آرشیف

2015-1-29

کاوه شفق آهنگ

هشتم مــــــــــــــــارچ: تجلیل از زن یا اهانت بر زن؟

 

تبریک باشد
امروز روزِ تو است، هشتم مارچ
حق نداری دست به کاری بزنی
حرفی نیست
آشپزخانه را فردا تمیز کن

اصولاً مخالف تجلیل از هشتم مارچ به نام روز زن استم زیرا تا هنوز معنی اش را ندانسته ام که چرا باید برای زن یک روز را تجلیل کرد؟!

این برگزاری بیشتر به همان شیرینیی می ماند که برای اطفال می دهند تا خوش شود و آرام باشد. از افغانستان تا اروپا، کانادا و امریکا زن عملاً زیر ستم است و در تمام ساحات اجتماعی جنس دوم شمرده می شود. حالا همین آقایانی که زن را جنس دوم می دانند، در هشتم مارچ با دادن یک دسته گل و یک تبریک گفتن خشک و خالی و نوشتن چند مقاله ی خشک و خالی تر و تکراری از روی مجبوریت، می خواهند بزرگواری و حد روشنفکری شان را به اثبات برسانند که گویا چه احترامی به زن دارند. برایم واقعاً مضحک می نماید وقتی می شنوم یا می خوانم که آقایی باد به غبغب می اندازد و با بزرگواری بیان می دارد که زن را باید احترام کرد زیرا زن مادر است، زن خواهر است، زن همسر است؛ درد آور تر این که هیچ کسی به این چرندیات آقایان اعتراض نمی کند و نمی گوید که جناب، اینها که شما ردیف کرده اید، جزء طبیعت انسان است و نه دستآورد وی. اگر قرار باشد که خصوصیات طبیعی انسانها مورد تجلیل قرار بگیرند و بر اساس آنها انسان محترم شمرده شود پس مرد نیز، هم پدر است، برادر است، همسر است، کاکا است، ماما است، بچه ی خاله است و . . . آیا واقعاً مضحک نیست با اینگونه لاطایلات انسان را تجلیل کنیم؟!

صفات طبیعی را اساس احترام دانستن، بیشتر توهین است تا تجلیل؛ یعنی این که زن منحیث انسان هیچ دستآورد دیگری نمی تواند داشته باشد پس او را به همان خصوصیات طبیعی اش محدود می کنیم و آنها را زیرکانه جزء دستآورد هایش جلوه می دهیم. با این نوع منطق بی معنی و بی اساس نشان می دهیم که ذهن مرد چیزی به نام دست آورد زن نمی شناسد و نمی خواهد بشناسد و نمی خواهد یا نمی تواند زن را بیشتر از مادر، خواهر و همسر ببیند. به این سبب از روی ناچاری، از یک سو خصوصیات طبیعی انسانِ زن را ردیف می کنیم و از سوی دیگر همه صفاتی مانند مادر، خواهر و همسر را در رابطه با خدمتگزاری برای خود می بینیم. مادر خدمت فرزند را می کند، خواهر در جوامع ما مطیع برادر است و خدمتش را می کند و همسر هم بر علاوه ی خدمت، برای رفع شهوت نیز مورد استفاده قرار می گیرد. خُب، حالا بیایید منصفانه قضاوت کنیم، آیا واقعاً زن را بر اساس همین صفات طبیعی مادر بودن، خواهر بودن و همسر بودن باید احترام کرد؟ با آن زن بدبختی که طفل یگانه است یعنی خواهر کسی نیست، مادر هم نیست و شوهر هم ندارد چه گونه بر خورد کنیم؟ نظر به چرندیاتِ ما آقایان، این زن باید از جامعه تبعید گردد چون مادر نیست، خواهر نیست و همسر هم نیست؛ پس نمی تواند قابل احترام باشد!؟ کم نیستند آقایان "روشنفکر" در دور و بر ما که با همسر شان یکجا از کارِ بیرون، داخل خانه می آیند، آقا لباسهایش را تبدیل می کند و اخ و اُف گفته در کنجی می افتد و همسر داخل آشپزخانه می شود و برای آقا و فرزندان غذا آماده می کند، سفره پهن می کند و متوجه است که چیزی کم نباشد. بعد از صرف غذا و انتقادات سازنده که "این نمکش کم است و آن پیازش زیاد است و آن دیگر را خوب نپخته ای" هر که بر می خیزد و می رود پی کارش اما زن ظرفها را جمع می کند، خانه و آشپزخانه را تمیز می کند و در این میان آقا با خُلق تنگی صدا می زند که "چای چه شد که از تشنگی مُردم". جالب تر هم این که همین آقای روشنفکر در روز هشت مارچ مقاله ی بلند بالایی می نویسد و به جهانیان کشف بزرگش را ابلاغ می دارد که "زن را باید احترام کرد زیرا زن مادر است، خواهر است و همسر است". حالا اگر ایشان این کشف بزرگ را با ما قسمت نکنند، ما از کجا بدانیم که مادر، خواهر و همسر مان را احترام کنیم و از کجا بدانیم که زن چرا باید احترام شود و خصوصاً چرا باید در روز هشت مارچ احترام کنیم؟ در عقب این کلمات اما چنین محتوایی نیز می تواند پنهان باشد که: "زن خدمتگار ما است، ما آقایان اما که گلهای سر سبدِ خلقت هستیم، بزرگواری می کنیم و یک روز را در هر سال به نام زن تجلیل می داریم تا هم او شاد شود و هم روشنفکریی ما آقایان به نمایش گذاشته شود".

از جانب دیگر، زنِ جامعه ی ما، خصوصاً زنان درس خوانده و از دنیا با خبر، اگر در روند بهتر شدن وضعیت زن، آگاهانه سهیم گردند و تنها به نوشتن چند مقاله و چند شعر مسوولیت شان را انجام شده نپندارند، شاید بتوانند آغازگر یک حرکت فکری مثبت گردند. بد نخواهد بود اگر زنِ جامعه ی ما به این بیندیشد که خود تا چه حد آداب و قوانینِ ذهنیتِ مرد سالاری را در خویش نهادینه کرده است و در برخورد های معمول روزمره عملاً برای تحکیم و تداوم این آداب و قوانینِ تحمیل شده و بی اساس سهم می گیرد؟! تنها در هشتم مارچ شعار های تکرار را تکرار کردن و از حقوق و همبستگی زنان نوشتن دردی را دوا نمی کند. این همبستگی باید آگاهانه در بر خورد های روزمره جامه ی عمل بپوشد. امروز می بینیم که تعداد خانمهای با سواد و با اندیشه در دور و بر ما اندک نیست، اما چرا طور مثال در عرصه ی ادبیات هیچ خانم ادیبی چیزی در رابطه با کار های هم جنس ادیبش نمی نویسد، حتی در حد یک معرفی یا یادکرد نیز چیزی نمی نویسد چه رسد به تجلیل کردن از هنر و اندیشه اش. مردان اما از این کار ها فراوان می کنند. چنین به نظر می آید که زنان جامعه ی ما گام عملی و مثبت برای بیرون رفت از سلطه ی مرد سالاری بر نمی دارند. خانمی در رابطه با رابعه بلخی می گفت: "عجب مرد زنی بود". عجبا! چرا باید "مرد" بودن حتماً بار معنایی مثبت داشته باشد؟ مگر استفاده ی اصطلاح "مرد" به معنی مثبت، آنهم از جانب یک خانم، قبول کردن فرهنگ مرد سالاری نیست؟ جامعه اصطلاح "مرد" را که اسم است منحیث صفت استفاده می کند و بی چون و چرا آن را مطلقاً مثبت قبول کرده است اما صفت "زن" را با محتوی منفی به کار می برد. زمانی که به یکی "مرد صفت" خطاب می کنیم یعنی دارنده ی همه صفات نیک است و در مقابل زمانی که به کسی "زن صفت، زنچو، زنانه" خطاب می کنیم، یعنی شخص مورد نظر ذلیل است و بی ارزش.

چندی قبل در محفلی که حاضر بودم، خانمهای تحصیلکرده و "روشنفکر" در رابطه با همسران شان صحبت می کردند و خیلی برایم جالب بود که می گفتند: "شوهرم مرا در کار خانه کمک می کند" یا بعضی ها می گفتند که "اصلاً مرا کمک نمی کند". حالا از شما خواننده ی گرامی می خواهم که به کلمه ی "کمک" توجه نمایید! آیا خنده دار نیست که حتی زن تحصیلکرده و جهان دیده، کار خانه را وظیفه ی لا قید و شرط خودش می شمارد و وقتی شوهر در خانه ی خودش کاری را انجام می دهد، حتی زن آن را "کمک" از جانب شوهر می داند؛ گویا آقا در خانه ی همسایه کاری را انجام داده است. بیشتر از این چه بگویم؟!

من بر این باورم که بجای اینهمه داد و فریاد کردنهای تصنعی و الکی در هشتم مارچ، بهتر خواهد بود که آگاهانه برای ریشه کن کردن فرهنگ مرد سالاری و زن ستیزی "عمل" کنیم. از گپ های کوچک اما موثر آغاز کنیم، مثلاً متوجه استفاده ی اصطلاحات روزمره باشیم زیرا همین اصطلاحات کوچک، فرهنگ یک نسل بزرگ را می سازند. از همه اولتر باید خود خانمها این صدا را بلند کنند و با آگاهی بکوشند تا نخست فرهنگ مردسالاری را از اذهان خود ریشه کن سازند و نگذارند این فرهنگ در ذهنیت فرزندان شان ریشه بدواند. با چند مقاله ی شعار گونه و چند شعر تکراری برای موقف زن، نه احترامی به انسانِ زن کرده ایم و نه هم گامی بر داشته ایم برای بهبود وضعیت زن در جامعه.

با حرمت!