X

آرشیف

چشم پر اشک

سرا‌ پای وجودم ‌بستر درد 
نمی ‌دانم‌ به این ‌دردم‌ چه ها‌ کرد

به‌ هر سو بنگری چشمی پر از اشک 
نه زن را‌خنده بر لب یا هم از مرد 

به نیم تن کشد آتش زبانه
که نیم دیگرم یخ‌ بسته و‌ سرد 

جوانی نخل سبز بود و اما 
که برگ سبز‌ آورد آخرش زرد 

ز کوی یار‌ هر گاهی گزشتی 
بگوی حال من ای‌باد شبگرد 

بگو یارت احوالت ندارد 
کسی پیدا نشد پیغامت آرد 

ز بیگانه ننالم باید از‌ خود 
به دوستی میهن زیبا تباه کرد 

ثنا دارد دعا دایم شب‌ و روز 
به‌ زودی صلح در کشور تو برگرد.

محمد اسحاق ثنا 
ونکوور کانادا 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.