آرشیف

2015-6-24

انجینر محمد نظر حزین یار

معرفی یکی دیگـر از چهره هــــای فــرهــنــگـــی غور

معرفی یکی دیگر از چهره های فرهنگی غور

کنارشخصی نشستم که خود را به پتویی زمستانی پیچیده است ، چهره ای بشاش صحبت های ساده و روشن ولهجه ای زیبای محلی غوری داشت ، اودر سال 1342 در قریه جواجه ولسوالی تولک در یک خانواده ای متد یین ، ادب پرورو دانشمند چشم به دنیا گشوده است ، اونصب نواسگی از  شخصیت معروف علمی ، ادبی وروحانی غور آقای «واله» را داشته ، دارای طبع روان به سرودن اشعار حماسی بدیهتأ ید طولای دارد.

اسم این شخصیت صمیمی محمد علی فرزند سلیمان است ، محمد علی در نوجوانی سروده های دیگران را در غالب آهنگ و بالحن خوش زمزمه می نموده است ، از این لحاظ مردم محل و اطرافیانش اورا عندلیب لقب داده اند.
بلی ؛ عندلیب ؛ یکی از بلبلان خوش الهان است که از ماه حوت الی اخیر ثور در باغهای زیباو پر طراوت غور از نیمه های شب تا طلوع آفتاب خوش می سراید و با آواز گیرایش مردم را به سحر خیزی و عبادت الهی فرا می خواند.
آقای عندلیب مدت هاست در ولسوالی گذره ولایت هرات زندگی نموده و در یک دفتر راهنمای معاملات مصروف کار است واز زحمات شباروزی اش روزی حلال بدست می آورد.

عندلیب غوری شاعر خودجوش بوده و آموزش خصوصی را نزد ملا امامان مدارس علوم دینی  محل زندگی اش (جواجه تولک )فرا گرفته است ، اما از خواندن اشعارش هر انسان شنونده بوجد می آید، عندلیب می سراید و سروده هایش را به آواز رسا در غالب آهنگ به دیگران می شنواند ،این شاعر توانا از سواد نویسندگی کمی بر خورداراست و نمی تواند سروده هایش را به خوبی بنویسد و از آن نگهداری نماید ، با آنهم عده ای از دوستان و علاقمندانش به طور پراکنده اشعارش را جمع آوری و تحت نام « کلیات عندلیب » نگهداری نموده اند ،اما نسبت نبود وجه مالی تا کنون این اثرش به زیور چاپ آراسته نگردیده است.

مجری این متن نمونه ای از اشعار حماسی اش را به خواننده عزیز تقدیم می نماید ، امید واراست این گل سر سبد غور را تشویق داشته و ترغیبش نماید تا مستانه در راهش ادامه دهد:

سـر ایـن نـامـه ، خــــلاق جـهـــان را یـاد مــی آرم
بــه رحـمـن و رحـیـم ایـن داسـتـان را یـاد مـی آرم

اگــرچـــه از نـظـر هـا دور و در دل هـا بود نزدیک
جـهـــانـــداران غـــور بــاسـتــــان را یــاد مـی آرم

عـلــی الـرغـم ثـریــا؛ قـلـعــه فـیـروز کـوه مـاسـت
مـنــار جـام وغــور قـهــرمـــان مـا را یـاد مـی آرم

نـظــر بـرقـلـعـه مـنـدیـش و بـر کـــوه اجــل کــــردم
طـبـق سـرخـارچـشـم کـهـکـشـان را یـاد مـــی آرم

بــه قـلــب شـهـر زیـبــای هــری آن گـنـبــد خـضـرا
نـشـان آن شـه کـشــور سـتــــان را یــاد مـــی آرم

عــلاالـدیـن و قـطـب الـدین ،عزالدین و رکن الدین
شـهــاب و الـتـمــش آرام جـــان را یــــاد مــی آرم

امـیــر نـقـشـبـنـدان غــوث مـحـمـد شـــاه مـــولانــا
قـلـنـدرمـشـرب آن غـــوث زمـــان را یـاد مـی آرم

جـهــان گـیـرو جـهـان آرأ غـیــاث الـدیـن والـدنـیـا
بـه تـاریـخ آن شـهـی اخـتـر نـشـان را یاد می آرم

دلـیــری و جـسـارت را بـه نـزد شـیـر شـاه آمـــوز
زســور غـــورآن چـابـک عـنــان را یــاد مـی آرم

ظـفــربــدرخـشـد از طـاق جـبـلـیـن راضـیـه یـاران
نـظـام الـمـلـک در هـنـدوسـتــان را یــاد مـــی آرم

عـلاالـدیـن حـسـیـن بـن حـسـیـن شاه جهان افروز
چــراغ دیـــده ای عـبــاسـیـــان را یـــاد مــــی آرم

نـظـر بـر تـاج فـرق نـاصـرالــدیـن گـرفـتـنــد مـا را
سـنـان و بـرچــه و تـیــر وکـمــان را یـاد مـی آرم

زتــار زلــف احـمـــد خـواجـــه انـصار پرتاب است
شـهـیــــدان هــــرات جــــاودان را یــــاد مـــی آرم

ز مـولانـای جـام و خـواجه غلطان گر زمن پرسند
رمــوز چـشـت وپـیـر زنــده جــان را یــاد مــی آرم

جـهـانـداران غــوری را زفــرهـنــگ کـهــن رازی
به این دفتر شعاع خـورشید جانتاب را یاد می آرم

پــرمـویـی زبـانــی بـاشــدم، گـر تــابـه روز حـشـر
زهـر بـابـش نـخـواهـم گـفــت، کـان را یاد می آرم

بـه ذکـر حـسـبـی الله باش مشغول زین سخن بگذر
ز قــرآن ایــن کــــلام در فـشــان را یــاد مــی آرم

نـدارم تـحفـه ای یـک “عندلیب” زار و مـجروحم
حـضـور دوسـتـــان ایـــن ارمـغـان را یـاد می آرم