آرشیف

2015-1-22

حامد رفیق

گل هــــای دوستان

 
 

سلام بر همه دوستان که را جع به نوشته ام ابراز نظر نموده اند ازهر یک ایشان یک جهان سپاس گزارم  مرا متوجه اشتباهات  املائی مــــن نموده اند. براســــتی وقتی که اشتباهات خود را پیش از آنکه جمع دوستان چیزی بگویند متوجه شدم در نزدی ادب و ادبیات احساس خجالت نمودم و توصیه هــر یک شمارا به دیده قدر قبول دارم .این اولین بار بود که نوشتۀ را بسایت با ارزش جام غـــور داده ام حین نوشتن کدام مشکلی شخصی  پیش آمد عجله کردم و فرصـت به مرور دوباره خوندن میسرنشد که مرورنمایم اما درامیل یاد آورشده بودم  مطالع نموده  نشر شود همان بود که از طـرف شما دوســـتان سنگ ( گلهای ادبی) خوردم که تمام پهلو هایم شکسته است خیرپلستر گرفــتم جور میشود اما فیر تفنگ بیجای دوستم (آقای انجینر صــــاحب رامش) قلبم را جریحه دار نموده که پلستر هم گرفته نمیشود . دوست عزیزم کجائی نوشته ام خـدا ناخواسته دور از معیار های انسانی و مغایر ارزش های آزادی بیان است کـــدام جمله توهین امیزمثل شما مستقما َمتوجه کسی کـــــــــــرده ام؟ نه! دوست عزیز.هیچ یک از جملات نوشته هایم راخارج از معیار انسا نیت ومغایر ارزش های آزادی بیان نمی بینم بنظرم مشکل از درک نادرست شما است. امید که افسرده نشوید. مــن با هیچ یک ازینها کدام  ارتباط قومی و منطقوی ندارم .والی هم درراستای کاری خود مشـکلاتی دارد بنظری من اگر همرای والی همکاری صورت گیرد انشاالله  همه چیز خـــوب میشود مانند دیگر ولایات صاحب هم چیزخواهد شد  از نفاق چیزی ساخـــــته نمیشود یک  فرد به تنهای چی کرده میتواند ؟ این لازم نیست کــــدام دوست ما بگوید  که از تیوره هستم من بگویم که از پسابند هستم ودیگری بگوید که مـــن از لعل هستم  نخیر همه ما از غور هستیم  این آن مهفوم ندارد  بیاید وحــــــدت داشته باشیم و یک دیگر را به پزیریم  نفاق  جز تباهی دیگر چـــیز بار نمیاورد .