آرشیف

2015-6-24

jameghor

الحاج کما ل الدین مودودی

الحاج کما ل الدین مودودی

الحاج کما ل الدین مودودی

الحاج کمال الدین مودودی فرزند مودود در سال 1333 هش در قریه بادگاه چغچران مرکز ولایت غور دیده به جهان فانی گشود. او ضمن فراگیری تعلیمات خصوصی در خانه ومسجد تا صنف ششم مکتب ابتدائیه را در قریه بادگاه به پایان رسانید.بعداز سپری نمودن امتحان معیاری درسال 1350 هش شامل مدرسه ابوحنیفۀ کابل شد بعداز فراغت از مؤسسه عالی ابوحنیفه درسال 1357 به حیث معلم در مکتب ابتدائیه شینیه مقرر گردیداما نتوانست وظیفۀ مقدس معلمی را مطابق ذوق وعلاقۀ خود ادامه دهد.
چون درین سال کودتائی ثور به رهبری حزب خلق به پیروزی رسیده وحکومت کمونستی وقت با همه مردم سر نا سازگاری را پیش گرفت وبخصوص کسانیکه تحصیلات علوم دینی داشتند نه تنها زمینه در س وتحصیل نداشتند که شرائط ادامه حیات نیز بسیار دشوار بود.ازانجائیکه کمال الدین مودودی در عنفوان جوانی با نهضت اسلامی آشنائی پیدا کرده بود ودر اثنائی درس در مدرسۀ ابوحنیفه با رهبران نهضت اسلامی چون انجینر حبیب الرحمن شهید ،داکتر عمر،غلام ربانی عطیش،عبدالقادر توانا،ومولوی عبدالرب أحدی وردک وامثالهم روابط نزدیک داشت ودر مظاهرات سالهای 1350-1352 در کنار این افراد استاد بود .او به نام فرد مربوط به تحریک اسلامی قبل از کودتائی ثور هم از طرف حامیان غرزنگ ملی داود خان تحت تعقیب بود وبعد از کودتائی ثور تحت تعقیب جدی قرار گرفت اول آنرا به مکتب ابتدائیۀ غلمین تبدیل کردند ودرانجا از طرف سر معلم مکتب بنام عبدالرحمن تحت نظارت وکنترول قرار گرفت
ازان به بعد جناب مودودی تصمیم مبارزۀ عملی علیه دولت کمونستی وقت را گرفت وبا یکتعداد از هم فکران خویش به مشوره نشست  تا در راه مبارزه علیه حکومت دست نشانده خلقی ها  مبارزه نمایند هم فکرانش دران وقت محمد یاسین فرزند محمد شریف معلم عبدالحق از کمنج معلم یوسف اکبری از پوزهلچ بودند وی جلسات مخفی را ادامه میداد اما ازانجائیکه خلقی ها علیه وی مشکوک بودند .فرمان جلب واحضار آنرا از غلمین به مر کز چغچران صادر نمودند.وی بعد از چند روز نظارت همراه با عبدالستار حکیمی یکجا به محبس انداخته شد .آن وقت که اوائل سال 1358 بود مردم لعل وسر جنگل عملا دست به شورش زده بودند وبه همین بهانه مدت ایشان را در زندان نگهداری نمودند.مودودی اضافه مینماید منرا بتاریخ نهم ثور با اساس ضمانت بر خی دوستان از حبس رها نمودند تا یک مرتبه به خانه بروم وقتی بر گشتم خبر دستگیری 12 تن از افرادیکه عقیدۀ اسلامی داشتند به من دادند ومن  به دکان انجینر عثمان رفتم که سر مأمور پولیس بنام نور احمد سیاه که شخص با وجدان وبا ایمان بود برایم گفت چطور آمدی من را مؤظف کرده اند تا همگی شمارا دستگیر نمایم عاجل منطقه را ترک بگو وبه هیچکس نگوئید که من قوماندان را دیده ام. من این نصیحت را پذیرفتم وراه غلمین را در پیش گرفتم.وقتی به غلمین رسیدم اطلاع یافتم مجاهدین ولسوالی لعل وسر جنگل ومناطق دولت یار را به کنترول خود در آورده اند وتا نور کوه ویا نرکوه آنوقت رسیده اند من هم بلا معطل خودرا به ایشان رسانیدم.
وقتی به نر کوه رسیدم دیدم عبدالستار حکیمی هم که معلم مکتب دهک بود وظیفه را ترک گفته ونور محمد نوری با پوهنتون وداع کرده است واکثر افراد تحصیل کرده که اندیشه اسلامی داشتند از ولسوالی لعل وسر جنگل هم درانجا جمع شدند به تحریک ،تشویق وبسیج نیروه علیه دولت دست نشاندۀ وقت پرداختند وی افزود افراد تحصیل کرده وأعضائی شورائی رهبری ما به بیست تن میرسد .تا آنوقت از هیچ طرف کمک به مجاهدین نمی رسید صرف ظلم وستم خلقی ها باعث حرکت خود جوش مردم میشد. دران هنگام تصمیم گرفته شد تا با رهبران جهادی مقیم پاکستان ارتباط تأمین گردد ودر جهت تقویه سنگر ها کار مؤثر صورت گیرد. طی یک جلسه در خانه نور محمد نوری فیصله بر آن شد تاعبدالستار حکیمی،عید محمد صابری، محمد صفدر خدایار و نور محمد نوری عازم پاکستان شوند ایشان بعد از چهل شب پیاده روی عازم پاکستان شده بعد ازطریق زاهدان ایران پنج میل سلاح برنو با خود آوردند وبه سلاح های قبلی که سیلابه ،خردم وتبر زین بود اضافه نمودند.
بعد از این دوره حلقه محاصره بر طرفداران دولت تنگ شد وقریه های اطراف چغچران هم مهاجرشدند .اکثر به دامنه های کوها نزدیک قرار گاه های مجاهدین پناه بردند پدر ومادرم از جمله کسانی اند که  عمر خودرا در کنار سنگر های مجاهدین زیر کلبه های کوچک بنام خانه هجرت سپری نمودند وتا اینکه در همانجا داعیه أجل را لبیک گفتند وبخاک سپرده شدند روح شان شاد باد.
وی میگوید من در دوران جهاد از طرف حزب اسلامی مسئولیت آمریت جهاد را در غور به عهده داشتم وعبدالستار حکیمی آمر حوزۀ حضرت خالد، نورمحمد نوری معاون واسدالله جهاد وال قوماندان آن حوزه بود ودر اطراف چغچران چندین قرار گاه ایجاد نمودم که از طرف رزمندگان مشهور ودلیر رهبری میشد .قرار گاه ما در نرکوه به طرف شمال شرق شهر چغچران حدود 15 کیلومتر از مرکز فاصله داشت وهمان بود که شب وروز مورد حملۀ طیارات بم افگن وهلی کوبتر های توپدار روسها قرار میگرفتیم. هر چند این مر کز در اثر عملیات تهاجمی دشمن یک مرتبه سقوط کرد که بعد از مدت کوتاه آنرا به تصرف خود در آوردیم وتا پیروزی مجاهدین مرکز نظامی سیاسی مجاهدین بود وهمه تصامیم مجاهدین از همین مر کز گرفته میشد.
علاوه از آمریت حوزۀ حضرت خالد قرار گاه های را به اطراف چغچران سامان بخشیدم که قرار ذیل است.
.1:- قرار گاه مرکزی ابوبکر صدیق به فرماندهی خودم.
2:- قرار گاه راه حق به قوماندانی نصرالله سر حدی. 
3 :- قرار گاه الجهاد به ریاست رئیس عبدالرحمن.
4:-قرار گاه بلال به قوماندانی مولوی نور محمد.
5 :- قرار گاه وارث لأنبیا به قوماندانی ارباب غلام محمد ورئیس احمد.
6:-قرار گاه فاروق أعظم به قوماندانی عبدالخیر حکیمی.
وقرار گاه های سمت غرب چغچران را رئیس عبدالسلام خان وفضل احمد کوهستانی وملا عبدالرحمن الله یار اداره ورهبری میکردند. ومسئولیت قرار گاه ابوالفضل را به محترم سید نادرشاه سپرده بودم که شخص متنفذ واز علم بر داران روز های نخستین جهاد بود که بعدا از طرف منافقین به شهادت رسید.وهمچنان. در اثر عملیات نظامی محمد انور قوماندان عملیاتی ما از طرف روسها به شهادت رسید و در مقابل یک تن از افسران روسها به ما تسلیم شد که نامش را نور محمد گذاشته ایم وتا هنوز در منطقۀ کاسی چغچران به زندگی خود ادامه میدهد و حاضر نشد دوباره به روسیه بر گردد.
جناب مودی اضافه نموده که بعد از پیروزی مجاهدین به صفت رئیس شورائی جهادی وقوماندان امنیه غور ایفائی وظیفه مینمود دران وقت وضع امنیتی ولایت غور خوب بود وآنچه بر مشکلات غور افزوده بود ادعائی اسماعیل بر حاکمیت در غور بنام امیر حوزه بود او از ضعف حکومت مرکزی استفاده نمود دست به تعرض زد اکثر مردم ولایت غور را مهاجر ساخت وبعضی مناطق را چور نمود ودوباره بر گشت وامنیت نسبی غور را برای همیش به مخاطره انداخت.لشکر اسماعیل خان چوب ها دروازه ها وکلکین های مردم اطراف چغچران را با خود به طرف هرات بردند ومن با عطامحمد دهقانپور وحیات الله بیک به طرف مزار شریف مهاجر شدم مدتی را در مزار شریف سپری نمودم. در سال 1375 هش مرحوم احمد شاه مسعود منرا به کابل خواست وبا یکتعداد مجاهدین جهت مبارزه با طالبان ذریعۀ هلی کوپتر به غور فرستاد وتا شکست طالبان علیه آنها مبارزه نمودم.
بعد از سقوط لشکر بی فرهنگ طالبا ن به حیث رئیس معارف غور مقرر شدم وتا سنبله 1384 هش به حیث رئیس معارف ولایت غور ایفائی وظیفه نمودم . خدمات قابل ملاحظه را که انجام دادم میتوانید به شرح ذیل به حساب گرفت.
اخذ امر اعاشۀ 900 نفر شاگردان لیسۀ سلطان علاء الدین غوری از ریاست جمهوری که صرف اعاشۀ 400 نفر از طرف وزیر معارف وقت آقای قانونی اجرا شد.
ارتقای مکاتب ولایت غور از -140 باب به383 باب  که تعداد لیسه ها از هفت باب به 29 باب ومتوسطه از 9 باب به 49 باب با دو دارالحفاظ وچندین مکتب ابتدائیه ودهاتی ارتقا یافت. حتی المقدور منظوری یک باب مکتب نسوان در پهلوی مکتب ذکور گرفته شد  که میتوان اینگونه رشد وارتقای معارف را در تاریخ غور بی سابقه خواند. تشکیل انجمن مشوره با والدین واولیائی شاگردان نیز از ابتکارات جناب مودودی است. او در لویه جرگه های اضطراری و لویه جرگه قانون اساسی به صفت نماینده مردم انتخاب شد که مدال افتخاری این دوره را نیز کمائی کرده است. او که بخاطر شرکت در پارلمان از سمت خود استعفا داد نسبت مخالفت های قومی در پارلمان راه نیافت وفعلا دوباره از طرف مقام ولایت غور به صفت رئیس معارف غور پیشنهاد شده است.تا هنوز مراحل مقرری مجدد وی نهائی نشده است.