X

آرشیف

ورود ابر هاى سياه بى باران

ابر     هاي   سياه  بي باران

اسمان را گرفت   در دامان

شد كلاغان برقص هر سويي

عند ليبان فراري   از بستان

چهره   باغ بي   نمك گرديد 

تا تبر  كرد   اقامه  اي اذان

قامت سرو در زمين افتاد

هيزم است در مفاد گلخنيان

همگي خفته در قبيله مرگ

چون گذر ميكني ز گورستان

صبر كن    اندكي درين مسكن

ميرسد سر دوباره يك طوفان

ابر ها   پاره   پاره   ميگردد

ميشود افتاب    حق تابان

ذلت از باغ رخت  ميچيند

ميشود باغ. روضه رضوان

 

 نوشته نذير ظفر

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.