X

آرشیف

واقعیت حقیقت نیست

 

قسمت اول

خوانندگان محترم این نوشته فقط یک نگرش مستقل علمی بر تعریف و شناخت پدیده های واقعی و حقیقی بوده و جدا از عقیده دینی و مذهبی بنده و تداخل با عقاید دیگران میباشد.

حقیقت و واقعیت عبارت است از دو پدیده ئی هست که در نظر گذرآ چندان مرزبندی در مفاهیم آنها قائل نمیشوند و استعمال آنها اکثرآ بدون جایگاه مشخص این معانی صورت میگیرد در حالیکه تعریف و شناخت عمیق و بخصوص نگرش فلسفی این دو تعریف نه تنها دربرگیرنده تمام ابعاد کائنات
و هستی هست بلکه عده ئی از فلاسفه ادوار مختلف موضوعات حیات مابعد طبیعی را نیز شامل این بحث می نمایند.

در اکثریت ادبیات کشور های دنیا فرقی در معنی { واقعیت وحقیقت } قائل نشده اند اما آنچه بنده دریافتم در ردیف زبان عربی زبانهای انگلسی، فرانسوی، جرمنی، تورکی، روسی و بعضی های دیگر در بین این دو واژه فرق در معنی قائل شده و تعریف هائی ارایه کرده و نگرش های فلسفی
درین مسئله داشته اند.

اگر معنی تحت الفظی و افاده عربی این دو کلمه ( الحقيقة و الواقع ) را درنظر بگیریم { البته زبانهای فارسی، اردو، اوزبیکی و بعضی زبانهای آسیائی نیز از همان عربی منشآ میگیرد } پس می بینیم که ظاهر کلمات نیز مفهوم را به وضوح ارایه میدارد. یعنی حقیقت منتشی از “حق”
هست و حق به معنی راست و درست مفهوم شده است. همچنانیکه واقعیت منتشی از کلمه “وَقَع” یعنی واقع شدن و اتفاق افتادن میباشد.

در زبان انگلیسی این دو کلمه بطور “reality and truth” آمده است،

در زبان روسی بطور “реальность и правда” آمده است،

در زبان تورکی بطور “gerçeklik ve gerçek” آمده است.

درینجا که چهار زبان در مورد این دو واژه بکار رفت معانی تغییر نمیکند اما اگر این دو کلمه را یکجا یا جداگانه با دیگر زبانها {طول و ترازو } کنیم یقینآ که داخل یک سردرگمی میشویم، چون همانطوریکه اشاره شد، این موضوع یکی از بحث های مهم وادی فلسفه نیز هست.

یکی از نویسندگان ایرانی بنام حسین شکیب راد مدیر فرهنگسرای رازی موضوع را بسیار ساده و فهما مینویسد:

(حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست و صحیح (بودن) دارد و واقعیت اشاره به کل رویدادهایی که جهان هستی را شکل می‌دهد (دارد). هر آنچه دیده می‌شود و قابل تایید است واقعیت محسوب می‌شود. واقعیات اموری عینی هستند نه ذهنی، واقعیت چیزی نیست که شما باور داشته باشید بلکه
چیزی است که وجود دارد، قابل مشاهده است و احساس می‌شود. اما حقیقت ممکن است گاهی واقعیت را شامل شود، اما عموما شامل باور است.)

جاگدیش نارگوندکار نویسنده و صاحبنطر امریکائی مینویسد:

(عدم آگاهی از حقیقت وجود آن را تکذیب نمی کند و به آن وضعیت مبهم نمی دهد.)

مسلمآ آنچه بشر میداند نسبت به آنچه {هست} فرق دارد، بر مبنای این اصل حقایق بی اندازه زیاد کائنات پوشیده از ادراک ابوالبشر هست و صدور حکم قطعی در مورد پدیده ها که تجربه و واقع نشده است نادرست خواهد بود. مثلآ زمانی گردش آفتاب بدور زمین حقیت پنداشته میشد اما بعداز
تجربه واقعی انسان حقیقت جای خود را عوض کرد. امروز حقیقت و واقعیت همان است که زمین بدور خورشید می چرخد.

یا اینکه بشر از آغاز پیدایش خود (چه از زاویه باور مذهبی وچه از نگاه تیوری تکامل) به موجودیت روح باور داشتند و دارند اما این عقیده صرفآ از لحاظ باور های دینی و مذهبی بوده است چون روح را نمیتوان از لحاظ تجربی و واقعی شناخت و اندازه گیری و ثابت کرد. لذا همچون
پدیده ها را به باور بنده باییست در زمره حقیت هائی شمرد که هنوز بشر بود و نبود آنرا تجربه نکرده است. آنطوریکه در فوق گفتیم (عدم آگاهی از حقیقت وجود آنرا تکذیب نمیکند).

تفاوت های ظریفی بین واقعیت و حقیقت وجود دارد. از آنجایی که واقعت وجود دارد، اما فقط حقیقت می تواند وجود آن را در هر شرایطی تایید کند.

واضح است که حقیقت همیشه در واقعیت وجود دارد، اما گاهی اوقات ظاهر شدن آن زمان می برد. بقول جورج واشنگتن، حقیقت نهایتاً در جایی پیروز خواهد شد که برای آشکار ساختن آن زحمت کشیده شود.

یک تفاوت اساسی بین حقیقت و واقعیت این است که واقعیت به طور مستقل وجود دارد و حقیقت به تجربیات و مشاهدات یا شواهد تجربی برگرفته از واقعیت وابسته است.

مسلمآ تا اینجا توجه ما به سوی تعریف، تفاوت ها و تآثیرات متقابل حقیقت و واقعیت بالای همدیگر در جهان مادی قابل شناخت، قابل تجربه، قابل اندازه گیری در جهان واقعی و عینی بود. درحالیکه این مبحث از زاویه دید بعضی از فلاسفه و ادیان در دنیای مابعد طبیعی نیز ارتباط
مستقیم دارد.

فیلسوف قرن هفدهم جورج بِرکلی اسقُف کلیسای ایرلندی که هسته و بنیاد نظریات او با علم امروزی فزیک کوانتوم در تناقض نیست، در مورد موضوع مورد بحث ما (حقیقت و واقعیت} میگوید “واقعیتی” که انسان با حواس خود از جهان درک میکند تنها تصویری از “حقیقت” ونه خود حقیقت است
! او معتقد هست که این جهان چیزی نیست بجز تصویر و جلوه ئی از حقیقت که آن حقیقت “خدا” هست.

جورج بِرکلی میگوید زمان و مکان هم توهم ذهن انسان هست وگرنه در حقیقت زمان و مکان برای خدا وجود ندارد.

این نگرش چهار قرن پیش بِرکلی در واقع با تیوری علم مُدرن در بحث جدی {مجازی بودن زمان و مکان} همآهنگی دارد. یا حد اقل یافته های علم مُدرن همین است که زمان و مکان بعداز انفجار “بیگ بنگ” بوجود آمده هست. اما آنچه پیش از انفجار “بیگ بنگ” چه بوده است تا حال علم توان
توضیح آنرا ندارد.

محی الدین ابن عربی (1165-1240) اندیشمند، عارف‌ و صوفی‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ که بیش از 5 قرن قبل از جورج بیرکلی میزیست، برای اولین بار نظریه “وحدانیت وجود” را به مثابه علم هستی شناسی مطرح کرد و با مثال زدن یک گُل گفت ( حمد و ستایشی را که تو از این یک‌دانه گل
می‌نمائی اختصاص به خدا دارد؛ یعنی حمد از آنِ خداست. گل جلوه‌ای از جَلَوات خداست. ظهوری از مظاهر خداست. تو اسم گل بر روی آن نهاده‌ای! در زیر حجاب این اسم، خدا را پنهان نموده‌ای! اسم را بردار! غیر خدا چیزی نیست.)

بعداز ابن عربی مسئله {وحدانیت وجود} آفریدگار هستی را بشکل اصل “وحدت وجود” علما و عُرفای شرق و غرب، دینی و غیر دینی با تفاوت های اندکی در شیوه تحقیقات و بیان مطرح کردند که درین عرصه میتوانیم از برخی آنها قرار ذیل نام ببریم: محمد غزالی/ سعیدالدین فرغانی/ معروف
کرُخی/ ابوالعباس قصاب/ خواجه عبدالله انصاری/ مولانا جلال الدین بلخی/ ابوعلی سینای بلخی و برخی از عُرفا و علمای دیگر از نسلهای مابعدکه از وحدانیت وجود چنین تعریف دارند که وحدت به معنای یگانگی و یکتایی و وجود به معنای هستی و بودن در مقابل عدم و نیستی است. وحدت
وجود در اصطلاح عرفان، این است که وجود حق‌تعالی یک وجود پیوسته و یکپارچه و نامتناهی است که همه واقعیت را فرا گرفته و هرچه غیر اوست، همه تجلیات و شئون اوست.

با درنظرداشت اشعار متعدد میرزا عبدالقادر بیدل در ارتباط به {وحدانیت وجود} میتوان گفت که او یکی از پیروان محی الدین ابن عربی بوده است.

یک نمونه ئی از اشعار بیدل در ارتباط بحث چنین هست:

دستگاه رنگ و بوی عالَم غیب و شهود

نیست غیر از صورت پنهان و پیدای سخن

(484: 1384 بیدل)

زین صدا، تمثال بال افشان دو عالَم زیر و بم

زین نفس طینت عیان صد رنگ پیدا و پنهان

(218: 1392 بیدل)

از جمله عُرفا، علما و اندیشمندان غربی که با اندیشه عُرفای شرق هم آهنگ شدند میتوان اسامی جورج بِرکلی، باروخ اسپیونازای هالندی و البرت انشتین را نام برد.

اگر توجه کنیم تفاوت در فلسفه محی الدین ابن عربی و جورج بِرکلی که 506 سال ازهم فاصله زمانی دارند وجود ندارد درحالیکه یکی فیلسوف اسلامی هست و دیگری فیلسوف مسیحی است. هر دو معتقد هستند که جهان واقعی جهان حقیقی نیست. یعنی واقعیت چیز دیگری نسبت به حقیقت هست.

پایان قسمت اول

منتظر نظریات سازنده اهل نظر هستم

داکتر همت فاریابی

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.