آرشیف

2020-2-5

jameghor

داکتر محمد ابراهیم ملکزاده در آینه تاریخ

بسم الله الرحمن الرحیم
روز ها رفت و سال گذشت

نویسنده: عبدالقدیر علم

مقدمه:

یک سال از غروب نا باورانۀ ستاره آسمان ایمان، تقوی، عزت و آزادی گذشت. ثانیه ها، ساعت ها، روز ها و ماه ها رفت. بهار سبز و خزان زرد گذشت و سپیدی زمستان سرد و کرخت از راه رسید، اما  از تو نه خبری شد و نه هم  دیداری به حقیقت پیوست، یکسال با چکیدن خون از دلها و اشک از دیده  ها به پایان رسید. کاش می دیدی که این خیل غم دار با ریزش سرشک غم از سحاب دیدۀ  خونبار چگونه در خم و پیچ جاده ها چشم به راه تو نشسته اند و انتظار دیدار دوباره تو را دارند. حال جاده های مضطرب شهر که هنگام  شور و اضطراب و زنگ خطر بوسه گاه قدم های تو بود، دیگر غبار یاس گرفته و افق خونین شهر هم تنها  ذرات غم و اندوه را به مردم هدیه میدهد. بلی سال پار در چین روزی قلب این حماسه عصر و اسطوره  روزگار در نیمه های جادۀ پر خم و پیچ مبارزه از تپش افتاد  و زود هنگام از باغ زندگی جدا شد. درست صبح سه شنبه  16 دلو 1397 خورشیدی روح قدسی اش از آشیانه عنصری تن جدا و چون تند بادی بسوی بیکرانه ها به پرواز آمد. اى بهار سبز آزادی! ای قامت بر افراشتۀ تاریخ ، ای بحر پُر خروش حماسه ها، تا هنوز بانگ خروشت در گوش و دل ما نواخته می شود. باور نمى‏کنم که با آن همه غیرت و خروش بیکران دیروز، امروز در آغوش تنگ خاک خفته‏اى! شاید با عروج ملکوتی ات ما را ترک کردی و آسمانی شدی! اما هنوز تپش امواج پُر خروش غیرت ات لرزه بر اندام دشمنان مى‏افکند. همه در ساحل بحر پُر تلاطم ایمان وغیرت ات با تند باد حوادث دست و پنجه نرم میکنند و تو در پهنه بیکران این بحر آرام و ساکت در ماندگی ما را به نظاره نشسته ای!
هنوز کوه و دامان، دشت و صحرای غور ماتم زده  در انتظار ترنم گامهاى آرام بخش تو اند، آسمان تاریک وغبار آلود شهر ترا می پوید و پرندۀ قلب شهریان در کنج هیبت آباد تنهائی با لرزش و تپش در التماس صدای امید بخش تو اند. باورکن! ثانیه‏ها به امید بازگشت تو در گردش اند و قلب ها کار نامه های افتخار آمیز ات  را تا انتهاى جاده‏هاى بى کسى از بر کرده اند، تا شاید با برگشت سبز ات، دوباره بهار زندگی را آغاز کنند. بلی همه منتظر توا ند. در پایان انتظار باید اعتراف کرد که یک سال از فراق تو گذشت، یک سال ملتی در انتظار نشست تا شاید بر گردی و یا ظهور روح بلند پرواز و پرخاش گر ات در کالبد یکی از همسنگران و بازماندگان ات قلب های پژمرده، روح های افسرده و چهره های آزرده زده درماندگان راهت را نوازش دهد؛ اما هیهات که چنین نیست لاجرم باور کنیم که رفته ای و بر نمی گردی! تو دیگر با زمینیان وداع کرده ای و ما را تنها گذاشتی! بهشت برین جایگاه ات باد. حال در آستان سالگرد پرواز آسمانی ات با بر شمردن قطره ای از خصوصیات و کار نامه های عزت آفرین و افتخار بخش یاد و نام ترا در صفحه ذهن خویش به تصویر میکشیم.

 

هدف نویسنده

تذکر: اگر خواسته باشیم یکی از شخصیت های نامدار تاریخ به بزرگی داکتر محمد ابراهیم ملک زاده را معرفی و چهرۀ معنوی و مادی آنرا در آئینه تاریخ به نمایش بگذاریم، باید دیوان های به حجم بزرگی شخصیت آن نوشت. از آنجائیکه نام و یاد ملکزاده در دل تاریخ پر ماجرای افغانستان  به مثابۀ کوه های قد بر افراشته در روی زمین برجستگی دارد، کسی نمیتواند تمام ابعاد زندگی آنرا در لا بلای اوراق یک رسالۀ کوچک به تشریح بنشیند .
هدف از ترقیم و تدوین  این رسالۀ کوچک زیر نام  ملکزاده در آیئنه تاریخ  ذکر فشرده و چکیده از اوصاف، خجسته، نیکو، پُر افتخار و کار نامه های ماندگار و پُر افتخار او به مثابه بر داشتن قطرۀ از بحر بی پایان و پر طلاطم خواهد بود. این نوشته به هیچ صورت معرف کامل شخصیت او و مبیین تمام ماجرا ها و تحولات شگفت انگیز زندگی پر تپش ملکزاده نیست و نخواهد بودُ بلکه یک یاد واره گذرا و به یاد ماندنی در دل تاریخ خونین و رنج آشنای این دیار از یک قهر مان مرد دیار غور و یکی از طلايه داران نیک سرشت و پاک طینت سلالۀ غوریان است که هر عنوان این یاد واره میتواند دروازه و منبع برای نوشتن دیوان ها در مورد شخصیت داکتر محمد ابراهیم ملکزاده باشد. شاید دوستان و نزدیکان هر کدام خاطرات با ارزش و پر شکوه در لوح خاطر داشته باشند که با انتقال این خاطرات از صفحه حافظه ذهن بر روی ورق های کاغذ، کتاب های بزرگی را به زینت طبع برساند و من با در نظر داشت محدودیت های زمانی و  مکانی آنچه دَین مرحوم ملکزاده برعهده خود دانستم به حد توان به شرح ذیل تقدیم حضور دوستان و مشتاقان راهش می نمایم .

مطلب کامل در اینجا