آرشیف
وابستگی به دین و یا هم تظاهر به وابستگی به دین، منبع مشروعیت دولتها و پادشاهان مستبد
محمد عرفانی
با توجه به بافت اجتماعی افغانستان، مهمترین عامل وحدتبخش میان ساکنان افغانستان- علی القاعده- اسلام است؛ زیرا اکثریت قریب به اتفاق مردم، پیرو دین اسلام هستند. بنابراین، انتظار این است که دین بتواند به عنوان یک عامل مهم، نقش بازی کند و نه تنها موجب نفاق و شقاق مردم نشود، بلکه بتواند ساکنان این سرزمین را در مقاطع حساس تاریخی، از بلایایی مانند جنگهای خونین فرقهای و تبعیض بر ضد همدیگر مصون بدارد. براین اساس، دین از قابلیت بسترسازی مناسب برای وفاق و همدلی برخوردار است و میتواند موجب به وجود آمدن معیارها، هنجارهای عرفی و اجتماعی و نوعی همدلی و همبستگی در میان افراد جامعه شود. بدیهی است که نتیجه آن، شکلگیری یکی از اضلاع پیوند محکم به نام «هویت ملی» خواهد بود. یعنی هرچند هویت ملی، مؤلفههای بیشتری دارد، قطعا یکی از آنها میتواند همین جایگاه یکسان مذهبی افراد باشد.
اما به نظر میرسد حداقل، دو مسأله موجب شده است که دین اسلام در افغانستان نتواند چنین نقشی را به خوبی بازی کند. مسأله نخست، اختلاف بزرگ و تاریخی شیعه و سنی است. میان این دو مذهب، منازعات بسیاری در طول تاریخ اسلام اتفاق افتاده و صاحبان قلم و اندیشه در هردو طرف، کوششهای بسیاری انجام دادند تا قرائت و روایت خود را از رویدادهای تاریخی مشروع نشان دهند و روایت مخالفان خود را غیر واقعی و بلکه محصول دخالت دستهای بیگانهای مانند یهود معرفی کنند. نتیجه آن شده است که سنی، شیعه را به انحراف از اسلام متهم میکند و با استناد به احادیثی مانند حدیث هفتاد و چند فرقه،[1] تنها خود را حق میشمارد و شیعه نیز سنی را منحرف از مسیر حق میداند. متأسفانه، شماری از علمای هردو طرف تا آنجا به این اختلاف دامن زدند و اتهامات بسیاری را نسبت به همدیگر مطرح کردند که حتی به تکفیر همدیگر انجامیده است و مع الاسف، اینگونه بنگاههای دروغ پراکنی همچنان هم فوابستگی به دین و یا هم تظاهر به وابستگی به دین، منبع مشروعیت دولتها و پادشاهان مستبدعال هستند.[2] همین تنگنظریها و تکفیرها جنگهای خونین را به وجود آورده و بیگناهان بسیاری را به کام مرگ فرستاده است. قتلعامهای هزارهها و شیعیان در مساچد، مدرسه، زایشگاه، خیابان، در مسیر راه ها در چند سال پایانی حکومت اشرف غنی و طالبان مصادیق بارز و عینی این کشتارهای مذهبی هستند.
مسأله دوم، سوء استفادههای حاکمان از دیانت است. آنان اسلام را در طول تاریخ به مثابه ابزاری برای رسیدن به قدرت، به کار گرفتهاند. نمونههای تاریخی آن، بنی امیه و بنی عباس هستند. مصداق آن در تاریخ کشور ما، عبد الرحمن است. نمونه بسیار موجود آن، نظام طالبانی است. درحالی که همگان میدانیم رهبران طالبان جز به منافع قومی به هیچ امری نمیاندیشند، شعار آنان مدام دفاع از اسلام و التزام به آن است. مذهب برای آن، پوششی برای مخفی کردن نیات غیر دینیآنان است. برخلاف عامل نخست، پیدایش عمر این عامل در تاریخ کشور ما چندان طولانی نیست.
اما مصیبتبارتر، زمانی است که این دو عامل کنارهم قرار گیرد، مانند وهابیت در عربستانِ قبل از بن سلمان. سلفیت یا وهابیتی که در آن دوران در سایه حمایت همه جانبه حکومت عربستان به وجود آمد، موجب احیای مجدد بسیاری از نفرتهای مذهبی شد و این کشور را به مرکز و زرادخانه نفرت مذهبی مبدل کرد. نه تنها آثار سراسر نفرتبار گذشته احیا و به صورت بسیار گسترده منتشر شد، بلکه علمای بسیاری در امتداد همین آثار پرورش داده شد و تربیونهایی در اختیار آنان قرار گرفت تا برای آنچه تربیت شدهاند، بگویند. هرچند امروزه سیاست رسمی عربستان، فاصله گرفتن از آن سیاست غیر انسانی است، موج آن به تناسب فاصله کشورهای اسلامی از این مرکز، به آنها هم رسید. کشورهای نزدیک، مانند سوریه و مصر زودتر گرفتار این سونامی و طوفان شدند. بدون شک، بدبختی مردم سوریه و عراق، ریشه در همین زرادخانه نفرت پراکنی دارد. گروههایی مانند داعش، محصول این سونامی نفرت هستند که امروز بسیاری از کشورها را نا امن کرده است. هرچند جنرالان مصر زودتر متوجه مصیبت شدند و جلو حکومت تروریستان مسلمان را در مصر گرفتند، اما در سوریه اینگونه نشد و همگان دیدیم که چه مصیبتی در آنجا اتفاق افتاد.
به تناسب همین فاصله، موج این سونامی به کشورهایی مانند پاکستان و به افغاستان نیز رسید. سنیان پاکستان با الهام از وهابیت و سلفیت عربستان، بیگناهان بسیاری را کشتند و جنایات بیشماری خلق کردند. از جنایات این گروه در کویته پاکستان زمان زیادی نگذشته است. متأسفانه، هموطنان مسلمان ما در افغانستان هم از آسیب آن در امان نماندند.
هرچند هرچه فاصله کشورها از مرکز نفرت بیشتر میشود، موج سونامی هم کمتر میشود، اما ختم نمیشود. ازاینرو، این موج دامن کشورهایی مانند ایران، آسیای مرکزی و کشورهای جنوب شرق را هم به تدریج خواهد گرفت.
براین اساس، اسلام در افغانستان نتوانسته است یکی از مؤلفههای مهم هویت ملی به شمار آید. هم اختلافات مذهبی و تأثیرپذیری مسلمانان از کشورهای دیگر در این ناکامی نقش داشته و هم حاکمان کشور مانع آن بودند. در طول تاریخ، وابستگی به دین و یا هم تظاهر به وابستگی به دین، مهمترین و پرکاربردترین منبع مشروعیت دولتها و پادشاهان گذشته بوده است تا آنجاکه برخی از شاهان افغانستان خود را برگزیده از جانب خداوند و نماینده خداوند برای حکمرانی اعلام میکردند و به این ترتیب، هم مشروعیت به دست آوردند و هم جلو اعتراضات را میگرفتند.
همانگونه که قبلا اشاره شد، عمر عامل دوم چندان دراز نیست. هرچند احتمال داده میشود که همین عامل در جدایی افغانستان از ایران نقش داشته باشد، تأثیر برجسته آن را در دوران عبد الرحمن و طالبان میبینیم. که در صدد تحکیم پایههای قدرت مستبدانه خود بوده و هستند، تنشهای دینی و مذهبی را در افغانستان رایج نمود. او که در مهار قیام مردم هزاره و شیعه ناتوان بود، دست به توطئه شوم زد و آن، بهرهبرداری از دیانت بود. وي در مدت سلطنت خود جز جنگ و تجاوز، خونريزي و تاراج، ويراني و تصرف سرزمين اقوام ديگر، کار ديگري انجام نداده و در درازاي زمامداري خويش نزديک به 62 درصد هزارههاي افغانستان را به قتل رساند يا آنها آواره و در بدر کرد. آثار این اقدام همچنان ادامه یافته است. در سه روز گذشته به شهادت رساندن 15 نفر زِایران امام حسین و استقبال کنندگان آنان صورت گرفت. یکی از قساوت آمیز ترین جنایات تروریست های وابسته به حکومت خود خوانده و دینی طالبان است. جنایات این حکومت خود خوانده اختصاص به شیعیان ندارد تمام مردم کشور اکنون بیش از سه سال است که متحمل ظلم و جنایات این گروه تروریستی و دینی هستند و یکی از سیاه ترین دوران روزگار را تجربه می کنند. اینکه طالبان یک گروه تکفیری دینی است که اعتقاداتش بر مبنای فرقه دیوبندی است. این گروه، بسیاری از اقوام غیر پشتون را کافر و کشتن آنان را واجب می داند، کشتار اقوام غیر پشتون در افغانستان یک برنامه حساب شده است که از سه سال قبل تاکنون ادامه دارد.
[1]. حدیث هفتادوسه فرقه، یکی از احادیث مشهور است. این حدیث هم در کتابهای حدیثی شیعه و هم در کتابهای حدیثی و کلامی اهل سنت روایت شده است. براساس این حدیث، امت موسی(ع) پس از او به هفتاد و یک فرقه و امت عیسی(ع) پس از وی به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، اما امت مسلمان، پس از پیامبر (ص) به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد که تنها یک فرقه اهل نجات و بقیه اهل جهنم خواهند بود، چنانکه از فرقههای هر یک از دو امت موسی و عیسی نیز تنها یک فرقه اهل نجات بود.
[2]. یک نمونه بسیار کوچک آن، کتاب والی کنونی طالبان در هرات است. وی کتابی به نام «معتمد ماترید من معتقد ماترید» دارد که در آن آشکارا و در موارد متعدد به تکفیر شیعه پرداخته و اتهاماتی را که دیگران در طول قرنها به شیعه نسبت دادهاند، تکرار کرده است.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور