلها را می شکنانند ؛ دل بدست اوردن  هنر است ، نه دل شکستاندن  ؛ سخن بیهوده مگوی در جایـــکه  کسی به سخن شما گوش نمی دهد ، سخن لهو ولهب گفتن اعتبار خویش باختن است .
سخن با ادب میتواند ناب ترین اندیشه ها ی نهان را  اشکارا در خدمت خلق قرار  دهد , اســتفاده از ســــــــــخن همیشه با یک ادبیات امیخته است  هرگز کوشش نکنید  ادبیات را از کلام جدا کنید . چون سخن بدون ادبیا ت به منزله اینکه سنگ تــــــهداب  بنا های یک مملکت را از بین بردن است ؛ سخن مع ادب می تواند ارامش  روحی  بخشد ، زخم های قلب را دوا  گردد ، حس تنهـــای را شکسته  همیشه همرای در بین  اورد .
در سخن گستاخی مکنید تا مجبور شوید عذرپیش آرید ، سخن را چنان ساده در بیان گذارید  که حاجت به تکرار نباشـــــــــــد  . سخن   اندک گوید و جامع . هیچگا سخنی نگوید که کس از زبان شما آزرده گردد. زیرا زخم دنـــــدان خوب می شود ولی زخم زبان هرگز .
کمترین حرف را بزنید ، از بزرگان در سخن پیش نشوید  , سخن را با ارامش روحی بیان کنید ، در  مجلس کسی را حقـــیر نشمارید  سخن را انقدر تکرار کنید که تمام افراد را واضح واشکارا گردد . همیشه با سخن های ارام دیگران رادلداری  و حوصله دهیــــد و با ایشان غم شریکی کنید . سخن را بی دلیل بیان  نکنید. سخن را اراسته به گنج ها نماید .   
 

 
سخن
 
کس از سخن میا زار تا راه خویـش داری
بی راه مــــرو به عصــیان با چشم کامگـــاری
 
لاف سخن مگو تو در پـــــیش ایـن وآن تو
ان خشـــــت خام بود کــــا فتــــــاده بود ز کــوه
 
کم گو گزیده گوی سخن در تــــــــمام حال
تا زانــدکــش رســـد دل  تو در کــــمال مــال  
 
فهمانده سخن گوی از راه مـــــــشوتو دور
بی حاصلست گفتار هر چند که بـیش وکـم زور
 
برگوش کس میفگن گر راز پست  پــنهان
تا آزرده کرد دل را از گفتــــنش به ایــــــن  جهان
 
در قول استواری ؛ در عــــزم پایـــــــداری
دردل درد داری  ؛ در چشــــــم اشـــک بـاری