آرشیف

2016-11-21

محمد عالم افتخار

چرا اندیشه، چرا نوشته، چرا سخن…؟؟؟
«…آدمی گر اندکی غفلت کند؛ خر می شود!»
 
سه ماه قبل؛ یک پیام برقی به من مواصلت کرد که خیلی متأثرم ساخت. بی هیچ اما و اگری اینک متن رسیده را بدون ویرایش مفهومی؛ از نظر عزیزان میگذرانم.

«اقای افتخار عزیز. هلو – سلام!
 
از شما هر هفته یک مطلب به ایمیل من می آید .شاید دوسال شد که این طور است. در اول ها قصد داشتم یک روز برایت عرض سپاسگذاری نمایم ولی نشد.برای ما نوشتن کار سخت است. خیر. چه دروغ بگویم زیاد مطالب را واز کرده نخوانده ام. لیکن گاه گاه دلم طاقت نکرده چیز چیز خوانده ام.
من تشکر میکنم و باز هم میگویم بفرست هرچه غمت هست به غمخانه من.
مگر از طرف خودت تشویش دارم نمیدانم با کی ضد کرده ای که اینقدر نوشته میکنی. بعضی نوشته هارا که دیده ام گمان میکنم به خاطر آنها هفته پر شب و روز غرق بوده ای. اینکه نان و آبت چطور میشود، معلوم نیست. به زن و اولاد هم وقت میماند که برسی تعجب است. خسته نمیشوی و با خسته گی چه میکنی. زندگی برای ما و تو یک بار داده شده و آنهم رو به خلاصی است. حال بهتر نیست کمی استراحت کنی به دوستها و فامیلت برسی.
من به کلی حیران استم که برایت چه بگویم. باز برای کی نوشته میکنی. این مردم را اگر سرمه چشم هم کنی؛ جایی را نمیگیرد. این وطن وطن نمیشود و قراریکه درین روز ها شنیدم استیون هاوکینگ ثابت و اعلان کرده که انقراض نسل بشر هم شروع شده زمین از جای زندگی بودن خلاص شده میرود و بقای نسل بشر به این مربوط است که در فضا  کدام سیاره دیگر برای بود و باش پیدا کند.
سیاره دیگر مثل زمین پیدا کردن به نظرم خیال و محال است. بیا خودت را اینقدر خوار و زار نکن؛ اگر کس قدر بداند همین ها را که تا حال کردی قدر کند. این را میگویم برای آنکه دلم بسیار برایت میسوزد. گپ های گفتنی دیگر هم است و لیکن؛ میگویند در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
از ما گفتن بود؛ امید دق نشوی و کدام چیز که منظور دوستت نیست؛ فکر نکنی. ارزو دارم صد سال شاد و سرشار زنده باشی.