آرشیف
کمرک تا چارقدوق
محمد امین وکیل
امروزفرصتی میسر شد که از اوراق صحافی ناشده ی ذهنم سفرنامه ی از روستاهای دورافتاده که در تیره تیربند ترکستان قراردارد به نویسم .سفر نامه نوشتن از قدیم بین اهل قلم وادب در تمام دوره های اسلامی رواج داشته ، در زمان های نه چندان دور که وسایط نقلیه ماشینی هنوز در دسترس نبوده بیشتر مسافرین از رنج سفر وصعوبت های راه در کوهستان ها می نوشتند وامروزه با پیدا شدن وسایط ماشینی کمتر کسی به سفر نامه نوشتن می پردازد .
شوق سفر نامه نوشتن در وجود من همیشه وجود داشته واز بسیاری آبادای های که گذشته ام شرحی دران مورد نگاشته ام متاسفانه هنوز فرصتی میسر نشده تا این یادداشت پاره هارا بازنگری نمایم وبه زیور چاپ بیارایم تا سهمی در زنده نگهداشتن رسم کهن توصیف روستا ها وآبادی ها ی بین راه که ازان عبور نموده ام به جا آورم تا خواننده گان اطلاعات وافی ازین روستا ها بدست آورند .
شرح سفر :
ساعت در تقویم هجری شمسی 2بعد از ظهر 28سنبله 1403 بود که موتر عامل من از بالای پل (کمرک )که بالای رورد مرغاب قراردارد گذشت ، هوا گرم بود وبه امید هوای لطیف وگوارای کوهستان رنج اش نادیده گرفتم ، اولین روستای بین راه (تخمان ) است که در خروجی دره به شکل بسیار فلاکت باری قراردارد وبعد از یک سراشیبی به دامنه های (سیاه بید )رسیدم اولین روستای سیاه بید را (خواجه ارچه )می گفتند که وجه تسمیه آن را گفتند که در قدیم اینجا یک درخت تنومند وکهن سال ( ارچه )یادگار روزگاران گذشته سبز وشاداب بوده ودر کنار آن زیارتی بوده بنام (خواجه )ازان رو روستا به (خواجه ارچه) مسما شده وامروزه اثری از زیارت ودرخت ارچه وجود ندارد .کوتل تند خواجه ارچه وبعد آن روستای سیاه بید است که درین روستا مزار (خلیفه محمد صدیق )از مشایخ کبار وپیر طریقت عصر خویش بوده موقیعت دارد ، از روستا گذشته به دره تنگ مسما به ( یموک ) ادامه می یابد این دره کوتل وخازه های صعب العبور دارد وبعد به ارت ایلاقی (یموک ) میرسیم که در بهاران مالداران( سیاه بید ) آنجا ساکن اند ، چشمه های آب ووادی پر از اعلف وگندم زار دارد .راه به سوی شمال ادامه می یابد به کوتل ( پنجک ) میرسیم وبا سختی ازان می گذریم وزمانی که از کوتل گذشتیم موتر متوقف شد وهمراهانم پیاده شدند وتن را به دست بادهوای سرد کوهستان سپردند ومن درین توقف کوتاه معنی ووجه تسمیه ( پنجک )را در ذهنم به جستجو پرداختم وچیزی حاصلم نشد . از کمرک تا ارت ایلاقی یموک 10 کیلومتر واز یموک تا گردنه ی پنجک 4کیلومتر فاصله است .در گردنه پنجک دوراهی است راه دست چپ به دره خورنج وراه دست راست جانب روستای چارقدوق وهشتمین ادامه می یابد وما راه دست راست را به پیش میگیریم ، راه از تپه ها وگردنه های خشک وبی آب واعلف امتداد دارد وما از گردنه های پیاپی گذشتیم وبه ارت ایلاقی که در پای کوتل ( انجانی ) در دامنه ی وسیعی قراردارد رسیدیم وایلاق نشینان کوچ نموده بودند وچند تا کلاغ را دیدم که از سوی به سوی می پریدند وهمراهانم خود را آدم های سرزنده وبا نشاط میدانند وبا توقف موتر از هوای سرد کوهستان لذت می برند وبه گوشتی گیری وپهلوا نی می پردازند وبعد مسابقه دوش به راه می ندازند وحسابی می خندند ، به راه ادامه میدهیم وسخن را از کوره راه به داخل موتر کشاندیم وچنان با نشاط اند که انگار از صعوبت وسختی راه نمی ترسند ، همسفر بغل دستم مرد مسن تر از من است ومرا پیاپی کاکا میگوید وآنقدر جدی است که با دیدن رهگذری که به ندرت درین راه دیدیم چهره بر هم میریخت ابرو درهم می پیچید وسرکه بر چهره می پاشید وسراپای عابر را بر انداز میکرد وخصوصا اگر عابر ریش تراشیده می بود فورا به فکر تعزیر می افتاد .موتر راه اش را از شمال به جنوب کج می نماید وبه سوی غرب به پیش میراند ، همراهان هیچ آبی همراه ندارند و بوتل های آبی که من تهیه نموده ام دست بدست می نمایند ولاجرعه سر می کشند .باد خنک از پنجره های موتر یکجا با گرد وخاک که از راه متصاعد میشود بداخل هجوم میاورد ، دوطرف کوره راه خال خال گندم زار ها به داس ودرو است وگاه گاهی قامت درختان امروچه را که مردم (تنسوق )می گفتند بر افراشته می دیدم . کم کم روز به پایان میرسید وآفتاب در حال غروب بود که سواد روستای (چارقدوق )از دور نمایان شد ، ما یکجا با رمه ها وگله های روستائیان وارد روستا شدیم .روستادر میدان خاکی در گودی تپه های کم ارتفاع قرار گرفته ، خانه های گلی قدیمی بدون حفاظ حویلی ودیوار غیر منظم در کنار هم قراردارند در وسط روستا درخت چناری را یدم که بدون آب فریاد العطش آن به عیوق رسیده بود ودیگر هیچ درخت وسبزه وآبی درین روستا وجود ندارد . چون شام برای ادای نماز به مسجد رفتم آخند محل با ختم نماز صدا زد که درین مسجد مسافر هم داریم به فکر آب ونان آنها باشید ، بیرون مسجد چند مرد غریبه را دیدم که کنار هم نشسته بودند خیلی دل ام میخواست که به پرسم که غریبان از کدام ملک ودیار اند اما احیا نمودم واین کار را نکردم وزیر زبان گفتم که غریبی وبی همزبانی چه رنجی بزرگی است .
شب کسی بنام قاری محب الله یگانه مرد باسواد قریه از ما به نیکویی مهمان داری می نماید ، اطاق کم عرض وطولی است گنجایش مکان خواب من وهمراهانم را ندارد به اطاق دیگری میروم وبا تنی چند از روستائیان باب صحبت را باز میکنم :
این روستا در خط مرزی غور وفاریاب قراردارد شمال قریه دره ساربان است که از دهن دو دره گی (گور زوان ) آغاز شده ومرز غور وفاریاب را تشکیل میدهد وهمچنان ( بند ثمود )و (بند ملور) بعد از دره ی ساربان سر به آسمان افراشته ودر شرق روستا (دشت صحرا )واقع شده که زمین سرکاری است ونشمین گاه بهاری اهالی (هشتمین ) است ودر غرب روستا بند ( غنچک لولاش ) ودر جنوب روستا محاذات دره ی خورنج است .درین روستا چاه آب را (قدوق )نامند وروستا را ازان (چارقدوق )گویند که قدوق های بنام : (قدوق سفرک )، (قدوق ملمینجک )
قدوق نورک )، و (قدوق کورک ) وجود دارد که حیوان وانسان ازین قدوق ها آب می نوشند ودیگر هیچ آب روانی وسبزه زاری درین روستا وجود ندارد . اهالی روستا 13رمه ی هزاری دارند و300 خانه وار اند واز قوم زای رضا که عشیره شان را ( غلامک ) گویند . بر علاوه به چهار دسته تقسیم اند ( خواجه نظر ؛ تایمنی ، مرادی وعلی کل) فارسی تکلم می نمایند وآمیخته با لهجه فارسی قطغن زمین .چهار مسجد دارند ویک مکتب ابتداییه شش صنفه ویک نفر درین روستا قاری وبا سواد است ، به مکتب علاقه ی چندانی ندارند ودر واقع آنقدر درگیر روزگار اند که یاد از مکتب ومعارف نمی نمایند ، عمران وآسایش هنوز درین روستا سایه نیفگنده ، درین روستا مانند سایر نقاط وطن بساط فقر ومسکنت که بزرگترین وپلید ترین زخم های پیکر جامعه انسانی است به تمام وسعت گسترده است ، مردم روستا از سالهای دیرین به اینطرف کار روزانه ی شان خراشیدن زمین است بر حسب فصل های سال ، روزانه ده تا دوازده ساعت جان می کنند تا لقمه فراچنگ آورند وامرار حیات نمایند . روستائیان به رمه داری وزراعت للم مصروف اند ، این روستا هیچگاه نخواسته از میان تاریکی های قرون وسطی بر خیزد ، انگار زنده گانی هنوز درین دهکده آه وناله وشکوه وزاری وفقر مضاعف است .از تمدن امروزی درین روستا تفنگ ، وگوشی های لمسی وموتور سایکل را دیدم که درین روستا مورد استفاده بود ، مردم روستا بسیاری کلمات وگویش های قدیمی را حفظ نموده اند بطور مثال : به دمه وغبار( تارمیخ ) به ژاله ( برنجک ) به ظرف آب کشی ( بنکه ) به کراچی دستی ( قیلک ) به خیز زدن ( لوک لوک ) به کاه گل ( چسپک ) به اسب ماده ( بیتل ) به اسب نر ( یابو ) به چاه آب ( قدوق )به ماست ( قتق ) به درخت چکه ( بروچ )به لحاف ( کرپه ) به دروازه ( در درآمد )به چوب کلان ( کشاله ) میگویند .
صبح بعد به بلندی تپه شدم تا این روستا ومردم آن را با سایر نقاط که دیده ام مقایسه نمایم اما این روستا با هیچ نقط در روی زمین قابل مقایسه نبود وفقط زمانی که این روستا را دیدم چنان حیران شدم که احساس نمودم که گردش عقربه های ساعت مانند حرکت (لاک پشت ) است …………….
والسلام
وکیل
قوس۱۴۰۳
دره قاضی
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور